نویسندگان امروز، کتابهای بهروز
امروز که چهارشنبه بیست و دوم اسفند چهارصد و سه باشد، اولین کتابی که واقعاً من نوشتهام، از چاپخانه با وانت فرستادند دفتر و جعبههای کتاب را روی هم چیدیم و بچهها عرقشان را که خشک میکردند، یواشکی در یکی از جعبهها را باز کردم و یک کتاب را کشیدم بیرون. سبز مغز پستهای توی چشم میزند؛ یک جور درخشش مات دارد جلد کتاب و قیمت پشت جلد آن ۲۴۰ هزار تومان است؛ تقریباً معادل دو قوطی شیرخشک غیربیمهای. نمیدانم از دوران کودکی و نوجوانی چند بار خواب نوشتن و کتاب چاپ کردن را دیدهام، اما بعید میدانم هرگز چنین تصوری از کتاب خودم داشته بوده باشم.
دستمزدی که برای چاپ اول این کتاب از ناشر گرفتهام ۱۸ میلیون تومان است؛ پنج درصد از مبلغ پشت جلد در شمارگان ۱۵۰۰ نسخه. این پول یک ماه اجاره خانه ما است. یعنی اگر هر ماه ۱۵۰۰ نسخه بفروشند میتوانم به اجارهخانه فکر نکنم! البته پیشبینی همکاران این است که اگر در سال اول، با اتکا به سوابق و روابط مؤسسه، هر سه ماه یک چاپ را بفروشیم، خیلی هنر کردهایم. خدا میداند. مثلاً قرار بود این جلد اول از یک مجموعه شش جلدی باشد. حالا اصلاً معلوم نیست چه زمانی حوصله کنیم و جلد دوم را سر و سامان بدهیم. جمع کردن همین اولی بیش از سه سال طول کشیده!