صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسکن» ثبت شده است

برای کولری که به قیمت ۶۰۰ هزار تومان خریده بودم ۵۵ هزار تومان خرج کردم تا به خانه برسد.

# مسکن

# حماسه

# زندگی

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۳
  • :: بداهه

کولر آبی ۵۵۰۰ با نشان تجاری سپهر الکتریک و موتور موتوژن تبریز
۶۰۰ هزار تومان

# مسکن

# حماسه

# زندگی

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۳
  • :: بداهه
هر گروه از کسبه با توجه به نوع وظایف شغل روزمره و میزان ارتباط با مردم و شرایط محیط کارشان دارای خصلت‌های مشترک و اخلاق خاصی می‌شوند که اگر کمی با آن‌ها سر و کار داشته باشید می‌توانید از آن سر در بیاورید.
تجربه‌های قبلی من نشان می‌دهد که مثلاً در برخورد با بنگاه داران املاک نباید انتظار راست گویی از آن‌ها داشته باشید. یا لباس فروش‌ها هیچ وقت جنس بد در مغازه‌ی خود ندارند. از قدیم هم معروف بوده که خیاط‌ها و نجار‌ها بدقولند که در مورد نجار‌ها تجربه‌ی شخصی عمیقی از این بدقولی دارم.
در این یکی دو هفته با چند آهن فروش مختلف در چند نقطه‌ی مختلف قم سر و کله زده‌ام. پیش فرضم این بود که چون این جماعت از صبح تا شب لابلای تیرآهن و میلگرد و نبشی روزگار می‌گذرانند، باید آدم‌های خشک و عبوسی باشند. اما مشاهداتم نشان می‌دهد که بر خلاف این محاسبات، آهن فروش‌ها آدم‌های مهربانی هستند.
*
این نوشته را خیلی جدی نگیرید. فکر کردنی بود با صدای بلند!

# مسکن

# زندگی

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بداهه

از ۸۶ تا ۹۲ ساختش طول کشیده.
حالا که تحویل موقت داده‌اند؛ هنوز آب و برق و گاز و تلفن ندارد. محوطه سازی نشده. آسانسور نصب نشده. کابینت و کولر و شوفاژ ندارد. دیوارها رنگ نشده. کف اتاق خواب‌ها سیمان است. کمدهایش در ندارد. بالکنش حفاظ ندارد. نمای بیرونی اش هم سیمان سفید است.
احتمالا از ابتدای ۹۳ قابل سکونت خواهد بود و از تابستان آینده به آن «منطقه‌ی مسکونی» اطلاق می‌شود.
*
خدا را برای آن‌چه داده و آن‌چه نداده شکر می‌گوییم.

# مسکن

# قم

# زندگی

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۲
  • :: بداهه
کارکرد ماشین درست جلوی ساختمان دوم شد صد هزار کیلومتر.
با پیروی از دستورالعمل خانه استراتژی کیو اف دی، خانه‌ی‌مان شد: طبقه پنجم همان ساختمان دوم.

# زندگی

# مسکن

  • :: بداهه
  • :: صندلی دوم

پذیرایی از مهمان‌های دیشب
حضور به موقع در محل کار
هماهنگی برای شستشوی فرش‌ها
جلسه‌ی دوساعته‌ی طرح و برنامه
نهایی کردن و ارسال فهرست اصلاحات نهایی پروژه‌ی اداری
هماهنگی رفت و آمد اثاثیه و کارگرها
اتصال خط تلفن منزل
پذیرایی از کارگرها و نظارت بر فعالیت  آن‌ها
تراکنش‌های مالی
نظافت منزل
بار زدن اثاثیه در ماشین
رانندگی شبانه تا تهران
.
.

اگر خیلی خشک و بی‌روح به امروزم نگاه کنم چنین یادداشتی را خواهم نوشت.
اما حق آن است که لابه لای این‌ها باید از محبت همکاران، لطف بی دریغ مهربان همسایه و مثل همیشه معجزه‌ای غیرمنتظره یاد کنم که در دقیقه‌ی نود سر و کله‌اش پیدا می‌شود و در به دوش کشیدن این همه فشار یاورم می‌شود.
الحمدلله.

# توکل

# زندگی

# سین

# قم

# مسکن

# واحد قم + حومه

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بداهه

تو:
تموم شد؟

من:
کشیدیم
و
چه کشیدیم!

# مسکن

# زندگی

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۳ فروردين ۱۳۹۲
  • :: پیامک

عصر روز دوازدهم فروردین نود و دو، سومین اسباب‌کشی‌مان در قم از مرحله‌ی نیمه نهایی عبور کرد و وارد چهارمین خانه در چهار سال اخیر شدیم.
*
اکبرآقای کامیون‌دار در حین دریافت دستمزدش -قبل از خشک شدن عرق‌ش- آرزو می‌کند که به زودی صاحب‌خانه شویم و دفعه‌ی بعدی اسباب را به خانه‌ی خودمان ببرد. با خنده می‌گویم: «آن‌وقت که شما بیکار می‌شوید!» و حاضر جواب می‌گوید: «خدا روزی رسان است» و اسکناس‌های بی‌زبان را می شمارد.
*
بهتر است از این به بعد نام «واحد قم» را به «واحد قم و حومه» تغییر دهیم. حکمت‌ش را با اولین مراجعه در خواهید یافت.

