صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۳۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۹ ثبت شده است

راستشو بگم چیه که یه هفته‌ست هوایی‌ام کرده؟
*
شیخ حبیب توی حرم با خنده گفت:
«ان‌شاءالله علی‌اصغر با اب و ابوالزوجه‌ی شهیدش میره بهشت؛ حمید هم با اخ‌الشهیدش. تو که هیچ فامیلِ شهیدی نداری هم ان‌شاءالله خودت شهید میشی میری بهشت...»
*
جدی می‌گفت!
تو بودی هوایی نمی‌شدی؟

# حمید

# دوست

# شهید

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: بداهه
بسم الله

و کم اهلکنا قبلهم من قرن
هم احسن اثاثا و رءیا

صدق الله
مریم - 73

# آزمون

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: ذکر

مرتیکه‌ی الاغ!

«خر دجّال» هزار تا یاوه و دروغ به اسم 2012 و آرماگدون و نوستراداموس و غیره تحویلمون بده، هراس‌افکنی و فرافکنی و ماجراجویی و فراربه‌جلو تلقی نمیشه، خیلی هم انسان‌دوستانه و حقوق بشر و نازه؛
اون‌وقت دو تا پیرمرد مؤمن و خداترس که بگن گناهِ بد بد نکنین و از عذاب خدا بترسین که زلزله از سنت‌های الهیه و به خدا توی قرآن اومده و ... میشن متحجر و عامل دست حکومت و منحرف کننده‌ی ذهن‌ها از گناه اصلی (لابد طغلب گصطرده!!)

حیفِ آدم که به تو بگن!

# فرهنگ

  • ۴ نظر
  • دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: بداهه

... وقتی که در جلسه درسم حاضر می‌شد -این عبارت عبارت خوبی نیست؛ ولی مقصود را خوب بیان می‌کند- بنده از شوق و شعف حالت رقص پیدا می‌کردم! به جهت اینکه می‌دانستم هر چه بگویم هدر نمی‌رود ...

گفتار علامه‌طباطبایی در فراق استادمطهری
*
آن‌‌سانم آرزوست...

*
مرتبط

# مدرسه

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: روایت امروز
اگه گفتی این حدیث رو کجا نوشته‌اند؟!!
عَن أبی جَعفَرٍ الباقِر : ألوُقوفُ عِندَ الشُّبهَةٍ خَیرٌ مِنَ الاِقتِحامِ فی الهَلَکَةِ.
توقف در هنگام مواجهه با کار شبهه ناک بهتر از فرو رفتن در گرداب هلاکت است.

هر کی درست جواب بده یه جایزه ی خوب پیش من داره.

# مدرسه

  • ۵ نظر
  • شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: بداهه
عزیز از قم چند تا تسبیح رنگ و وارنگ گرفته که برای خادمه های حرم نجف ببرد.

# اهل بیت

  • ۱ نظر
  • جمعه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: عزیز

و آورده اند که:
پدر ملت ها، ابراهیم بت شکن، آن هنگام که با منجنیق در هیمه های آتش نمرودیان افکنده می شد، شانزده ساله بود.

.
.

آه! شانزده سالگی...

# تاریخ

# پنجشنبه‌ها

# برادر

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: پریشان
بسم الله الرحمن الرحیم

فاما
من اعطی و اتقی،
و صدق بالحسنی،
فسنیسره للیسری.
و اما
من بخل واستغنی
و کذب بالحسنی،
فسنیسره للعسری.

صدق الله
لیل - 5 تا 10

# توحید

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: ذکر

خیلی راحت و با خنده، با همان زبان نیمه عربی و نیمه فارسی، می گوید: «ان شاء الله من و تو و حمید و علی در جنگ شهید می شویم و با هم می رویم بهشت!»
به همین راحتی می گوید. مثل این که توی لبنان گفتنِ چنین جملاتی زیادی مرسوم است!
*
از جنگ و شهادت گفتنِ ما «تعارفی» است. اما این که شیخ حبیب می گفت خیلی واقعی و دست یافتنی می نمود.

# حمید

# دوست

# شهید

# قصه

  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: بداهه
سیداحمد بزرگوار با پشت دست دو تا ضربه ی نرم به سینه ی مهدی می زند و می گوید:
«حرف شما قبول. اما آدمی که سحرِ کلام داره، لازم نیست همیشه ازش استفاده کنه»
مهدی ماتش می برد؛ من کیف می کنم.

# تربیت

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: نغز
کم کم دارم به این نتیجه می‌رسم که آب و هوا تأثیر چندانی بر حال و هوای آدمی‌زاده ندارد.
چند روزی است که قم اردی‌بهشتی است: باران می‌آید؛ آفتاب می‌شود. رگبار می‌زند، تند، یک ریز؛ تگرگ می‌بارد، دوباره آفتاب می‌شود.
اما انگار نه انگار...
هیچ چیزی توی این دلِ بی‌صاحب تکان نمی‌خورد.
انگار نه انگار.

# قم

# اداره

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: بداهه

در تمام مدتی که نشسته بودیم و با زبان بی زبانی می گفتیم و می خندیدیم، به این فکر می کردم که پس فردا که برگشت لبنان و «حرب ان شاء الله!» ، شهید که بشود «ان شاء الله!» عجب مقاله ای بنویسم برایش!
*
مهمان حزب اللهی ما، عجب دل خوشی دارد.

# حلقه

# حمید

# دوست

  • ۰ نظر
  • شنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: بداهه
بسم الله الرحمن الرحیم

الیس الله بکاف عبده؟
و یخوفونک بالذین من دونه!
و من یضلل الله فما له من هاد
و من یهد الله فما له من مضل
الیس الله بعزیز ذی انتقام؟

صدق الله
زمر - ۳۶و۳۷

# توحید

  • ۰ نظر
  • جمعه ۳ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: ذکر

لحظه ی چشم واکردن من
از نخستین نفسگریه
در دومین صبح اردیبهشت سی و هشت
تا سی و هشت اردیبهشت پیاپی
پیاپی!
عین یک چشم بر هم زدن بود!
لحظه ی دیگر اما
تا کجا باد؟
تا کی؟

# قیصر

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: بیت


عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
داستانی است که بر هر سر بازاری هست

...
بشنوید


# اداره

# سعدی

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: بیت
  • :: بشنو
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون