صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیامبر» ثبت شده است

در آن‌ سال‌های زد و خورد، یک بار مسلمانان داشتند می‌رفتند برای حج؛ کاملاً صلح آمیز و با حداقل سلاح. مشرکان قریش جلویشان در آمدند که نمی‌شود. حالا هر یأجوج و مأجوجی می‌آمد مکه برای حج با سلام و صلوات هم بر می‌گشت. اما جلوی کاروان یثرب را گرفتند که نمی‌شود. نشستند به مذاکره. توافق کردند که مسلمانان بی‌خیال هدف صلح آمیز خودشان بشوند و برگردند. در عوض قرار شد بعداً اگر خواستند تحت تدابیر سخت‌گیرانه و برای مدت محدود به زیارت بیایند.
در حقیقت خواسته‌ی مشرکان برآورده شد. مسلمانان نقد را دادند و نسیه را گرفتند. تازه نماینده‌ی مشرکان قبول نکرد که بالای متن توافق‌نامه نام خدای رحمان و رحیم بیاید. پس نوشتند: «بسمک اللهم» نام پیامبر را هم نگذاشت با احترام بنویسند. فقط نوشتند: «محمد پسر عبدالله» [عالم به فدای نامش]
قبل از آن‌که کار به توافق بکشد، وقتی که هنوز معلوم نبود چه بر سر آنان خواهد آمد، پیامبر همه را جمع کرد زیر درخت و پیمان گرفت که در هر آن چه پیش خواهد آمد -چه نبرد و چه غیر آن- با او باشند.
آن صلح شد حدیبیه. آن بیعت هم رضوان.
*
یک سال بعد خیبر تسلیم شد. سه سال بعد هم مکه را فتح کردند: بی‌خونریزی.
در خیالات خام و شیرین خودم می‌انگارم:
این توافق «حدیبیه» است؛ سال «دولت و ملت؛ همدلی و همزبانی» هم بیعت رضوان.
چه کسی آن روز که آن قرارداد خفت بار را می‌نوشتند باور می‌کرد؟

خدایا، چشم ما را به جمال فاتح مکه روشن کن!

پ.ن:
إذا ظهر القائم (عج) قام بین الرکن و المقام و ینادی بنداءات خمسة: الأول: ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم...

# انقلاب

# تاریخ

# فرهنگ

# پیامبر

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴
  • :: نغز

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا
وَالَّذِینَ آمَنُوا
فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا
وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ

صدق الله
سوره غافر، آیه ۵۱

# توکل

# پیامبر

  • :: ذکر
  • :: پدر مقدس

 آفرینش بر مدار عشق بود
مصطفی آیینه دار عشق بود

در تجلی بر سر بازار عشق
میم او شد مرکز پرگار عشق

تا قلم بر حلقه‌ی صادش رسید
شد الم نشرح لک صدرک پدید

طا طریق عشقبازی را نوشت
فا فروغ سرفرازی را نوشت

یا یقین عشقبازان را نگاشت
خلق عالم بیش از این یارا نداشت

دست حق تا خشت آدم را نهاد
بر زبانش نام خاتم را نهاد

نام احمد نام جمله انبیاست
چون که صد آمد نود هم پیش ماست

# اهل بیت

# پیامبر

  • :: بیت

پایه‌های شریعت موسویه بر ده فرمان حق تعالی بنا شده است و عیسویان در امتداد آنان علی‌الاصول میبایست این ده فرمان را محترم‌ترین بدانند. متن این ده فرمان بنا بر نقل تورات و تأیید برخی روایات شیعه چنین است:

۱- من خداوند خالق تو هستم که تو را از اسارت و بندگی مصر آزاد ساختم.
۲- تو را معبود دیگری جز من نباشد. هیچ تصویری از آنچه در آسمان و یا بر روی زمین و یا در آب است، نساز و آنها را پرستش ننما.
۳- نام خدای خالقت را بیهوده بر زبان نیاور (از آن سوءاستفاده نکن)
۴- روز شنبه را به یاد داشته باش تا آن را مقدس بداری.
۵- پدر و مادرت را احترام بگذار.
۶- قتل نکن و به مردم ظلم نکن.
۷- زنا نکن.
۸- دزدی نکن.
۹- در مورد همنوعت شهادت دروغ نده.
۱۰- چشم طمع به مال و ناموس دیگران نداشته باش.
در نتیجه آن یهودی یا نصرانی که به یکی از این ده فرمان بی‌اعتنایی کند، بزرگ ترین گناه را در آن شرایع کهن انجام داده است.
حال در شریعت محمدیه بزرگ ترین گناه کدام است؟ آیا یکی از این ده فرمان است؟ یا خدای محمد (صلی‌الله علیه و آله) امری دیگری را به عنوان بزرگ‌ترین گناه به مسلمانان می‌شناساند؟ می‌دانی چرا چنین است؟
*
عید شما مبارک.

