یکی از اقوام دور را در روضهای خانگی دیدم و نشناختم.
سرطان و شیمیدرمانی عجب چیز کوفتی است.
خدا به ما رحم کند. آمین!
# زندگی
- ۱ نظر
- شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۳
یکی از اقوام دور را در روضهای خانگی دیدم و نشناختم.
سرطان و شیمیدرمانی عجب چیز کوفتی است.
خدا به ما رحم کند. آمین!
چه روزهای خوبی شده پنجشنبهها!
بچههای مؤدب، سؤالات خوب، حرفهای به درد بخور، تمرینهای مستمر، پیگیریهای دلسوزانه
چه روزهای خوش منظری شده پنجشنبهها!
بچه های شاد، مؤمن، همکاران باسواد، محیط صمیمی
الحمدلله
آقای مهندس: هشت صبح: جلسه با رییس بزرگ درباره ساختار جدید معاونت و اصلاحات ضروری در فرایندها
آقای معلم: یک بعدازظهر: کلاس تاریخ و مروری بر وقایع دهه بیست، جنگ سرد و جبهه ملی
آقای راننده: چهار عصر: رانندگی در جاده قم - تهران
آقای کارشناس: بعد از غروب: سخنرانی برای والدین درباره مهارت های زندگی در دنیای دیجیتال
#ابوالمشاغل
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله ارحمن الرحیم
وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى؟
قَالَ
هِیَ عَصَایَ
أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا
وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی
وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى
صدق الله
سوره طه، ۱۷ و ۱۸
* موسی مرد است. لذا در پاسخ سؤال ابتدا پیام را میدهد. اما چون از مکالمه با خدا لذا میبرد بعدش شروع میکند فراپیامها را ردیف کردن. این فرق مرد و زن است. زنها ابتدا فراپیام را میگویند.
مردها یاد بگیرند که در خانه فقط به پیام اکتفا نکنند و زنها تمرین کنند که جای پیام و فراپیام را عوض کنند.
امروز از استاد تراشیون آموختم. چه آدم نازنینی است.
پیشنهاد دادم پنج گروه تخصصی در رادیوها ایجاد شود و چیدمان و حذف و اضافه شبکهها و کانالها بر اساس نیازها و مأموریتهای این پنج گروه موضوعی انجام شود:
+ گروه ملی : به سرگروهی رادیو ایران با یک کانال گفتگو (شامل پخش مذاکرات مجلس هم بشود)
+ گروه فرهنگ و تربیت : به سرگروهی رادیو فرهنگ با سه کانال کتاب، خانواده، کودک
+ گروه قرآن و معارف اسلامی : به سرگروهی رادیو معارف شامل رادیو قرآن، کانال تلاوت، کانال حوزه
+ گروه دانش : به سرگروهی رادیو دانش (علم و فناوری) شامل رادیو سلامت ، کانال اقتصاد و کانال اندیشه
+ گروه جوان و سرگرمی : به سرگروهی رادیو جوان شامل رادیو پیام، رادیو آوا-نوا، رادیو ورزش، رادیو نمایش، کانال صبا و ...
از آن جا که خیالم راحت است که این طرفها کسی ارزشی برای نظر کارشناسی قائل نیست، گفتم منتشر کنم بلکه خاطره شود!
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ
إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ
زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا
لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ
وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ
وَأَبْقَى
صدق الله
سوره طه، ۱۳۱
* گفت چشم ننداز به این ساختمونا.
رانندهی اتوبوس بود. با همهی بیسوادیش خیلی سرش میشد.
عادت دارم قبل از یک جلسه -یا یک دیدار، یا یک کلاس- چند دقیقه در ذهنم حرفهایی که باید بزنم یا سوالاتی که باید بپرسم یا حال و هوایی که باید داشته باشم را مرور کنم و یکی دو تا هدف دستیافتنی مشخص کنم که بعد از جلسه بتوانم ارزیابی عملکرد داشته باشم. عادت کردهام. تداوم همین عادت باعث شده بتوانم قبل از هر جلسه -دیدار، کلاس یا...- برآوردی از میزان موفقیت احتمالی در تحقق اهداف اولیه داشته باشم.
با این تفاصیل درصد تحقق اهداف پیشبینی شده در مجموع برخوردهای امشب بسیار فراتر از برآوردهای اولیه بود.
