من: اللهم انی اعوذ بک من علم لاینفع
تو: دستتون درد نکنه. شهیدآوینی شد لاینفع دیگه؟... خدایا!
من: کتاب تخصصی گرافیک و نقاشی!
تو: همین کتاب؟ خب واقعاً لاینفع است. البته برا من...
# آوینی
# سبک زندگی
# محمدم
- ۲ نظر
- دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۸۹
...
*
تماشا، آبشار نور، مهتاب
دو تا فواره، یک گنجشک بی تاب
بهشت، اردیبهشت آرزو، شوق
سحر، رنگین کمان، پروانه، من، آب
*
صبوری، عشق، باران، آسمان، ماه
خدا، فانوس، دل تنگی، جنون، آه...
تمام واژه ها چشم انتظارند
کدامین جمعه خواهی آمد از راه؟
مرتیکهی الاغ!
«خر دجّال» هزار تا یاوه و دروغ به اسم 2012 و آرماگدون و نوستراداموس و غیره تحویلمون بده، هراسافکنی و فرافکنی و ماجراجویی و فراربهجلو تلقی نمیشه، خیلی هم انساندوستانه و حقوق بشر و نازه؛
اونوقت دو تا پیرمرد مؤمن و خداترس که بگن گناهِ بد بد نکنین و از عذاب خدا بترسین که زلزله از سنتهای الهیه و به خدا توی قرآن اومده و ... میشن متحجر و عامل دست حکومت و منحرف کنندهی ذهنها از گناه اصلی (لابد طغلب گصطرده!!)
حیفِ آدم که به تو بگن!
هر کی درست جواب بده یه جایزه ی خوب پیش من داره.
و آورده اند که:
پدر ملت ها، ابراهیم بت شکن، آن هنگام که با منجنیق در هیمه های آتش نمرودیان افکنده می شد، شانزده ساله بود.
.
.
آه! شانزده سالگی...
خیلی راحت و با خنده، با همان زبان نیمه عربی و نیمه فارسی، می گوید: «ان شاء الله من و تو و حمید و علی در جنگ شهید می شویم و با هم می رویم بهشت!»
به همین راحتی می گوید. مثل این که توی لبنان گفتنِ چنین جملاتی زیادی مرسوم است!
*
از جنگ و شهادت گفتنِ ما «تعارفی» است. اما این که شیخ حبیب می گفت خیلی واقعی و دست یافتنی می نمود.