# مسکن

# زندگی

# قصه

# قم

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بداهه
دنبالم نگردید.
دارم اسباب کشی می کنم.

# مسکن

# سبک زندگی

# قم

  • ۵ نظر
  • سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه

پیرمرد بنگاه‌دار با ته لهجه قمی می‌پرسد: «شیخی؟»
جا خورده‌ام. دستی به کاپشن سفید و بلندم می‌کشم و می‌گویم: «نه»
ول کن نیست: «پاسداری؟»
نمی‌دانم بخندم یا عصبانی بشوم: «نه»
حرف اول را آخر می‌زند: «پس چرا این شکلی هستی؟»

# مسکن

# قصه

# قم

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه

طبقه اول / امکانات کامل / ۷۰ متر / ۵ + ۳۰۰

طبقه سوم / امکانات خوب / گرمایش بخاری / کابینت نیم بند / ۷۵ متر / ۲ + ۲۵۰

زیرزمین / امکانات مناسب / ۱۰۰ متر / ۳ + ۴۰۰

طبقه دوم / نوساز / امکانات کامل / ۷۰ متر / ۱۲ کامل

طبقه اول / امکانات کامل / نوساز / با رنگ و پرده / ۸۰ متر / ۵۰۰

...
حرف‌های تکراری
کالای اساسی

# مسکن

# قم

  • ۵ نظر
  • دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه

امروز سحر، هنوز چند دقیقه‌ای تا زنگ زدن ساعت بیدار باش نمازصبح مانده بود که به بانگ خروس از خواب بیدار شدیم. صدا از نزدیک می‌آمد و بسیار شفاف و تحسین برانگیز بود.
بعد از اسباب کشی تابستان، چند ماهی بود که از فیض «خروس خوانی» بی‌نصیب بودیم. یادش بخیر! صاحبخانه‌ی قبلی روی پشت بام منزل از انواع چرندگان و پرندگان نگهداری می‌کرد و ما معمولاً با صدای خروس از خواب بیدار می‌شدیم. حس خوبی داشت.
صاحبخانه‌ی جدید هم که کلاً به احساسات ما اهمیت خاصی می‌دهد، دیشب یک عدد خروس خوش صدا و وقت‌شناس به همراه دو قطعه مرغ تخم گذار و محترم به حیاط خانه آورده و موجبات سرور و شادی اهل خانه علی الخصوص ریحانه، مهدیه، آمنه، محمدرضا و سایر ساکنین زیر ده سال را فراهم آورده.
حالا تازه اول ماجراست.

# مسکن

# سبک زندگی

# قصه

# قم

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱
  • :: بداهه

بدینوسیله از هم‌اکنون لغایت چهارشنبه ۱۷ آبان برقرار می‌باشد.

سرپرستی واحد قم

# قم

# مسکن

# واحد قم + حومه

  • :: بداهه
  • ۷ نظر
  • سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۱
  • :: بداهه

«سه‌شنبه» شانزدهم اسفندماه یکهزار و سیصد و هشتاد و چهار هجری شمسی، بعد از نماز ظهر، به اتفاق اعضای خانواده از تهران به سمت قم حرکت کردیم. روی هم پنج تا ماشین بودیم و احتمالاً بیست و چند نفر زن و مرد.
مثل چنین ساعتی -حدود چهار بعدازظهر- به قم رسیدیم و در یکی از محله‌های حاشیه‌ای شهر به خانه‌ی یکی از علما وارد شدیم. آقایان در صدر مجلس و خانم‌ها کمی پایین‌تر نشستند و «عروس» چادر عوض کرد.
خواندن خطبه‌ و چند جمله‌ای نصیحت و خوش و بش و گرداندن یک ظرف شیرینی، همه‌ی مراسم عقد را تشکیل می‌داد. بعد «عروس» و «داماد» با پدر و مادرشان چندتایی عکس گرفتند و راهی حرم شدیم. پس از نماز مغرب هم به اتفاق میهمانان در یکی از رستوران‌های مرکز شهر شامی خوردیم و به تهران برگشتیم.
در راهِ برگشت، شب، برای اولین بار توی جاده‌ی قم-تهران رانندگی کردم؛ در ماشینی که محارم تازه‌ای در آن داشتم.
*
فاضل نظری تازه سروده بود: «مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد ...» که من کل غزل را قاب گرفتم به دیوار خانه‌ی‌مان: «... از جاده‌ی سه‌شنبه شب قم شروع شد» و مدت‌ها طول کشید تا خانواده‌ی عروس باورشان شد که این شعر را دامادشان نسروده‌است!
*
آن روزها لحظه‌ای تصور نمی‌کردم که وقتی بار دیگر شانزدهم اسفندماه «سه‌شنبه» باشد، در همان محله‌ی حاشیه‌ای شهر قم، همسایه‌ی دیوار به دیوار همان خانه‌ای باشم که خطبه‌ی عقدمان در آن جاری شد.
«تقدیر» حرف‌های ناگفته‌ی زیادی برای انسان دارد.

# هجرت

# مسکن

# بانو

# قم

# ازدواج

# قصه

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۰
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون