- ۰ نظر
- شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱
امروز توفیق داشتم به همراه جمعی از همکاران به دیدار سه نفر از مراجع معظم تقلید بروم. حضرات آیات علوی گرگانی، نوری همدانی و مکارم شیرازی. هر چند که گزارشهای رسمی و کاملی از این دیدارها در رسانهها منتشر شده، اما مثل همیشه حاشیهها جالبتر از متن بود.
در میان این سه بزرگوار، بیت آیت الله علوی برایم از همه جالبتر بود: خانهای با در و پنجرههای چوبی قدیمی در مرکز شهر، حیاطی که مسقف و مفروش شده، اتاق پذیرایی کوچک با تشکچههای ساده، تاقچههای پر از کتاب که احتمالاً برای جلوگیری از نشستن غبار با پلاستیک پوشانده شده بود. تنها چیزهای مدرن این خانه دو تا دستگاه POS روی تاقچهی اتاق بود جهت دریافت وجوه شرعی و یک دوربین مداربسته بدقواره که معلوم بود تحمیلی است و توسط نهاد دیگری به دیوار اتاق چسبانده شده.
حضرت آیتالله بین ما روی زمین نشست و گوش کرد و سخن گفت و چای خورد و خندید و بیرون رفت و جلوی در ایستاد تا همگی از اتاق خارج شویم و به مهمان احترام کند. بعد به گوشهی حیاط رفت و روی زمین پشت میز کوچکی نشست تا به سوالات مردم و طلبهها پاسخ بدهد.
داش مشتیها و اوباشان و از این طبقه مردمی که از هیچ مناهی و معاصی روگردان نیستند و در مرئی و منظر خاص و عام مرتکب هر نوع گناه و کار زشتی میشوند، همگی چپقهای خود را شکسته و خرده تکههای آن را در جلو عمارت کمپانی انباشتند و با ناسزا گفتن به کمپانی رژی فریاد میکردند: «من شراب را علانیه و برملا میخورم و از هیچ باکی ندارم. ولی چپق را تا آقای میرزا حلال نکند دم هم نخواهم زد. من عرق را به امید شفاعت صاحبالزمان میخورم؛ چپق را به چه امید بکشم؟»
تحریم تنباکو، ابراهیم تیموری، شرکت کتابهای جیبی
به نقل از:
چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه
...عجب خدمتی به ملت و مردم میکنید. هر کس هم که تریاککش نبود حالا چپوق تریاک میکشد. قلیان چرس را عجب رواجی دادید. مرد که بیجهت قلیان را ترک نمیکند؛ لابد است برود یا تریاک بکشد و یا چرس یا هر نجاستی که گیرش بیاید سر قلیان بگذارد، بکشد و دیوانه شود...
از مکتوبات ناصرالدینشاه قاجار
خطاب به آیتالله العظمی سیدمحمدحسن حسینی (میرزای شیرازی)
نقل از:
چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه
وقف در لغت به معنای ایستادن، بازایستادن و یا خودداری از اظهارنظر قطعی در یک مسأله است.
واقفه در اصطلاح عام، ناظر به کسانی است که بر امامی خاص توقف کردند و مرگ او و جانشینی فرد دیگری پس از وی را نپذیرفتند. اما در اصطلاح خاص مقصود از واقفه انحصاراً کسانی هستند که بر امام کاظم توقف کردند و امامان پس از آن حضرت را نپذیرفتند که به آنان موسویه یا ممطوریه نیز می گویند.
... بنابر روایت منابع چنین به نظر می رسد که پاره ای منافع مالی در شکل گیری این نوع از توقف و انکار رحلت امام از سوی کسانی که خود از وکیلان یا افراد مورد اعتماد بوده اند دخالت داشته است.
برای نمونه در روایت طوسی از این سخن به میان می آید که آغاز شکل گیری واقفه آن بود که نزد خاندان بنی اشعث سیصد هزار دینار زکات و دیگر حقوق شرعی فراهم آمده بود و آن را نزد دو تن از وکلای امام کاظم در کوفه بردند. در آن هنگام امام در زندان هارون به سر می برد. از این رو این دو وکیل با اموال یادشده خانه هایی خریدند و قراردادهایی بستند و محصولات کشاورزی نیز خریداری کردند. اما چون امام در زندان درگذشت و خبر به این دو تن رسید، مرگ آن حضرت را انکار کردند و این شایعه را در میان شیعه گستراندند که امام نمی میرد؛ چرا که قائم است! گروهی از شیعه نیز به سخنان آنان اعتماد و استناد کردند و دعوی آنان در میان مردم گسترد. تا آن که سرانجام به هنگام مرگ وصیت کردند اموال یادشده به وارثان امام کاظم سپرده شود و بدین سان برای شیعیان روشن شد که آن دو تن فقط از سر آزمندی نسبت به اموالی که در اختیار داشتند چنان دعوی ای را مطرح کرده بودند.