صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

از دیروز عصر مجموعه جدید برنامه سایه روشن از رادیو معارف پخش می‌شود. با آقای احمد قدیری دوازده جلسه درباره‌ی تکنیک‌های عملیات روانی در حوزه رسانه و خبر گفتگو کرده‌ایم که تقریباً شامل تمامی مباحث کتاب ایشان می‌شود.
اگر شما هم دوستی را می‌شناسید که زیادی به رسانه‌ها اعتماد دارد و چیزی از مغالطات رسانه‌ای نمی‌داند این برنامه را به او معرفی کنید.
رادیو معارف [در تهران] روی موج اف ام ردیف ۹۶ مگاهرتز. از شنبه تا پنجشنبه ساعت ۱۷:۰۰ تا ۱۷:۳۰

# اداره

# سواد رسانه‌ای

# فرهنگ

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • :: کتاب

عزیز خیلی جدی می‌گفت:
«کره‌ای‌ها بخاطر ما یه شهرک سینمایی ساخته‌اند. سی چهل تا بازیگر هم استخدام کرده‌اند. بیمه‌شان هم کرده‌اند. هر روز صبح لباس کارشان را از خانه می‌پوشند و می‌آیند سر کار؛ گریم می‌شوند و می‌روند جلوی دوربین.
یک قصه هم بیشتر ندارند: یک دختر آشپز یا نقاش یا پرستار یا نوازنده یا خدمتکار هست که شاهزاده یا امپراطور یا پسر وزیر یا پسر وکیل اتفاقی توی قصر می‌بیند و می‌خواهند ازدواج کنند و اشراف توطئه می‌چینند و موفق نمی‌شوند و ...
هشتاد نود قسمت که بازی می‌کنند خسته می‌شوند و داستان را تمام می‌کنند و از فردا صبحش لباس‌هایشان را با هم عوض می‌کنند و دوباره از اول همان قصه را بازی می‌کنند.»


*
کلاً مگر زندگی همین نیست؟

# رسانه

# قصه

  • :: عزیز
شازده کوچولو گفت: سلام!
مغازه‌دار گفت: سلام.
این بابا فروشنده‌ى قرص‌هاى ضد تشنگى بود. خریدار هفته‌اى یک قرص مى‌انداخت بالا و دیگر تشنگى بى تشنگى.
شازده کوچولو پرسید: این‌ها را مى‌فروشى که چى؟
مغازه‌دار گفت: باعث صرفه‌جویى کُلّى وقت است. کارشناس‌هاى خبره نشسته‌اند دقیقاً حساب کرده‌اند که با خوردن این قرص‌ها هفته‌اى پنجاه و سه دقیقه وقت صرفه‌جویى مى‌شود.
- خب، آن وقت آن پنجاه و سه دقیقه را چه کار مى‌کنند؟
ـ هر چى دل‌شان خواست...

شازده کوچولو تو دلش گفت: «من اگر پنجاه و سه دقیقه وقتِ زیادى داشته باشم خوش‌خوشک به طرفِ یک چشمه مى‌روم...»

# سبک زندگی

# غرب

# فن‌آوری

  • :: روایت امروز
  • :: کتاب

شش جلسه نشست برگزار کردیم در دو روز. جمعاً بیش از ده ساعت سخنرانی توسط چهار نفر. به طور متوسط ۲۸ نفر در نشست‌ها شرکت داشتند.
حالا وقت بازخوردگیری است.
کی چی فهمید؟ دست‌ها بالا!

