ماشین زمان
«به رنگ ارغوان» ابراهیم حاتمیکیا -که سال ۸۳ ساختهشد و پس از ۵ سال توقیف در سال ۸۸ اکرانش کردند- را تازه دیشب دیدم.
الان جا دارد که سیدعلی بگوید: «عقب افتادی پیرمرد!» و جوابش بدهم: «خیلی آش دهانسوزی هم نبود جوان!»
*
ترکیب «روبان قرمز» و «خاکستر سبز» ؛ نود دقیقه تلاش برای بیان حرفی که خیلی سطحی است؛ اصلاً عاطفی نیست و رسماً مجعول است.
واقعاً دستگاه امنیتی ما اینقدر خشک و غیرانسانی است؟ با مأمور ویژهی خود مثل یک عروسک بیجیره و مواجب برخورد میکند؟ حتی در حین مأموریت، اطلاعات اولیهی سوژه را از مأمور خود دریغ می کند؟ مأمور ما کاری جز نماز خواندن و مراقبت از سوژه ندارد؟ برای شنود مکالمات تلفنی توی گوشی فرستنده نصب میکنند؟ مأمور ما میتواند کتف خودش را جراحی کند؟ اطلاعات برای دستگیری یک پیرمرد فراری جنگ مسلحانه راه میاندازد؟ و...
*
فکر میکنی چرا حاتمیکیا به چنین سرازیری رقتانگیزی افتاده است؟ بلند آواز و میانتهی...
جوون خودتی!
ضمنا در تحلیل فیلم مؤلفه زمان رو در نظر بگیری کلا بد نیست!!
فیلم سال 83 ساخته شده
88 اکران عمومی شده
بعد 91 داری تحلیلش میکنی؟!!
اگه "گزارش یک جشنش" رو ببینی چی میگی دیگه؟!