زمان و مکان: پنجشنبه ۱۳ بهمن ۹۰ ، قم - تالار آیتالله فاضل لنکرانی (ره)
# اداره
- ۶ نظر
- شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۰
«سایه روشن» غیرمعارفیترین برنامهی رادیو معارف است که با موضوع «رسانه، جوان، جامعه و خانواده» شنبهها ساعت ۱۸:۰۰ پخش میشود. مدیر گروه و تهیهکنندهی محترم برنامه به اتفاق دیواری کوتاهتر از ما گیر نیاوردند و در این دو برنامهی اخیر با موضوع «اینترنت و خانواده» بنده را روی آنتن فرستادند.
آنچه گفتم مجموعهای از توصیههاست برگرفته از مطالعات پراکنده در حوزهی فضای مجازی و تجربیات نامتعارفم در مدارس هوشمند تهران و شهرستانها. بشنوید و حتماً نقد کنید.
سایه روشن سوم دیماه نود
سایه روشن دهم دیماه نود
تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا علیهالسلام
جلد اول
گروهی از تاریخ پژوهان
زیر نظر حجتالاسلام و المسلمین استاد مهدی پیشوایی
چاپ اول 1389 ؛ مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی ؛ ۱۳۵۰۰ تومان
* امروز من حیث لایحتسب بیش از یک ساعت توفیق داشتم پای صحبت استاد پیشوایی در جمع عدهای از کارشناسان معارف اسلامی بنشینم. انصافاً ایشان در واقعبینی و مستندگویی مثالزدنی هستند. این کتاب هم ثمرهی چند سال کار عمیق و کارشناسانه روی مقاتل متعدد واقعهی عاشوراست و برای خطبا و مداحان اهل بیت علیهمالسلام بسیار مغتنم است.
جلد دوم مقتل جامع هم تا چند ماه آینده چاپ خواهد شد.
علی اصغر آقا رفته توی برنامهی سکولار «صفر و یک» شبکهی هفت از «وبلاگنویسی دینی» حرف بزند. مجری برنامه مثل ماست کیسهای -که فرق درخت و قورباغه را از هم تشخیص نمیدهد- مانده که با این مهمان و این موضوع چه کند. گفته من از موضوع صحبت شما سر رشتهای ندارم. چی باید بپرسم؟
در تمام طول برنامه هم معلوم بود که دقیقاً متوجه نیست که مهمان محترم و کارشناسان تلفنی راجع به چه چیزی دارند حرف میزنند؛ یا اگر هم متوجه بود نمیتوانست عکسالعمل مناسبی به حرفهای آنها نشان بدهد.
*
شما بگو چرا باید شنیدن نام حضرت اباعبدالله علیهالسلام از مجلهی تصویری تخصصی فنآوریهای دیجیتال صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران اینقدر غریب باشد؟
*
واقعیت آن است که فضای اداری و تولیدی خرس قطبی خوشخواب ما امروز از دوقطبی «امثال اصغرآقا» و «امثال مجری صفر و یک» تشکیل شده. کدامیک مدیون دیگریست؟
بعد از یک ماه دوندگی در فضای حقیقی و مجازی، بوی سیب پنجم بالاخره امروز آغاز شد. البته این سومین بوی سیب من است.
این چند روزه مدام یاد بوی سیب سوم هستم و شغلی که دو سالِ پیش تکانم داد...
به اجبار ادارهی محترم در یک دورهی دو ماههی آموزش الکترونیکی «مفاهیم ارتباط جمعی» شرکت کردهام. همین الان هم از راه دور در پیش آزمون الکترونیکی دوره شرکت کردم. بیست تا سؤال و بیست و پنج دقیقه زمان. امپراطوری معظم گوگل به کمکم آمد و در کمتر از زمان مجاز پاسخهای آزمون را یافتم و نمرهی هجده از بیست گرفتم.
نباید خیلی انتظار داشته باشند که کارمندالدولهها مطالب درسی که از طریق فایل پیدیاف و انیمیشنهای پاورپوینتی به بدترین شکل ممکن ارائه میشود ریز به ریز مطالعه کنند. به نظرم به داوطلبی که نتواند در این درس همین کار من را بکند نباید گواهینامهی قبولی دوره داد.
به راستی دانستن مفاهیم ارتباط جمعی بدون این که بتوانی جوابهای امتحان را از فضای مجازی پیدا کنی چه معنی دارد؟ مگر غایت اهداف این سرفصل درسی، توانمند شدن در بیرون کشیدن گلیم خود از بازار آشفتهی ارتباطات جمعی نیست؟
شما چه فکر میکنید؟
شدهام
«مسئول محترم کمیتهی بررسی آثار پنجمین دورهی طرح ملی وبلاگنویسی بوی سیب»
بعدش یه فهرست بیست و سه تایی شرح وظایف برام ردیف کردن که شامل: تعیین و طراحی و پاسخ و مذاکره و تنظیم و تهیه و اجرا و نظارت و همکاری و نگارش و معرفی و انتخاب و ارائه و انتشار و تدوین و از اینجور چیزاست.
الان باید حالم چطور باشد؟
از همهی تکنیکهای ارتباط عمومی و برخورد اثرگذار و اینا که بلد بودم استفاده کردم تا به آقای تهیهکنندهی محترم بفهمونم که به جای اون چهار تا فایل تکراری و قدیمی، از میانبرنامههای جدید و باکیفیت استفاده کنه.
آقا رفته نمایش دفاع مقدس ساخته؛ وسط خط مقدم که حاجی سیدش رو کشتن؛ وکال هزاردستان گذاشته! به خیالش چون از تازههای آرشیو استفاده کرده باید تقدیر هم بشه.
اینجا یه دیوار درست و حسابی هم پیدا نمیشه که سرم رو بکوبم بهش.
*
خود وکال خیلی هم خوبه. اما آدم خودش باید عاقل باشه. به این بهانه بشنوید:
هزاردستان
بعد از سالها از رادیو یه ترانهی ردیف شنیدم. گشتم دنبالش. فهمیدم تیتراژه یه سریال تلویزیونیه. خوشم اومد از رویشها. رفتم دنبال اصل شعرش. خیلی خوب و منطقی و روون و مناسب حال و احوال ما. شاعر جوونش رو پیدا کردم. اینکارهست. چند تا کار خوب دیگه توی پروندهش هست. اومدم منتشرش کنم که فهمیدم آقا با اسم مستعار برا اونور آبیها هم ترانه میگه. عاشقانههاشو اینجا میخونن و سیاسیهاشو اون طرف.
بیخیالش شدم.
*
استاد پیغام داده که حالا اگه اصرار دارین میتونین برا ملت «ربنا»م رو پخش کنین.
رئیس زده تو دهنش که صد سال! برو برا همون لجنا قر بیا. ما طرفدار تنوعیم!
*
واقعا اصالت با کدومه؟ هنر یا هنرمند؟ بالاخره این هنر است که میماند یا هنرمند؟
کار دانشجویی در منزل با مشخصات زیر موجود است:
حوصله و دقت، پای کامپیوتر، بدون نیاز به اینترنت، تایپ متن، ویرایش صدا، حوصله و دقت، موضوع فرهنگی تربیتی، حقوق بخور و نمیر، تعهد زمانی، حوصله و دقت.
آشنایان میتوانند از طریق صفحهی «محرمانه مستقیم» اعلام آمادگی نمایند.
از هفتهی آینده و در طول ماه مبارک رمضان برنامهی نمایشی «باغتماشا» ساعت ده و نیم شب از رادیو معارف پخش میشود.
اگر اهل شنیدن نمایشهای خوب و با محتوا هستید پیشنهاد میکنم داستان «آفتاب رحمت» که در شش قسمت سیدقیقهای با نگاهی به زندگی شیخ مفید، سیدمرتضی و سیدرضی ساخته شده از دست ندهید.
تبلیغ صوتی کوتاه این نمایش را بشنوید:
آفتاب رحمت
خوب من باز بیا تا نفسی تازه کنیم
از شمیم خوش گلها نفسی تازه کنیم
به دل و دیده و آیینه طراوت بدهیم
تا که در باغ تماشا نفسی تازه کنیم
بشنوید
* آقای آرزم آرم جدید برنامهی نمایشی «باغ تماشا» را با شعری از سرکار خانم سقلاطونی ساختهاست. باغ تماشا را فعلا هر روز ساعت هفده و سی دقیقه از رادیو معارف بشنوید.
دوازدهمین قسمت برنامهی سایهروشن عصر جمعه از رادیو معارف پخش شد. این برنامه که تدوین طرحنامهی اون با همکاری آقاسیدعلی و رفقای همدانشگاهیشون انجام شده بعد از فراز و نشیبی یکساله به مرحلهی تولید رسید. هر چند که در مرحلهی تولید توفیق همراهی بیشتر ایشون رو نداشتیم (نداشتند!)
موضوع این قسمت: «تلفن همراه، فرصتها و تهدیدها» ست. به نظرم بعد از جلسهی ارزیابی که هفتهی قبلش برگزار شدهبود کیفیت برنامه بهتر شده. دست آقای سلیمانی درد نکنه.
سردبیر و تهیهکننده: ابوالفضل سلیمانی ؛ گوینده: سرکار خانم شیرعلی و مصطفی اسماعیلی ؛ گزارشگر: سرکار خانم نجاتی ؛ کاری از گروه فرهنگ و ادب رادیو معارف.
امشب پنجاه و سومین قسمت ترنم را نوشتم و ترنم یکساله شد.
متأسفانه ایراد نوشتن برای رادیو این است که نوشتههایت به درد انتشار نمیخورد. این همه مطلبی که هفته به هفته و با زحمت و مشقت فراوانی نوشتهام، قابلیت منتشر شدن ندارد. چون ظاهراً بیسر و ته است و با گفتار کارشناس برنامه تکمیل میشود و از همه بدتر «محاورهای» ست و برای گفتار نوشته شده، نه انتشار.
این هم برای خودش تجربهایست. مغتنم باد!