حکمت
سه شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۹
دکان دل و جگرفروشی
شعبان استخوانی و دار و دسته اش مشغول خوردن دل و جگر هستند. رضا تفنگچی
نیز حضور دارد.
شعبان: پُرش کن، بریز، انگار زعفرون میکِشه، یه پیاله جیگرک این حرفا رو
نداره که. پسر پاتو جمع کن بینیم.
جاهل: اوسا بفرما، بفرما اوسا دل و جیگره. خیلی خاصیت داره، خونِ خالصه. دل
و جرأت آدمیزاد رو زیاد میکنه، اوسا.
شعبان: تو بخور که لاجونی، بُزدل! اگه جیگر برا درمون بود که گوسفندا شیکم
گرگه رو سفره کرده بودن، آق پسر.
رضا تفنگچی با دیدن ابوالفتح با او به بیرون از دکان می رود و با او صحبت
می کند.
مجموعه آثار علی حاتمی، جلد دوم، صفحه1012
سریال هزاردستان، قسمت دهم
سریال هزاردستان، قسمت دهم
بیا من سری کامل هزاردستان رو بدم بشینی همزمان ببینی!