آدمک روی شیشه ی بخار گرفته
دوشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۲
از هزار و سیصد و هشتاد و دو که برای اولین بار دیدمت -و آن روز سوم راهنمایی بودی-
تا به امروز -که آقای مهندس شریفی هستی-
همهی کارهایت شبیه به هم بوده است: بیقاعده، هیجانزده، شاد.
و میتوان ساعتها با تو خوش بود و گپ زد و گفت و خندید؛
اشبهالناس به قطار شهربازی.
آقای سوءتفاهم!
رکورد دار آوردن بیشترین تعداد عذر بدتر از گناه در کارهای تیمی
مهربان و عجول
اهل مشورت بعد از اقدام
هر چه بگویم کم گفتهام.
*
عروسیت را انداختهای دوشنبه شب. ساعت یازده صبح از پیرایشگاه دامادیت زنگ میزنی و دعوت میکنی. قم کجا تهران کجا؟
مثل همیشه شگفتزدهام، هم خوشحال و هم ناراحت.
*
رفتهام حرم برایت دعا کنم امشب را خراب نکنی و بقیهی زندگی یک نفر دیگر را.
خوش باشی بچه.
احتمالا غیبت محسوب نمی شود!!