- ۰ نظر
- دوشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۳
از پلههای نردبان بالا رفتم و به زحمت خودم را کشاندم روی تیغهی باریک دیوار حیاط. دستم را دراز کردم و شاخههای خشک پیچیده به دور سیمهای برق را شکستم و پایین انداختم. بعد طنابی به لولهی گاز روی دیوار حیاط همسایه بستم و نشستم لبهی دیوار و با پایم شاخههای رهای اقاقیا را بالا کشیدم و به طناب پیچاندم.
*
بعد از مدت ها بالاخره یک کار حسابی برای عزیز کردم.
«دوندگی امدادی» یکی از شاخههای ورزش دومیدانی است که در آن دوندهها تشکیلِ یک گروه را میدهند و هر یک چوب (باتون فلزی) را به مسافت مشخصی حمل میکند و به دیگری میدهد.
*
این آبلهی عجیب در خانوادهی ما به صورت امدادی تکثیر میشود. یعنی همیشه یک نفر مریض است و در هیچ زمانی دو نفر مریض نیستند: پسرخاله، دخترخاله، من، دختر کوچولو و از امروز هم آقا پسر!
هر کدام دو هفتهی تمام، بدون همپوشانی
در مجموع سه ترم مبلغ ناقابل سه میلیون تومان وام شهریهی دانشجویی گرفتم که با احتساب کارمزد آن باید حدود سه میلیون و دویست هزار تومان باز پس بدهم. طی مراحل فارغالتحصیلی مجبورم کردند که ده درصد آن را یکجا پرداخت کنم و حالا دفترچه قسط الباقی آمده است: شصت ماه، هر ماه حدود پنجاه هزار تومان.
تا فروردین ۹۸ این خاطره با من خواهد بود.
ما به مرحلهی مخفی کردن مُهر و تمرین نخندیدن هنگام نماز رسیدهایم و شما به مرحلهی جویدن تسبیح و خوابیدن روی سجاده.
تقبل الله!
امروز معلوم شد که خانم «مریم خانم» هم آبله گرفتهاند. جوشهای کوچک قرمز روی بدن و صورت. دقیقاً دو هفته بعد از من.
فکر نمیکنم دخترهای زیادی در دنیا وجود داشته باشند که در ده ماهگی از پدرشان آبله مرغان گرفته باشند. از این لحاظ این یک اتفاق تاریخی است.
سال نود و دو را «سال آغازها و پایانها» نامیده بودم. حالا با یک ارزیابی ساده معلوم میشود که نامگذاری نامناسبی نبوده است:
- پایان زندگی در قم و آغاز زندگی در حومه قم (!)
- پایان یک مستأجری سخت و آغاز یک مستأجری ساده
- پایان تحصیل در دانشگاه، آغاز فراغت دایمی از تحصیل
- پایان زندگی دو نفره و آغاز زندگی چهار نفره
- آغاز پدر بودن، آغاز بچه داشتن، آغاز بچه داری
- آغاز و پایان همکاری با یک شرکت خوب در یک پروژهی بد
- آغاز همکاری با دفتر موسسات فرهنگی
- آغاز همکاری با کانون فرهنگی یک مسجد
و
- پایان ترس از آبله
هر چند که تعدادی از آغازها و پایانهایی که سال پیش در هنگام نامگذاری در ذهن داشتم محقق نشد (مثل پایان مستأجری، آغاز کار در دانشگاه، پایان پروژههای نیمه کاره تحقیقی و ...) اما در مجموع از نام سال ۹۲ راضیام.
*
با نگاهی به برنامههای یک سالهام، سال ۹۳ را «سال یک قدم به جلو» مینامم. یک قدم به جلو در اقتصاد و یک قدم به جلو در فرهنگ!
از ظهر جمعه ۱۶ اسفند تا امشب میشود هشت روز که در خانه افتاده و بیمارم.
