ساعت هشت صبح آمدهام اداره. در را باز کردهام؛ چراغ اتاق را روشن. نشستهام پشت میز و رایانه را روشن کردهام. کفشم را در آورده ام و دمپایی پوشیدهام. تا ویندوز بالا بیاید ظرف غذا را گذاشتهام توی یخچال آبدارخانه و کاپشنم را روی چوب لباسی آویزان کردهام. تلفن همراه را از جیب کاپشن در آورده ام و روی میز گذاشتهام. انگشتم را روی دکمهی لمسی نمایشگر رایانه کشیدهام و حالا صفحهی ورود ویندوز نمایش داده میشود. نام کاربری و رمز عبور را تایپ کرده و وارد شبکه شدهام.
یک روز تازه
یک ماه تازه
یک سال تازه
و همان کار قدیمی.
# اداره
- ۱ نظر
- دوشنبه ۵ فروردين ۱۳۹۲