من اعلام خطر میکنم
مجموعه تلویزیونی جلالالدین که جمعه شبها از شبکه یک پخش میشود با کیفیت و جذاب است؛ اما...
این «اما» احتمالاً از آن «اما»هایی است که اگر بگویم به راحتی میتوان از آن تعبیر به «توهم توطئه» کرد. همان اولین قسمت جلالالدین را که دیدم این «اما» به ذهنم آمد. اما صبر کردم ببینم صدا از کسی در میآید یا نه. خبری نشد. حالا هم که میگویم کاملاً متوجه تبعات حرفم هستم.
به نظرم داستان جلالالدین به هیچوجه نباید در این زمانه رسانهای میشد. ما در انتخاب وقایع تاریخی و داستانپردازی تلویزیونی از آنها باید مصالح و شرایط کشورمان را در نظر بگیریم. داستان هجرت خانوادگی یکی از نخبگان از ایرانی که امنیت و آرامش برای پیشرفت در آن وجود ندارد به کشور همسایه و بالندگی جهانی آنان در سرزمینی که حتی زبانشان با ما فرق میکند، داستانی نیست که ترویج آن به صلاح امروز ما باشد. اضافه کنید حاکم پیر بلخ را که به علت ناتوانی زمام امور را به مباشر خبیثش سپردهاست؛ سلطانی که تحت القائات مادرش واقعیات را واژگونه میبیند؛ مادری که طمع او به ثروت و قدرت، ملکی را بر باد میدهد؛ حکومتی که زمانهشناس نیست و خطر مغولان را جدی نمیگیرد و سخن ناصحان خودی را نمیشنود؛ دشمن قهار و خونریزی که پشت مرزها مترصد حمله و غارت است؛ و از سوی دیگر پیر کاملی که در میان مردم نفوذ دارد و با حکومتیان در میافتد و سر سازش با حکومت ظالم خودی ندارد و از شهر خود رانده میشود؛ و چه سعادتمند است که رانده میشود. چون دیری نمیگذرد که سستی خوارزمشاهی و قساوت مغول بلخ را هم ویرانه میکند.
داستان جلالالدین از روی [خوشبینانه] ندانم کاری و یا [بدبینانه] رندی و شیطنت، طعنهای به اوضاع زمانهی ماست. داستانی در ستایش فرار و نرمخویی و عافیتطلبی. هر چند که سعی شده در جلالالدین از بهاءولد چهرهای مبارز نمایش داده شود، اما میدانیم که مشرب صوفیانهی او فرسنگها با نمود آن در تلویزیون فاصله داشته است.
عجب است سیمایی که از سربداران تا مختارنامه از اسطورههای تاریخی ما به تصویر کشیده شده است در جلال الدین به یکباره فرو میریزد. حتی جلالالدین منکبرنی که مثلاً قرار است نماد شجاعت ملت ایران باشد، در میان مورخین چندان خوشنام نیست.
اگر نامهای بزرگی مثل «شهرام اسدی» و «مهدی همایونفر» پشت این مجموعه نبود با قاطعیت میگفتم که ساخته شدن جلالالدین یک خیانت حسابشده و یک توطئهی فرهنگی تکان دهنده است (چنان که در مورد سرزمین کهن بود). اما فعلاً دلم را خوش کردهام که حتماً غفلت کردهاند و انشاءالله که بادمجان است.