تو: برگشتیم. بر می گردی؟من: یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد / هفتصد سال است می بارد، فراوانی بس است.
خدایا!«عشق» درمانی به غیر از «مرگ» میخواهد
که من میمیرم از این «درد» و «درمانی» نمیبینم...
تو آهوی رهای دشتهای سبزی اما من / پلنگِ سنگیِ دروازههای بستهی شهرم
...باز میپرسمت از مسألهی دوری و عشقو سکوت تو جواب همهی مسألههاست.