# تاریخ

# اهل بیت

# توحید

# پیامبر

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲
  • :: نغز

دیگر صبرش تمام شده بود.
این همه مصیبت برای یک آدم خوب خیلی زیاد بود.
دستانش را بالا آورد و سرش را پایین انداخت:

«وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

پس [دعاى] او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم و کسان او و نظیرشان را همراه با آنان [مجددا] به وى عطا کردیم [تا] رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت‏ کنندگان [باشد]

# قصه

# توکل

# پیامبر

# توحید

  • ۴ نظر
  • چهارشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: ذکر

از وطن فراری شده و سرگردان بود.
درمانده و خسته وارد شهر شد.
دل‌ش برای دختران چوپان به رحم آمد و گوسفندان‌شان را آب داد.
زیر سایه نشست و دست‌هایش را بالا برد:

«فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»

ساعتی بعد هم خانه‌ای یافته‌بود؛ هم خانواده‌ای؛ هم شغلی و هم سکینه‌ای.

# قصه

# توکل

# پیامبر

# توحید

  • ۴ نظر
  • سه شنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: ذکر
نه روزنه‌ای، نه چراغی، نه نوری.
لحظه‌ای غفلت کار دستش داده بود.
از درد در شکم ماهی به خود می‌پیچید.
گریه می‌کرد در آن تاریکی:
«فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»
پس [دعاى] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را [نیز] چنین نجات می‌دهیم.
+ مرتبط

# قصه

# توکل

# پیامبر

# توحید

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: ذکر

پیرمرد زانو زده و دست‌هایش را به آسمان بلند کرده بود:

«فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ»

و زار می‌زد.

خدا برایش آب فرستاد. آب زیاد؛ آب منهمر؛ و غم‌ش را شست و نامردمان را غرق کرد.

# قصه

# توکل

# توحید

# پیامبر

  • ۲ نظر
  • شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: ذکر

من: چرا وحی الهی در یک محیط عمومی بر عده‌ای کثیر نازل نمی‌شد تا نیاز به ارایه‌ی معجزه برای اثبات پیامبری نباشد؟
تو: عدم ظرفیت مخلوقات برای اتصالی در سطوح بالاتر با واجب الوجود.
من: در یک دوره یه دونه ابراهیم وجود داشت. اما دلیل عقلی برای وجود ابراهیم‌های همزمان که نداریم!
تو: منافات نداره. به هر حال همه‌ی مردم قدرت این ارتباط رو ندارند. ممکنه برخی موارد خاص باشه. ولی فراگیر نیست.
من: زیاد داریم پیامبران هم‌عصر: یحیی و عیسی؛ ابراهیم و لوط؛ اسماعیل و اسحاق. چرا گزارشی از جلسات مشترک خداوند با چند پیامبر نداریم؟
تو: ضرورت این‌گونه جلسات اگر ثابت بشه اون‌وقت حق با توست و باید دنبال جلسات مشترک هم گشت. هر پیامبر وظیفه‌ای و ظرفیتی داشته که متناسب با خودش بهش وحی می‌شده. به نظر می‌رسه چنین جلسه‌ای ضرورت نداشته.
من:...؟

# توحید

# پیامبر

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۱
  • :: پیامک
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ (شوری - 48)
وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ (آل عمران - 20)
وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ (نور - 54)
وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ (عنکبوت - 18)
فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِین (نحل - 35)
فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ (تغابن - 12)
وَمَا عَلَیْنَا إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِینُ (یس - 17)
*
یادم باشه سر فرصت یه تحقیق مفصل درباره عبارت «بلاغ مبین» در قرآن انجام بدم.
میدونی؟ یه جاهایی فقط همین عبارت یه پیامبر رو آروم می‌کنه.

# توکل

# معلم

# تربیت

# توحید

# پیامبر

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۱
  • :: ذکر
دو سوال کلیدی -به نقل از پیامبر اکرم (ص)- که باید قبل از هر مناظره و مباحثه‌ی حقیقی و مجازی از خودمان (و اگر شد از طرف مقابل) بپرسیم:
  • جئتنی سائلا او متعنتا؟ (واقعاً برای سوال کردن و دانستن آمده ای یا برای تعنت ورزی و لجاجت؟)
  • علی الضلالة ام علی الهدی؟ (برای راه یافتن و یا گمراهی؟)

# پلاس

# پیامبر

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱
  • :: نغز
  • :: روایت امروز

اَعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَالضُّحَى * وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى * وَلَلاخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الاولَى * وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى
أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى؟ * وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى؟ * وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَى؟


فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ * وَأَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ
صَدَقَ اللهُ العَلی العَظیِم

* این وقایع‌نگاری ساده و روان، روضه‌ی امروز ما باشد بس است. در تنهایی بخوانید که راحت گریه کنید. خدا نویسنده‌اش را خیر دهاد.

# پیامبر

# رهبر

# شهید

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۰
  • :: ذکر
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون