بصیرت
نماز صبح را در عوارضی قم-تهران خواندیم و زدیم به جاده. از بارندگی دیشب هنوز زمین خیس بود و هوا به شدت سرد. هنوز یکی دو کیلومتر بیشتر نرفته بودیم که کم کم مه جاده را پوشاند. مه غلیظ و فراگیر که دید مستقیم را به یکی دو متر جلوتر از ماشین محدود میکرد. راننده سرعت را کم و کمتر کرد. چراغهای چشمک زن ماشین روشن و خاموش میشد و سکوت مطلق ما و جاده را میشکست. راننده ناخودآگاه به جلو خم شده بود تا بلکه چیزی بیشتر ببیند. حتی خطوط سفید جاده هم دیده نمیشد.
بیست کیلومتر در چنین حالتی راندیم. گاهی در چند متری خود ماشین دیگری را میدیدیم که به همین وضع در حال حرکت بود و از ما آرامتر میرفت. یکی دو بار هم بعضی رانندههای چموش با ماشینهای مدل بالا چراغهای مه شکنشان را روشن کرده بودند و با سرعت نسبتاً زیادی گاردریل را نشان گرفته بودند و در خط سه میتاختند.
شرایط هیجان انگیز و عبرت آموزی بود.
شرایط هیجان انگیز و عبرت آموزم آرزوست ...