دو روز اول فقط تب و لرز بود و درد بدن و از صبح روز سوم دانههای قرمز (به قول اطبا: بثورات پوستی) ظاهر شد. از همان دقیقهی اول برای خودم معلوم بود که آبله است و آنچه در کودکی از آن گریختهام در میانسالی به سراغم آمده. راستش کمی تا قسمتی خوشحال هم شدم. در ده سال گذشته که فهمیدهام این شتری است که باید در خانهی من هم بخوابد همیشه نگران بودم که وقت بدی به آن گرفتار شوم و مثلاً از مدرسه و کلاسهایم بمانم. حالا هفتههای آخر سال است و کسی به دنبالم نمیگردد.
روز چهارم و روز پنجم دانه های قرمز بیشتر و بیشتر شد و همزمان سردرد و تب هم در طول روز چند بار رخ میداد.
روز ششم اما از همهی روزها بدتر بود. تب چهل درجه، عرق و لرز شدید، صورت متورم و گلودرد نفسگیر.
گذشت.
روز هفتم همه چیز به سرعت به عقب برگشت و امروز که روز هشتم باشد، آثار بهبودی نمایان است. اما فکر کنم برای برگشتن اوضاع به روال سابق یک هفتهای زمان لازم باشد.
الحمدلله علی کل حال.
روزانه دهها نفر در کشور ما بر اثر تصادفات رانندگی کشته میشوند.
اکثر این تصادفات در جادهها و بزرگراهها اتفاق میافتد و خیلی از آنها ناشی از نقص فنی یا ضعف ایمنی خوردوی پراید و یا بیدقتی رانندگان آنهاست.
*
تجربهی جالبی است «تجربهی حس مرگ» ؛ «تجربهی مرگ نزدیک» ؛ «تجربهی نمردن تصادفی». اما هرگز قبل از این فکر نمیکردم اینهمه ناراحت کننده باشد.
مرگ ارزانی است مرگ تصادفی. آدم ناراحت میشود وقتی نمیمیرد و با خودش فکر میکند یعنی قرار بود اینطوری بمیرم؟ یک تانکر هجده چرخ با صد کیلومتر سرعت از سمت راست و عقب به پراید متوقف در کنار جاده بزند و من رانندهی پراید باشم؟ به همین ارزانی؟ این که خیلی حیف میشود. نه این که چون من مردم حیف بشود. چون اینطوری مردم حیف بشود.
*
خب هیچ اتفاق خاصی نیفتاده. نه تصادفی شده و نه کسی مرده. باد مرگ اما تکانم داده: باد یک تانکر هجده چرخ با صد کیلومتر سرعت.
از ۸۶ تا ۹۲ ساختش طول کشیده.
حالا که تحویل موقت دادهاند؛ هنوز آب و برق و گاز و تلفن ندارد. محوطه سازی نشده. آسانسور نصب نشده. کابینت و کولر و شوفاژ ندارد. دیوارها رنگ نشده. کف اتاق خوابها سیمان است. کمدهایش در ندارد. بالکنش حفاظ ندارد. نمای بیرونی اش هم سیمان سفید است.
احتمالا از ابتدای ۹۳ قابل سکونت خواهد بود و از تابستان آینده به آن «منطقهی مسکونی» اطلاق میشود.
*
خدا را برای آنچه داده و آنچه نداده شکر میگوییم.
سؤال:
اگر شیرخشک ایرانی (تولید آذر ۹۲) از قرار هر قوطی ۱۵۲۰۰ تومان باشد، تورم نقطه به نقطه و میانگین تورم را در سال جاری محاسبه کنید.
راهنمایی:
از اطلاعات «حماسه اقتصادی -۶» استفاده کنید.
پ.ن:
- قیمت، تاریخ تولید و انقضاء همچنان ته قوطی درج شده.
- هر بچه در این سن به طور تقریبی هفتهای دو قوطی کامل مصرف میکند.