فکر نکن که این هدفهایی که میگویم همه از جنس آموزههای علمی و تذکرات اجرایی است. مثلاً برای همین امشب قصد کرده بودم که به یکی دو نفر لبخند بزنم و یکی دو نفر دیگر را سخت به سینه بفشارم و کمی بیشتر به چهرهی یکی دو نفر -که کمتر دیدمشان- خیره شوم.
حالا خیلی بیشتر نصیبم شده: من حیث لایحتسب.
تو بودی خوشحال نمیشدی؟
پ.ن:
+ اندوه بزرگی است، زمانی که نباشی.
+ چه باشی... چه نباشی.
+ تو کجایی؟ تو کجایی؟...
به یک عدد رایانه همراه (نوت بوک یا نت بوک) دست دوم جهت انجام امور معمولی زندگی دیجیتال نیازمندیم.
مشخصات جنس:
تاریخ تولید آن مهم نیست. اما تاریخ انقضایش لااقل دو سال دیگر باشد.
حداکثر توانایی اجرای ویندوز هفت و نرم افزارهای آفیس را داشته باشد کافی است.
هر طور مایل است به اینترنت وصل شود.
نمایشگر آن سالم باشد. (یعنی برای دیدن صفحه اش نیازی به استفاده از عینک مخصوص یا اتصال آن به تلویزیون نباشد!)
امکاناتی از جمله قابلیت شارژ شدن، قابلیت حمل شدن، قابلیت روی میز گذاشتن هم داشته باشد.
طبیعتاً هر چقدر کوچکتر و خوشگلتر باشد بهتر است.
مبلغ مناقصه!
حداکثر مبلغی که میتوانم برای چنین جنس آنتیکی بپردازم ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان است. هر چه کمتر بهتر!
تو ماهی و من ماهیِ این برکهی کاشی
اندوه بزرگی است زمانی که نباشی
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجرهی فیروزهتراشی
پلکی بزن ای مخزن اسرار، که هر بار
فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی
ای باد سبکسار، مرا بگذر و بگذار
هشدار، که آرامش ما را نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ماهِ بلندم
اندوه بزرگی است! چه باشی... چه نباشی
امروز سالگرد قمری عقدمان با هشتمین سالگرد شمسی ازدواجمان مطابق آمده است! احتمالاً هر دو میلیون سال یکبار برای دو نفر از هر یک میلیارد نفر آدم روی کرهی زمین این اتفاق میافتد.
به هر حال امروز یک روز عادی بود. همچنان همگی زکام هستیم و شام سوپ شلغم خوردیم.
آدمی که در صحت و سلامت، با میل و رغبت برای مادرش کار نکنند، لاجرم در بیماری و عسرت، با زجر و زحمت برای مادر زنش کار خواهد کرد.
رضا تفنگچی: من رو بیدفاع رها میکنی؟
ابوالفتح صحاف: این دیگر به کار تو نمیاد. اسلحه در دست تو فقط آلت جرمه.
رضا: پشیمون نیستی من رو به راهی کشوندی که عاقبتش تباهی بود؟
ابوالفتح: ما خطا کردیم. این درسته. اما نمیشه به بهانهی امکان خطا کردن پا به میدان مبارزه نگذاریم. خائنین به ملت باید از میان برداشته شوند و میشوند. ما تا اینجای راه رو رفتیم. با توقف ما این حرکت ناتمام نمیماند. تجربهی ما توشهی راه رهروان آینده است. هر چقدر هم تجربه ناموفق باشد. پیروزی محرومان قطعی است. دل نگرانی ما از خودخواهی آدمی است که میخواهد به چشم خود شاهد پیروزی باشد. پیروزی رؤیت خواهد شد حتی اگر در کاسهی چشمهای من و تو گیاه روییده باشد.
رضا: من غریب حال به کدام ریسمان چنگ بزنم؟
باقی همه پینوشت است:
+ در شبی که به شدت تب داشتم و باران میآمد، نشد این جملات بالا را که از هفده سالگی به خاطر سپرده بودم به زبان بیاورم.
+ ما خطا نکردیم. پشیمان هم نیستیم. با توقف ما این حرکت ناتمام نمیماند.
+ دل نگران نباش. خودخواه نباش. پیروزی رؤیت خواهد شد.
+ غریب به کدام ریسمان چنگ بزند؟ پاسخ در سؤال مستتر است.
+ حاجی اگر حاجی باشد، سیدش را شب عملیات پشت خاکریز دشمن تنها نمیگذارد.
+ ققنوس هم اگر ققنوس باشد از خاکستر پدرش، خوشسیماتر و خوشصداتر بر خواهد خاست.
+ شهدا شرمندهایم.