# رضوان

# سواد رسانه‌ای

# کلاس

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۳
  • :: بداهه

سیر نمی شوم ز تو
.
.
.
.
.
.
نیست جز این گناه من

# تو

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۳
  • :: پریشان

تنهایی . شب . رانندگی . باران . جاده . برف پاک‌کن خراب . آزادگان . چهاردانگه . سه راه محتشم . کوچه خاکی . باغ مخروبه . کارگاه مبل سازی . سگ . اعتماد به نفس . مسافر . چرا واقعاً؟

# قصه

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
  • :: بداهه

باید یاد بگیریم که راه حل جلوی پای خدا نذاریم. مشکلمون رو بگیم. بعدش بخوایم که حل بشه.
:
وقتی گرسنه‌ای نگو خدایا به من یه پرس چلوکباب برگ با دوغ نعنایی بده.
بگو خدایا من رو سیر کن!
وقتی فقیری نگو خدایا دو تا تراول چک صد هزارتومانی بهم بده.
بگو خدایا بی‌نیازم کن!
وقتی غمگینی نگو خدایا یه فیلم کمدی پخش کن سر حال بیایم.
بگو خدایا شادم کن!
وقتی داری با درد می‌میری نگو خدایا یه دکتر بفرست بیاد تمیز با یه آمپول بی‌حسی خلاصم کنه.
بگو خدایا راحتم کن!

وقتی دلت براش تنگ شده نگو خدایا یه کاری کن فردا بیاد فلان جا ببینمش.
بگو خدایا... بعد یه آه عمیق بکش.

# توحید

# توکل

# دوست

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۳
  • :: پریشان
  • :: نغز

امشب بعد از سه چهار سال بالاخره فرصت پیدا کردم که به برنامه‌ی هفتگی استخر اداره بروم. انصافاً به اندازه‌ی یک روز کاری، پر مشغله و مهم بود. از گفتگوی [در] عمیق با مدیرکل تا آشنایی با برخی همکاران جدید.
سازمان دوم اداره‌ی ما داخل آب قرار دارد.

# اداره

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۳
  • :: بداهه

مجموعه تلویزیونی جلال‌الدین که جمعه شب‌ها از شبکه یک پخش می‌شود با کیفیت و جذاب است؛ اما...
این «اما» احتمالاً از آن «اما»هایی است که اگر بگویم به راحتی می‌توان از آن تعبیر به «توهم توطئه» کرد. همان اولین قسمت جلال‌الدین را که دیدم این «اما» به ذهنم آمد. اما صبر کردم ببینم صدا از کسی در می‌آید یا نه. خبری نشد. حالا هم که می‌گویم کاملاً متوجه تبعات حرفم هستم.
به نظرم داستان جلال‌الدین به هیچ‌وجه نباید در این زمانه رسانه‌ای می‌شد. ما در انتخاب وقایع تاریخی و داستان‌پردازی تلویزیونی از آن‌ها باید مصالح و شرایط کشورمان را در نظر بگیریم. داستان هجرت خانوادگی یکی از نخبگان از ایرانی که امنیت و آرامش برای پیشرفت در آن وجود ندارد به کشور همسایه و بالندگی جهانی آنان در سرزمینی که حتی زبانشان با ما فرق می‌کند، داستانی نیست که ترویج آن به صلاح امروز ما باشد. اضافه کنید حاکم پیر بلخ را که به علت ناتوانی زمام امور را به مباشر خبیثش سپرده‌است؛ سلطانی که تحت القائات مادرش واقعیات را واژگونه می‌بیند؛ مادری که طمع او به ثروت و قدرت، ملکی را بر باد می‌دهد؛ حکومتی که زمانه‌شناس نیست و خطر مغولان را جدی نمی‌گیرد و سخن ناصحان خودی را نمی‌شنود؛ دشمن قهار و خونریزی که پشت مرزها مترصد حمله و غارت است؛ و از سوی دیگر پیر کاملی که در میان مردم نفوذ دارد و با حکومتیان در می‌افتد و سر سازش با حکومت ظالم خودی ندارد و از شهر خود رانده می‌شود؛ و چه سعادتمند است که رانده می‌شود. چون دیری نمی‌گذرد که سستی خوارزمشاهی و قساوت مغول بلخ را هم ویرانه می‌کند.

