صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محبت» ثبت شده است

زلیخا چون این سخن بشنید خانه به عشق پرداخت و عشق را گرامی‌تر از جان خود می‌داشت تا آنگاه که یوسف به مصر افتاد.
اهل مصر به هم برآمدند، خبر به زلیخا رسید، زلیخا این ماجرا با عشق بگفت، عشق گریبان زلیخا بگرفت و به تماشای یوسف رفتند.
زلیخا چون یوسف را بدید خواست که پیش رود، پای دلش به سنگ حیرت درآمد، از دایره صبر به در افتاد، دست ملامت دراز کرد و چادر عافیت بر خود بدرید و به یکبارگی سودائی شد.
اهل مصر در پوستینش افتادند و او بی خود این بیت می‌گفت:

زعموا اننی احبکم
و غرامی فوق ما زعموا

# محبت

  • :: روایت امروز

آخرِ کلاسِ آخر، بچه‌ها جیغ می‌کشند که سلفی بیندازیم! سال تحصیلی تمام شده و خب یک یادگاری کوچک به کسی ضرر نمی‌زند. همان‌جا عکس را می‌گذارم داخل کانال و بعد از نماز طبق قرار قبلی راه می‌افتیم به طرف نمایشگاه. ده دوازده نفریم و بی آداب و ترتیب خاصی مثل همیشه می‌چرخیم و حرف می‌زنیم و رفیق می‌شویم.
*
بچه‌های ما از آن چه از دور به نظر می‌رسد تنهاتر هستند. وسایل ارتباطی‌شان با جهان اطراف بیشتر شده، اما کسی را ندارند که به او متصل شوند. چنان‌که می‌دانیم چرخیدن در پیج‌های یک‌طرفه‌ی سلبرتی‌ها و تماشای ویترین مغازه‌ها و بو کشیدن عطر کباب هم فایده‌ای ندارد. این است که مانده‌اند بی‌دوست. آن‌قدر بی‌دوست مانده‌اند که یک پسر بچه‌ی شانزده ساله حاضر است همه‌ی مخاطرات رفاقت با یک عاقله مرد چهل ساله را به جان بخرد، تنها و تنها اگر بتواند هفته‌ای یک‌بار دقایقی با او حرف بزند و بی‌آن‌که سؤالی بپرسد، فقط حرف‌هایی بشنود که خطاب به او گفته می‌شود. مخاطب خاص بودن برای این بچه‌ها یک آرزوست؛ از بس که با مَس‌مدیا خفه شده‌اند.
*
برای یکی‌شان کلیات قیصر می‌خرم. باورش نمی‌شود. چرا باید هدیه گرفتن کتاب این همه عجیب باشد؟ غیر از این است که تنها مانده‌اند؟

# دوست

# محبت

# نمایشگاه

# پنجشنبه‌ها

  • ۳ نظر
  • پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۷
  • :: بداهه

گفت به مجنون صنمی در دمشق
کای شده مستغرق دریای عشق

عشق چه و مرتبه‌ی عشق چیست؟
عاشق و معشوق در این پرده کیست؟

عاشق یکرنگ حقیقت‌شناس
گفت: که ای محو امید و هراس

نیست در این پرده بجز عشق کس
اول و آخر همه عشق است و بس

عاشق و معشوق ز یک مصدرند
شاهد عینیت یکدیگرند

عشق مجازی به حقیقت قوی‌ست
جذبه‌ی صورت کشش معنوی‌ست


آتش عشق از من دیوانه پرس
کوکبه‌ی شمع ز پروانه پرس

عشق به هر سینه که کاوش کند
خون دل از دیده تراوش کند

عشق کجا راحت و آسودگی؟
عشق کجا دامن آلودگی؟

گر تو در این سلسله آسوده ای
عاشق آسایش خود بوده ای


عشق همه سوز و گداز است و بس
نیستی و عجز و نیاز است و بس

آتش عشق از تو گدازد تو را
صاف تر از آیینه سازد تو را

عشق کز آن مزرع جان روشن است
یک شررش آتش صد خرمن است

ما که در این آتش سوزنده‌ایم
کشته‌ی عشقیم و به او زنده‌ایم

این هم خوب است ببینید

# محبت

  • ۵ نظر
  • سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴
  • :: بیت

تو: سلام... ببخشید یه سؤال داشتم که چند روزه ذهنم رو مشغول کرده. راستش بهتر از شما کس دیگری رو نمی‌شناختم تا بپرسم: کلاً عاشق شدن نشانه‌ی کم‌ایمانی یا بی‌ایمانی به خداست؟ یعنی یه نفر عاشق کسی یا چیزی میشه یعنی از خدا دور شده و خدا تردش کرده؟
من: سلام. مطلقاً این‌طور نیست. عشق مجازی حتی می‌تونه مقدمه‌ی عشق حقیقی باشه؛ بشرطها و شروطها...

# توحید

# محبت

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴
  • :: پیامک

داشتم دنبال مثلث غریب‌الوجودِ کثیرالتأثیر (!) می‌گشتم که برخوردم به مثلث عشق استرنبرگ! خیلی هم مطلب بالای هجده سالی نیست:

هر چند که روانشناسی غربی کلاً بنیادش بر هواست، اما از نظر مهندسی انسانی گزاره‌های هیجان‌انگیزی در آن پیدا می‌شود.
با دقت در این مثلث معلوم می‌شود که انصافاً استرنبرگ جانورشناس قهاری بوده است.

# ازدواج

# غرب

# محبت

  • :: نغز

رفاقت طولانی مدت همراه با ارتباط زیاد و هر روزه می‌تواند برای هر دو طرف و حتی همه‌ی اعضای یک گروه دوستی ملالت بار باشد. یک راه ملالت زدایی از روابط به توصیه‌ی سعدی «محجوبی و محبوبی» است که می‌دانی و می‌دانیم که جواب می‌دهد. اما...
مشکلی وجود دارد. راهبرد «دوری و دوستی» متضمن یک نقض غرض اساسی در هدف رفاقت است؛ که هر چند گاهی از آن گریزی نداریم اما -با توجه به شناختی که از فطرت الهی انسان و دقت خداوند در خلقت بنی‌آدم داریم- بعید به نظر می‌رسد که تنها راه گرم نگه داشتن محبت متقابل باشد.
من برای این مشکل یک راه حل تجربی دارم که نام آن را «تعریف پروژه» گذاشته‌ام. ما باید بین خودمان پروژه‌های کاملاً اجرایی تعریف کنیم: از مطالعه و تحقیق و پژوهش گرفته تا کار اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی.
«تعریف پروژه» مثل غضروفی است که در میان دو استخوان فشرده می‌شود، کشیده می‌شود، خم می‌شود، می‌پیچد، اما هم‌چنان پیوستگی دو طرف را حفظ می‌کند. هر بلایی قرار است سر رابطه‌ی دو طرف بیاید،‌ ابتدا تأثیر خود را روی پروژه نشان می‌دهد. اگر فشار قابل تحمل بود، عبور پروژه از امتحان منجر به تقویت رابطه می‌شود و اگر فشار مرگ بار بود، پروژه فدایی آسیب به طرفین است.
بیا با هم «پروژه» تعریف کنیم. هر چند غیر ضروری و غیر فوری.

پ.ن۱:
اگر این نوشته را در گروه پریشان دسته‌بندی می‌کردم آن وقت پایان دیگری می‌داشت.
چه کنم که نغز است!

پ.ن۲:
با احترام تقدیم می‌شود به زائرین روزه‌دار، میهمانان امشب واحد حومه قم: سجاد، مهدی، محمدرضا، آقا مهدی و احسان عزیز.

# افطار

# برادر

# دوست

# سین

# محبت

# واحد قم + حومه

  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۳
  • :: نغز

تو: دلی کز عشق جانان دردمند است / همو داند که قدر عشق چند است
    دلا گر عاشقی از عشق بگذر / که تا مشغول عشقی، عشق بند است
    .
    به مناسبت روز بزرگداشت عطار

من: باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد / آب هر طیب که در طبله‌ی عطاری هست
      .
      به مناسبت دریافت پیامکی از شما

تو: باد بوی سمن آورد و گل و سنبل و بید / در دکان به چه رونق بگشاید عطار

# برادر

# محبت

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بیت
  • :: پیامک

خدایا!
«عشق»
درمانی به غیر از
«مرگ»
می‌خواهد

که من
می‌میرم از این «درد»
و
«درمانی»
نمی‌بینم
...

# فاضل

# محبت

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بیت

«گزینه‌ی روی میزتیم آهو»

امضا:
شیر بیچاره‌تر

# دوست

# شیرآهو

# محبت

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۲
  • :: بیت
  • :: نغز

تو: سلام؛ سوال: «دوری» و «دوستی» آیا؟
من: به قول سعدی: «محجوبی و محبوبی» فرق ماه و خورشیده. می‌دونی؟
تو: خیلی فکر کردم ولی...
من: سعدی میگه: صاحبدلی را گفتند: «بدین خوبی که آفتاب‌ست نشنیده‌ایم که کس او را دوست گرفته‌است و عشق آورده» گفت: «برای آن‌که هر روز می‌توان دید مگر در زمستان که محجوب‌ست و محبوب.»
تو: کاش می‌شد دوباره ببینمتون.
من: بگذار این ماه‌های حرام بگذرد.

# دوست

# سعدی

# محبت

# محمدم

  • :: پیامک
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون