صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۱۰۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اداره» ثبت شده است

تابستان ۸۳ دومین دوره‌ی کارآموزی‌ام را با مشقت و درد فراوان در انبار یک کارگاه صنعتی در حومه‌ی تهران گذراندم و نمره‌ی خوبی هم نگرفتم. ماجرای مفصلی دارد که بماند.
حالا ده سال بعد از آن ماجرا دوباره سر و کله‌ی کارآموزی در زندگی‌ام پیدا شده‌است. با این تفاوت که برایم دو تا کارورز آورده‌اند: دو تا دانشجوی تر و تمیز ترم پایانی کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی که باید یک ماه پیش من کارورزی کنند!
برای روز اول بهشان مشق دادم بروند خانه بنویسند ببینم چه کاره‌اند. این هم بازی جدیدی است.

روزگار است این‌که گه عزت دهد گه خار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه‌ها بسیار دارد

# اداره

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • :: بیت
این روزها کاسبی خیلی از مردم شده راه انداختن کار گردشگرانی که از دور و نزدیک می‌آیند برای تماشای آبشار و گلاب‌گیری و هواخوری. نیاسر اما غیر از این‌ها روستایی تاریخی است بازمانده از دوهزار و پانصد سال پیش با آتشکده‌ای و غاری و مردمانی آرام.
رفتن به درون زندگی این مردم و تنفس در هوای پاک آن‌ها امسال هم نصیبمان شد. خوش بود.

# ایران

# سفر

# اداره

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۵ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بداهه

تو: باز هم صدای شما :)
من: حالا همچین تحفه‌ای هم نیست!
تو: برنامه‌ی خوبیه. همین که از اون قالب کلیشه‌ای همه‌ی برنامه‌های صدا و سیما درباره بازی‌های رایانه‌ای بیرون اومده خوبه. فقط امیدوارم به این سوال که آخرش اجازه بدیم که بازی کنن یا نه جواب بدین!

# اداره

# رسانه

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۲
  • :: پیامک

سایه روشن

سایه روشن
بررسی آسیب‌های اجتماعی و روانی
بازی‌های رایانه‌ای، گیم‌نت، اینترنت و کافی‌نت ها

از امروز
شنبه تا پنجشنبه
ساعت پنج عصر
رادیو معارف
FM 96

# سواد رسانه‌ای

# اداره

# تربیت

# رسانه

  • :: بداهه

از امروز ضبط مجموعه جدید برنامه «سایه روشن» رو شروع کردیم. قراره در ماه اسفند هر روز عصر پخش بشه. موضوع خاص برنامه رو هم بررسی ابعاد اجتماعی و روانی آسیب های «گیم نت» و «کافی نت» قرار دادیم.
توی عمرمون پامون به کلانتری باز نشده بود که به لطف این برنامه باز شد. رفتیم پیش معاون اجتماعی ناجا و پلیس فتا و ...
کارشناس جدیدی هم پیدا کردیم که خیلی باحاله. البته فعلاً از قسمت‌های اول برنامه راضی نیستم. ایشاللا که در قسمت‌های بعدی بهتر بشه.

# اداره

# رسانه

  • :: بداهه

تاریخ فراغت از تحصیلم انتهای ماه چهار است. دو سال غیر حضوری درس خواندنم و حالا شش ماه است به صورت حضوری دنبال مدرکم می‌دوم.
یک روز رفتم «یزد» که مدرک کارشناسی را بگیرم که بدهم «قم» و کارشناسی ارشد بگیرم. تأییدیه تحصیلی را دستم ندادند و گفتند پست می‌کنند.
پستچی «قم» نامه را تحویل «دبیرخانه ساختمان جدید» داده و به «دبیرخانه ساختمان قدیم» نرسیده. گفتند خودت برو بگیر. رفتم «ساختمان جدید». شیر تو شیری بود تماشایی. خودم از لابلای صدها پاکت نامه‌ی بازشده و باز نشده، نامه‌ام را پیدا کردم. پنج هفته از رسیدنش می‌گذشت و ممکن بود به همین منوال پنج سال هم بماند و کسی پیدایش نکند. «دبیرخانه ساختمان جدید» نامه را داد دست خودم که ببرم «امور دانش آموختگان» در «ساختمان قدیم». «امور دانش آموختگان» مرخصی بود. یک هفته‌ای معطل شدم. آمد و نامه و سایر مدارک را تحویل دادم و تمام شد. گواهی خواستم. «اتوماسیون اداری» قطع بود. گفت باشد برای بعد.
بالاخره سه‌شنبه امور دانش‌آموختگان گواهی اتمام تحصیلات با «اتوماسیون اداری» فرستاده «دبیرخانه». امروز رفتم «دبیرخانه». مرخصی بود. رفتم دفتر ریاست. توی «اتوماسیون اداری» جستجو کرد. نبود. رفتم «امور دانش آموختگان». مجدداً تأکید کرد که سه‌شنبه نامه را فرستاده و شماره نامه را هم داد. رفتم «دفتر ریاست». شماره نامه را جستجو کرد. نبود. گفت برو بگو دوباره بفرستد. رفتم «امور دانش آموختگان» و گفتم نامه را دوباره بفرستید. فرستاد. رفتم «دفتر ریاست». نامه را چاپ و مهر کرد و تحویلم داد.

پ.ن.۱
فاصله‌ «قم» تا «یزد» حدود ۵۰۰ کیلومتر

پ.ن.۲
فاصله‌ی «ساختمان قدیم» و «ساختمان جدید» حدود ۲۰ کیلومتر

پ.ن.۳
«امور دانش آموختگان» طبقه سوم ساختمان ۲ و «دفتر ریاست» طبقه دوم ساختمان ۳ است. با فاصله‌ی ۱۰۰ متر

پ.ن.۴
خودشان هم می‌دانند که کسی به تلفن جواب نمی‌دهد. لذا زحمت گرفتن شماره‌ی همدیگر را هم نمی‌کشند. ارباب رجوع را ارسال می‌کنند.

پ.ن. جهت خنده
«امور اداری» اداره‌مان گواهی اتمام تحصیلات را قبول نکرد. گفت باید اصل تأییدیه تحصیلی موقت را بیاوری؛ منگوله دار.
کارمان افتاد برای سه ماه دیگر.

مطلوب است:
- محاسبه مسافتی که من تا الان طی کرده‌ام.
- محاسبه مسافتی که از این به بعد باید طی کنم.
- طراحی شکلک مناسب (اسمایلی سابق) برای امور اداری در انتهای این نوشته

# دانشگاه

# اداره

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۲
  • :: بداهه

امروز در محل کار، جلسه‌ای داشتیم با کسی که پنج سال درس حوزوی خوانده؛ شش سال کارشناسی و کارشناسی ارشد اقتصاد گرفته؛ بعدش چهار سال کارشناسی کامپیوتر خوانده و دوباره رفته چهار سال کارشناسی روانشناسی خوانده و حالا دانشجوی دکترای قرآن و اقتصاد است.
من دیگه حرفی برای گفتن ندارم.

# اداره

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۲
  • :: بداهه

اول ماه رجب (هشت ماه پیش) استخاره کردم؛ بد آمد.
اول ماه ربیع (دو هفته پیش) دوباره برای همان موضوع استخاره کردم؛ خوب آمد.
نه این که فکر کنی زندگی و کارم را به استخاره گره زده باشم. مشورت دیگر جواب نمی‌دهد.
*
امروز، سه‌شنبه، از صبح پیش ایمانم.

# اداره

# زندگی

  • :: بداهه
  • :: بداهه

در این هفته دو بخش مختلف بالادستی از داخل سازمان ضمن ارایه‌ی گزارش مفصل تحلیلی از عملکرد واحد ما، به تقدیر و تحسین فعالیت‌های مجازی ما پرداخته‌اند.
نکته‌ی قضیه این‌جاست که هر دوی این گزارش‌ها با مهر محرمانه ارسال شده و قابل انتشار نیست.

فتأمل!

# اداره

# رسانه

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
  • :: بداهه

امروز توفیق داشتم به همراه جمعی از همکاران به دیدار سه نفر از مراجع معظم تقلید بروم. حضرات آیات علوی گرگانی، نوری همدانی و مکارم شیرازی. هر چند که گزارش‌های رسمی و کاملی از این دیدارها در رسانه‌ها منتشر شده، اما مثل همیشه حاشیه‌ها جالب‌تر از متن بود.
در میان این سه بزرگوار، بیت آیت الله علوی برایم از همه جالب‌تر بود: خانه‌ای با در و پنجره‌های چوبی قدیمی در مرکز شهر، حیاطی که مسقف و مفروش شده، اتاق پذیرایی کوچک با تشک‌چه‌های ساده، تاقچه‌های پر از کتاب که احتمالاً برای جلوگیری از نشستن غبار با پلاستیک پوشانده شده بود. تنها چیزهای مدرن این خانه دو تا دستگاه POS روی تاقچه‌ی اتاق بود جهت دریافت وجوه شرعی و یک دوربین مداربسته بدقواره که معلوم بود تحمیلی است و توسط نهاد دیگری به دیوار اتاق چسبانده شده.
حضرت آیت‌الله بین ما روی زمین نشست و گوش کرد و سخن گفت و چای خورد و خندید و بیرون رفت و جلوی در ایستاد تا همگی از اتاق خارج شویم و به مهمان احترام کند. بعد به گوشه‌ی حیاط رفت و روی زمین پشت میز کوچکی نشست تا به سوالات مردم و طلبه‌ها پاسخ بدهد.

# اداره

# قصه

# شیعه

# قم

  • :: بداهه

بعد از دو سال و نیم، آخرین برنامه‌ی سایه روشن را ضبط و پخش کردیم. البته این برنامه همچنان در جدول پخش قرار دارد و ممکن است تا مدت‌ها تکرار شود. در مجموع تجربه‌ی خوب و لازمی بود.
پیشنهاد می‌کنم آخرین قسمت این برنامه را که همین امروز پخش شد بشنوید. جمع‌بندی چند جلسه بحث درباره‌ی آثار رسانه بر خانواده؛ و از همه مهم‌تر راه‌کارهای کم کردن این آسیب‌ها.
به نظرم یک‌بار شنیدن این نکته‌ها برای هر پدر و مادری واجب است.

تأثیر رسانه بر روابط همسران

# اداره

# رسانه

  • ۰ نظر
  • شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۲
  • :: بشنو

ساعت نه، جلسه‌ی طرح و ارزیابی، مدیر روابط عمومی از سفر سه روزه‌ی مشهد آمده و نقل آورده. تفاهم‌نامه‌ی همکاری بسته با آستان قدس رضوی برای پخش برنامه‌ها و سخنرانی ها از حرم؛ و خدا می‌داند که چه حالی دارم.
ساعت ده پیامک فرستادی که در حرم مطهر رضوی دعاگویم. فرستادم که: نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهی، خدای را که مبادا دل از نشانه بیافتد؛ و خدا می‌داند که چه حالی دارم که هنوز حس آخرین مشهدمان در دلم زنده است.
ساعت یازده سیداحمد زنگ می‌زند که امروز عصر دارم می‌روم مشهد تنهایی با ماشین خودم. بیا که تا جمعه بر می‌گردیم؛ و خدا می‌داند که چه حالی دارم که پای رفتن ندارم.
ساعت دوازده، جلسه‌ی نشر الکترونیک داریم و مهمان‌مان از مشهد آمده و عصری می‌رود تهران که با هواپیما برود مشهد؛ و خدا می‌داند که یقین کردم امروز امام‌رضا علیه‌السلام سر شوخی دارد و دارد سر به سرم می‌گذارد.
ساعت یک نشده پیامک تبلیغاتی می‌آید از همراه اول: تور ویژه مشهد، چهار تخته فلان و شش تخته فلان.
*
خدای را که مبادا...

# مشهدالرضا

# اداره

  • ۷ نظر
  • چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۲
  • :: پریشان

ساعت هشت صبح شنبه با کارشناس محترم قرار داریم برای ضبط برنامه. حضرت ایشان را یکی از کارشناسان دیگر معرفی کرده‌اند و فرموده‌اند که مطالعات فراوانی در حوزه‌ی تلفن های همراه تصویری دارند و به اپراتورهای مربوطه مشاوره می‌دهند و چه و چه .
بیرون استودیو چهار کلمه که گپ می‌زنیم شیرفهم می‌شوم که آقا پیاده است. با چشم و ابرو به تهیه کننده اشاره می‌کنم که چه کنیم؟ سری تکان می‌دهد که یعنی فهمیده منظورم چیست. اما فعلا کاری نمی‌شود کرد. کارشناس را دعوت کرده‌ایم که بیاید و حالا برای حفظ ظاهر هم که شده باید کار را جلو ببریم.
می‌رویم داخل و نیم ساعت گفتگو ضبط می‌کنیم. کارشناس محترم فرق فرهنگ سازی و الزامات فنی را نمی‌داند و بجای مضرات تلفن‌های تصویری از مزاحمت‌های پیامکی حرف می‌زند. آخرش هم به اپراتورها توصیه می کند که کپی شناسنامه برابر با اصل از مشتریان بگیرند. در این حد تعطیلات.
از حالت لب و لوچه‌ی آویزان تهیه‌کننده از پشت شیشه استودیو می‌فهمم که از وقتی که تلف کرده متأسف است. گفتگویی که قرار بود دو برنامه بشود در کمتر از نیم ساعت جمع و جور می‌کنم و خداحافظی می‌کنیم.
*
نگران پخش شدن این برنامه نباشید. فایلش را توی همان استودیو پاک کردیم. نه خانی آمده؛ نه خانی رفته.

# اداره

  • ۹ نظر
  • شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه

امروز فهمیدم که اداره محترم حق بیمه من را تا پایان خرداد ۹۲ واریز کرده. کنجکاو شدم که در این سال‌ها چقدر کار کرده‌ام. سری به سایت تأمین زدم و معلومم شد که از آبان ۱۳۸۳ تا خرداد ۱۳۹۲ مجموعاً ۳۱۲۶ روز حق بیمه رد کرده‌ام که می‌شود کمی بیش‌تر از هشت سال و نیم.
یعنی اگر به همین روال ادامه بدهم حدود هفده سال دیگر باید کار کنم تا با ۲۵ سال سابقه بازنشست شوم. با احتساب اینکه الان حدوداً سی‌ساله‌ام -به شرط حیات- حداقل تا چهل و هفت سالگی باید این مسیر را ادامه بدهم!
*
بازنشسته ی چهل و هفت ساله به درد چه کاری می خورد؟

# آینده

# زندگی

# اداره

  • ۴ نظر
  • سه شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون