شش جلسه نشست برگزار کردیم در دو روز. جمعاً بیش از ده ساعت سخنرانی توسط چهار نفر. به طور متوسط ۲۸ نفر در نشستها شرکت داشتند.
حالا وقت بازخوردگیری است.
کی چی فهمید؟ دستها بالا!
# رضوان
# سواد رسانهای
# کلاس
- ۱ نظر
- پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۳
شش جلسه نشست برگزار کردیم در دو روز. جمعاً بیش از ده ساعت سخنرانی توسط چهار نفر. به طور متوسط ۲۸ نفر در نشستها شرکت داشتند.
حالا وقت بازخوردگیری است.
کی چی فهمید؟ دستها بالا!
این دوره به اصرار من و پیگیریهای دوستان رضوان در حال برگزاری است. اگر در آن خیری میبینید زودتر ثبت نام بفرمایید. اساتید همگی از اعضای باشگاه وبلاگنویسان رازدل هستند. خلاصه مباحث هم از این قرار است:
یکی از اون صدتا آرزو اینه که یه سایتی راه بندازم با موضوع «مستند جهادی» و هر چی مستند ساخته شده با موضوع جهادی رو جمع کنم و دسته بندی کنم و نقد بنویسم و اینا.
میفرماید: «ما لایدرک کله، لایترک کله»
میدونم که این با اون آرزو خیلی فاصله داره. اما فعلاً همین یه قدم ازم ساخته است.
گر تو بهتر میزنی، بستان بزن.
بعد از نماز صبح با سجاد رفتیم مجموعه فرهنگی، مذهبی امام رضا علیهالسلام. حاجی در آبدارخانه مسجد داشت آواز بعد از کلهپاچه را میخواند که رسیدیم. هنوز کسی نیامدهبود و وقت داشتیم تا گشتی در گوشه و کنار این ساختمان عجیب بزنیم.
یادم آمد که قبلاً چیزهایی درباره این مجموعه خوانده بودم. شاید برای شما هم که ممکن است گذارتان به کلاسهای حاجآقا بیفتد مرور این مطالب جالب باشد:
+ افتتاح مجموعه با حضور مرحوم آیت الله مهدوی کنی، مهرماه ۹۰
+ ناگفتههای مسجد عجیب خیابان گرگان از زبان معمارش
+ مسجد امام رضا (ع) و معماری پست مدرن
+ معماری مسجدهای ما (یک سخنرانی خوب و خواندنی دربارهی جاهایی که به نام مسجد میسازیم)
سرفصل مباحث جلسه (۱۸:۰۰ تا ۲۱:۰۰)
- تولید فیلم داستانی با موضوع جهادی جرأت میخواهد و طرح آن قابل تحسین است.
- حتماً هدف اصلی طرح داستان باید معلوم باشد تا به حاشیه کشیده نشود.
- رمان، زیربنای سینمای داستانیست. بدون شناخت رمان نمیتوان وارد کار داستانی شد.
- ضد داستان بودن فیلم باید معقول باشد و منجر به هدف خاصی شود.
- طرح فیلمنامه داستانی باید یک سال چکش بخورد. کار داستانی به سادگی مستند نیست.
- پیش تولید، هماهنگی تولید، مدیریت تولید این پروژه بسیار پیچیده است. (سنگ بزرگ)
- تولید فیلم بلند داستانی در قدم اول خطرپذیری بالایی دارد و توصیه نمی شود.
- هنوز جای تولید مستند داستانی و مستند کوتاه بکر در جهادی خالی است.
- باید با دقت در ظرایف جهادی از درون، به تولید فیلم داستانی کوتاه فکر کرد.
- موقعیت جغرافیایی جهادی بستر مناسبی برای تولید مستندهای گزارشی و داستانی ست.
میگه: امیدی هم داری به رتبه در جشنواره عمار؟
میگم: از اولش هم نداشتم!
میگه: پس آزار داشتی اینقدر اصرار کردی که دلبندان به عمار برسه؟
میگم: من بیشتر دنبال این بودم که یه دونه فیلم به مجموع آثار ارسالی به جشنواره عمار اضافه بشه. درسته ما مدافعان کیفیت فرهنگیم؛ اما باید محافظان کمّیّتش هم باشیم!
الحمدلله با زحمات همهی دوستان کار تدوین مستند «دلبندان» تقریباً به پایان رسیدهاست و امروز نسخهی نهایی آن را بازبینی کردیم. انشاءالله با رفع برخی ایرادات جزئی و اعمال اصلاحات مورد نظر برخی رفقا، در یک فرصت مناسب جلسهی رونمایی و اکران آن را برگزار خواهیم کرد. امیدوارم در اولین مناسبت شاد بعد از ماه صفر، فرصت دور هم جمع شدن و دیدن این کار فراهم شود.
همهچیز خودش جور میشود.
غذای خوب، جای مناسب، زمانبندی، فراغت، رفاقت.
معلوم است که خدا از این سفر راضی است. کارها را خودش ردیف میکند.
*
دیدار حقیقیِ دوستان مجازی صفایی دارد. هر چند که دوستانِ حقیقیمان این روابط مجازی را به سخره بگیرند و ملامتمان کنند.
ما وجدان کردهایم که خدا از این رفاقتها راضی است. خودش وسیلهاش را فراهم میکند.
۹:۰۰ تا ۱۱:۰۰ - مروری بر تاریخ سرزمین عراق و زندگی ائمه – باغ فیض
۱۱:۰۰ تا ۱۴:۰۰ - بازبینی تدوین پروژه دلبندان – بزرگراه نواب
۱۵:۳۰ تا ۱۶:۳۰ - بدرقه کربلاییان رضوان – پایانه مسافربری غرب
۱۶:۳۰ تا ۱۷:۳۰ - بازدید مشورتی از منزل یکی از دوستان – …
۱۸:۰۰ تا ۱۸:۳۰ - گفتگوی دوستانه در بوستان …
عزیز از شربتهای «بخر، بریز و همبزن» خوشش نمیآید. معتقد است که اختراع «سن ایچ» خانمها را تنبل کردهاست.
خودش یک ساعت وقت میگذارد که چهار مشت «خاکشیر» را بشوید. همزمان نیم کیلو «شکر» را در قابلمه با آب میپزد که «شهد» درست کند. آخر هم به شهدٍ توی قابلمه کمی «زعفران» و «گلاب» اضافه میکند که کامل باشد.
بعد با دقت دو تا ملاقهی مناسب انتخاب میکند که با هر کدامشان در یک لیوان شهد و خاکشیر بریزد. ملاقهها حکم پیمانه را دارند و کار توزیع مواد شربت در تعداد زیاد لیوان را آسان میکنند.
قبل از آمدن میهمانها به تعداد پیش بینی شده در لیوانها خاکشیر و شربت میریزد و قاشق دسته بلند هم میگذارد توی لیوان که کار پذیرایی معطل نماند. کلمن آب یخ هم آماده است.
هر مهمانی که میآید کافیست که یکی از لیوانها را زیر شیر کلمن بگیری و پر از آب یخ بکنی؛ کمتر از پانزده ثانیه طول میکشد که شربت خاکشیر عزیز خوردنی میشود.
هنوز کاملاً باورم نشده چکار کردهام: تلفن زدم؛ پول واریز کردم؛ ایمیل زدم؛ یعنی برای جهادی اسم نوشتم.
*
در بیست و چهار ساعت گذشته همهی ذهن و دلم از «تاریخ» به «جغرافیا» مایل شده است: «چاهداشی»
*
هنوز یک امتحانِ سخت دیگر باقیست و من از قم رها شدهام؛ زدهام به دل بیابان و کویر.
در خیالم تا کجاها که نرفتهام؛ تا کجاها.
سیدعلی: شدیداً جات خالیه. هوای «رومه» خیلی خوبه. کاش موبایل آنتن نمی دارد!
*
محمد: سلام. مگه نمیای جهادی؟
من: متأسفانه توفیق نداریم. خودت حساب کن الان چه حالی دارم.
محمد: حال مارم گرفتی! مجبورم جاتو خودم پر کنم!
*
سیدعلی: سلام. اگه بگم رفتم فرهنگی، نمیخندی بهم!!؟
*
جلال: منتظر بودم ببینمت. بازم که از جاماندگان شدی!
ادامه دارد...