- ۲ نظر
- چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴
از آن هفته تا این هفته
شنبه: قم - تهران
شنبه: تهران - قم
چهارشنبه: قم - تهران
پنجشنبه: تهران - قم
جمعه: قم - تهران
شنبه: تهران - قم
در یک ارزیابی شتابزده، سال ۹۳ که آن را سال یک قدم به جلو نامیده بودم در دو حوزهی فرهنگ و اقتصاد الحمدلله دستاوردهای مناسبی داشت. یک نیمهی پر تلاطم اجرایی و یک نیمهی پر هیجان فرهنگی که هر دو از نظر اقتصادی گامی به جلو بود.
سال ۹۴ بعد از سه سال تلاطم اجرایی و اقتصادی، انشاءالله چشم اندازی آرامتر و با ثباتتر دارد. حالا شاید وقت آن رسیده باشد که انبوه پروژههای کلنگخورده و نیمه تمام و راکد را به سرانجام برسانم. لذا «دوام» وضع جاری فرهنگی و اقتصادی از یک سو و برنامهریزی برای «ختام» طرحهای معوق به نظرم باید هدف اصلی امسالم باشد. در حضور شما با خودم عهد میکنم که امسال هیچ کار جدیدی را شروع نکنم تا وقتی که اینها مختومه شده باشد.
پ.ن:
+ فهرست طرحهای بی سر و سامان یک دههی گذشته از این قبیل است: مقاله پژوهشی «سفرهای شیعیان به بیتالمقدس»، مستند «روایت بشاگرد»، سفرنامه «در ره منزل لیلی»، روایت «تصمیم بهتر»، روایت و پژوهش «عزیز مریم»، منشور «کلیدهای تربیت رسانهای»، طرح جامع «آموزش سواد رسانهای»، تکمیل طرح درس چند رسانهای تاریخ معاصر، تکمیل مستندسازی پژوهشهای فرهنگی، ... چیز دیگری هم هست؟
+ سال فردی رفت و سال زوجی آمد. انشاءالله دوستان منتظرالازدواجم در سال ۹۴ به سرعت زوج شوند.
+ دعا بفرمایید لطفاً.
یک روز بد معمولاْ از شب قبلش شروع میشه: رانندگی، دلخوری، خستگی، بیخوابی؛
و معمولاً صبحش که چشمات رو باز میکنی تکمیل میشه: یه پیامک ناراحتکننده، کسالت بیدلیل، وقت تلف کردن و کارهای بیهوده.
*
خدا براتون روز بد نخواد.
آمین.
مهندس صنایع
با ده سال سابقه کار مفید
طراحی نرمافزار، مدیریت فناوری اطلاعات، طراحی و توسعه وب
جویای کار تمام وقت
قم یا تهران
یکی از اقوام دور را در روضهای خانگی دیدم و نشناختم.
سرطان و شیمیدرمانی عجب چیز کوفتی است.
خدا به ما رحم کند. آمین!
آقای مهندس: هشت صبح: جلسه با رییس بزرگ درباره ساختار جدید معاونت و اصلاحات ضروری در فرایندها
آقای معلم: یک بعدازظهر: کلاس تاریخ و مروری بر وقایع دهه بیست، جنگ سرد و جبهه ملی
آقای راننده: چهار عصر: رانندگی در جاده قم - تهران
آقای کارشناس: بعد از غروب: سخنرانی برای والدین درباره مهارت های زندگی در دنیای دیجیتال
#ابوالمشاغل
به یک عدد رایانه همراه (نوت بوک یا نت بوک) دست دوم جهت انجام امور معمولی زندگی دیجیتال نیازمندیم.
مشخصات جنس:
تاریخ تولید آن مهم نیست. اما تاریخ انقضایش لااقل دو سال دیگر باشد.
حداکثر توانایی اجرای ویندوز هفت و نرم افزارهای آفیس را داشته باشد کافی است.
هر طور مایل است به اینترنت وصل شود.
نمایشگر آن سالم باشد. (یعنی برای دیدن صفحه اش نیازی به استفاده از عینک مخصوص یا اتصال آن به تلویزیون نباشد!)
امکاناتی از جمله قابلیت شارژ شدن، قابلیت حمل شدن، قابلیت روی میز گذاشتن هم داشته باشد.
طبیعتاً هر چقدر کوچکتر و خوشگلتر باشد بهتر است.
مبلغ مناقصه!
حداکثر مبلغی که میتوانم برای چنین جنس آنتیکی بپردازم ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان است. هر چه کمتر بهتر!
هفتهی پر کاری بود:
یک مقالهی ۹ صفحهای دربارهی «معلمی در پاتوق سایبری»نوشتم.
تحلیل و ارزیابی ۳۰ قسمت یک برنامهی رادیویی تاریخی را در ۲۰ صفحه تدوین کردم.
قسمت سوم سخنرانی دانش آموزی با موضوع «آزادی و بندگی در اینترنت» را سامان دادم و اجرا کردم.
یک جلسهی سخنرانی برای اولیا درباره ی «رسانه های اجتماعی تلفن همراه» داشتم که کار جدیدی بود و خیلی وقت گرفت.
اردوی یک روزه تهران قدیم هم برگزار کردم که بازدیدی از حرم سیدالکریم بود و ارگ تهران.
کلاْ بوی سیب و خانواده و حلقه و رانندگی در جاده تهران-قم هم در جریان است.
*
چقدر وقت تلف میکنم.
شب که چراغها را خاموش میکنیم، نور ماه چنان خودش را پهن میکند روی فرش که بچهها از پنجره به آسمان خیره میشوند.
زندگی در حاشیهی کویر را برای همین لحظاتش دوست دارم.
ساعت ده شب توی مسجد بالاسر یکی از رفقای دوران دبیرستان را دیدم. چهار پنج سالی بود از هم بیخبر بودیم. خیلی سریع رسیدیم به اصل مطلب. رفته توی کار بیمه و پروژههای عمرانی میگیرد و دنبال نیروی کار مجرب میگشت و پیشنهاد همکاری داشت. گفت درآمدش هم خوب است و ول کن و بیا پیش خودم و ...
موقع خداحافظی میخندم و به او اطمینان میدهم که به پیشنهادش فکر نخواهم کرد. گفتم از من نمیتوانی کاسب در بیاوری. اول و آخرش معلم هستم.
خودش میدانست. فقط میخواست محبتش را نشان بدهد.
برای بالا کشیدن یک چهارپایهی بیست کیلویی کولر (۱۵۰*۹۰*۹۰ سانتیمتر) تا بالکن طبقهی پنجم ساختمان، مهمتر از بیست متر طناب که در فاصلههای یک متری گره خورده باشد و دو نفر آدم قلچماق که بتوانند طناب را بکشند، به یک قطعه مقوا نیاز دارید که لبهی بالکن قرار دهید تا طناب ساییده نشود و تحت فشار، راحت سر بخورد. وگرنه ممکن است طناب پاره شود و شما از یک طرف روی زمین ولو شوید و چهارپایه با سقوط از طبقهی سوم با صدای دل انگیزی روی زمین خرد شود.