داستان جلال‌الدین از روی [خوشبینانه] ندانم کاری و یا [بدبینانه] رندی و شیطنت، طعنه‌ای به اوضاع زمانه‌ی ماست. داستانی در ستایش فرار و نرم‌خویی و عافیت‌طلبی. هر چند که سعی شده در جلال‌الدین از بهاءولد چهره‌ای مبارز نمایش داده شود، اما می‌دانیم که مشرب صوفیانه‌ی او فرسنگ‌ها با نمود آن در تلویزیون فاصله داشته است.
عجب است سیمایی که از سربداران تا مختارنامه از اسطوره‌های تاریخی ما به تصویر کشیده شده است در جلال الدین به یک‌باره فرو می‌ریزد. حتی جلال‌الدین منکبرنی که مثلاً قرار است نماد شجاعت ملت ایران باشد، در میان مورخین چندان خوشنام نیست.
اگر نام‌های بزرگی مثل «شهرام اسدی» و «مهدی همایون‌فر» پشت این مجموعه نبود با قاطعیت می‌گفتم که ساخته شدن جلال‌الدین یک خیانت حساب‌شده و یک توطئه‌ی فرهنگی تکان دهنده است (چنان که در مورد سرزمین کهن بود). اما فعلاً دلم را خوش کرده‌ام که حتماً غفلت کرده‌اند و ان‌شاءالله که بادمجان است.

# ادبیات

# تاریخ

# رسانه

# فرهنگ

# مولوی

  • :: بداهه

همه‌ی امروز را با عزیز از شمال غربی تهران جدید تا جنوب شرقی تهران قدیم در سفر بودیم.
آن قدر از این فضاها دور بوده‌ام که کسی باور نمی‌کرد حاضر باشم این کار را بکنم.
من و خرید عروس؟
هنوز هم کسی نمی‌داند که چرا این کار را می‌کنم.
برای هفته‌ی بعد هم قول دادم.

# ازدواج

# خانواده

  • :: عزیز

متکلم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد.

مشو غره بر حسن گفتار خویش
به تحسین نادان و پندار خویش

*
امروز حقیقت این کلام را به واقع دریافتم.

# سعدی

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۳
  • :: بیت

با اصرار مدیر محترم و با اکراه، بعد از نماز ظهر، برای بچه‌های مدرسه درباره تاریخ شفاهی و تاریخ‌نگاری شفاهی انقلاب صحبت کردم و یک مکالمه‌ی تلفنی قدیمی را پخش کردم که امروز به عنوان سندی زنده در بررسی روند پیروزی انقلاب به کار می‌آید.
موضوع جلسه بیش از حد انتظارم مورد توجه بچه‌ها و معلم‌های مدرسه قرار گرفت.
گاهی باید تحلیل کرد که چرا چیزی که برای شما بدیهی و پیش پا افتاده است برای دیگران این همه جذاب است؟ مگر ما در یک عالم زندگی نمی کنیم؟

# تاریخ

# مدرسه

# کلاس

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳
  • :: بداهه

سال ۱۳۷۱ مرحوم «مصطفی عقاد» به دعوت حوزه هنری می‌آید ایران. می‌نشانندش توی اتاق؛ «نادر طالب زاده» انگلیسی می‌پرسد و «مسعود فراستی» فرانسوی؛ و کارگردان سوری جواب می‌دهد.
متن این گفتگو پیش از این منتشر شده بود. اما فیلمش را تازه شبکه افق پخش کرد.
چیزی که نمی‌دانستیم همین هم‌کاری صمیمی اساتید امروز است؛ وقتی جوان بودند.
ماجرا وقتی جذاب می‌شود که بدانی این طرف دوربین «سید مرتضی آوینی» نشسته است؛ فقط چند ماه قبل از آن سفر خونین.

# آوینی

# سینما

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳
  • :: بداهه

حالا چند روزی است که دست هم را می‌گیرند و با زبان آواها عمو زنجیرباف می‌خوانند.

پسرم در صورتش هیجان و شیطنتی دارد که من هرگز، جز در دل، نداشته‌ام.
بارها آزموده‌ام: نمی‌تواند به من نگاه کند و نخندد.
اصرار دارد که به محض ورود به خانه جوراب‌هایم را درآورم.
دیشب پرسیدم که چه چیزی دوست داری برایت بخرم. می‌گوید: «انّا» [an'naa] و «لولودی» [lolodii] (یعنی انار و شکلات)

دختر اما دقیق است و گوش تیزی دارد.
موقع نماز حتماً باید چادرش را سر کند و جانماز بیندازد. مهر و تسبیح واقعی هم می‌خواهد.
هر چیزی که دو تا باشد را بین خودش و برادر تقسیم می‌کند.
از غریبه‌ها فرار می‌کند و همه‌ی بچه‌های فامیل را به اسم می‌شناسد: «دد الی» [dedali] «عینب آداد» [eynabadad] (سیدعلی و زینب‌سادات)
*
این جزییات پراکنده، بخش کوچکی از چیزهایی است که تا امروز از هم می‌دانیم.

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۳
  • :: پدر مقدس

...
من و شما در این سی و چند سال وقایع حساسی را دیده‌ایم و خطرات بسیار را پشت سر گذاشته ایم، امیدوارم در این لحظات حساس و خطیر  و سرنوشت ساز، خداوند بزرگ ما را مشمول عنایات خود فرماید، تا بتوانیم در کنار هم به هدف‌های اصلی که آسایش و رفاه و آزادی و سربلندی و ایران و ایرانی است برسیم.
من اینجا از آیات عظام و علمای اعلام که رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلام و بخصوص مذاهب شیعه هستند، تقاضا دارم تا با راهنمایی‌های خود و دعوت مردم به آرامش و نظم برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند...
من از همه شما هموطنان عزیزم می‌خواهم تا به ایران فکر کنید. همه به ایران فکر کنیم. در این لحظات تاریخی بگذارید همه با هم به ایران فکر کنیم. بدانید که در راه انقلاب ملت ایران علیه استعمار، ظلم و فساد من در کنار شما هستم. و برای حفظ تمامیت ارضی وحدت ملی، و حفظ شعائر اسلامی و برقراری آزادیهای اساسی و پیروزی و تحقق خواست‌ها و آرمانهای ملت ایران همراه شما خواهم بود.
امیدوارم در روزهای خطیری که در پیش داریم، خداوند متعال ما را مورد عنایت و لطف خود قرار داده و همواره مؤید و حافظ ملک و ملت ایران باشد. انشاء الله تعالی

۱۴ آبان ۵۷

# انقلاب

# تاریخ

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۳
  • :: روایت امروز

در آستانه‌ی دهه‌ی فجر پیشنهاد می‌کنم این دو مکالمه‌ی تلفنی تازه افشا شده «محمدرضا پهلوی» و «علی امینی» را بشنوید و بخوانید:
+ مکالمه تلفنی چهاردهم آبان ۵۷
+ مکالمه تلفنی پنجم دی ۵۷

جزییات جالب و قابل تأملی در این گفتگوها وجود دارد که برای کارشناسان علوم سیاسی و تاریخ می‌تواند جذاب باشد. اما برای من شروع هر دو مکالمه نکته‌ای شگفت‌انگیز داشت. شاه و امینی هیچ‌کدام در هیچ‌یک از مکالمات به هم سلام نمی‌کنند. «تعظیم عرض می‌کنم» از سوی امینی و «شب بخیر» و «روز بخیر» از طرف شاه، آغاز این مکالمات است.

زبان مهم است. زبان بسیار مهم است.

# انقلاب

# تاریخ

# زبان

# فرهنگ

  • :: نغز
  • :: روایت امروز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون