- ۴ نظر
- چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۳
تابستان ۸۳ دومین دورهی کارآموزیام را با مشقت و درد فراوان در انبار یک کارگاه صنعتی در حومهی تهران گذراندم و نمرهی خوبی هم نگرفتم. ماجرای مفصلی دارد که بماند.
حالا ده سال بعد از آن ماجرا دوباره سر و کلهی کارآموزی در زندگیام پیدا شدهاست. با این تفاوت که برایم دو تا کارورز آوردهاند: دو تا دانشجوی تر و تمیز ترم پایانی کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی که باید یک ماه پیش من کارورزی کنند!
برای روز اول بهشان مشق دادم بروند خانه بنویسند ببینم چه کارهاند. این هم بازی جدیدی است.
روزگار است اینکه گه عزت دهد گه خار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ
مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ
الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ
وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ
قُلْ
هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا
خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ
کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ
صدق الله العلی العظیم
سوره اعراف، آیه ۳۲
برای بالا کشیدن یک چهارپایهی بیست کیلویی کولر (۱۵۰*۹۰*۹۰ سانتیمتر) تا بالکن طبقهی پنجم ساختمان، مهمتر از بیست متر طناب که در فاصلههای یک متری گره خورده باشد و دو نفر آدم قلچماق که بتوانند طناب را بکشند، به یک قطعه مقوا نیاز دارید که لبهی بالکن قرار دهید تا طناب ساییده نشود و تحت فشار، راحت سر بخورد. وگرنه ممکن است طناب پاره شود و شما از یک طرف روی زمین ولو شوید و چهارپایه با سقوط از طبقهی سوم با صدای دل انگیزی روی زمین خرد شود.
بیست و دوم رجب که امروز باشد یک ساله میشوید به روایت ماه که شتاب بیشتری دارد از خورشید در حساب سالها.
-خورشید بزرگتر است و آرامتر و باوقارتر و گردش زمان را اگر با او بسنجی، دیرتر پیر میشوی-
این روزها اولین قدمها را بر میدارید؛ لرزان و امیدوار؛ و بازیهای هوشمندانهتری میکنید؛ کنجکاو و بیقرار.
به همین سرعت یک سال گذشت.
و به همین سرعت یک سال دیگر میگذرد.
به درخواست دوستان در توضیح جدول اولویت بندی نکتههایی را از خودم اضافه میکنم:
کارهای ما الزاماْ در یکی از این چهار قسمت جدول قرار میگیرند. اما چطور باید فهمید که چه کاری در چه خانهای قرار دارد؟
۱- کارهای فوری - ضروری:
کارهایی که انجام ندادن آنها غیرممکن است و زمان انجام دادن آنها هم محدود و نزدیک است. مثل امتحان پایان ترم. در حالت عادی دانشجو نمیتواند امتحان ندهد و نمیتواند امتحان را در زمانی غیر از موعد مشخص بدهد. لذا امتحان در فصل امتحان «فوری - ضروری» است. به تناسب میزان درسخوان بودن فرد، زمانی که امتحانات از خانهی ۳ به خانهی ۱ میآید متفاوت است!
آدم موفق تقریباْ همیشه خانه ۱ جدولش خالی است و یا حداکثر یکی دو کار در آن وجود دارد.
۲- کارهای فوری - غیرضروری:
من برای شما بستنی خریدهام و شما مرددید که بخورید یا نه. خوردن بستنی غیرضروری است، اما برای خوردن آن فرصت محدودی دارید و بعد از آب شدن دیگر خوردنش فایدهای ندارد. کارهای فوری - غیرضروری معمولاْ کارهای کوچک و زودگذری هستند که اغلب میتوان قید فوریت آنها را هم حذف کرد. خب بستنی را در یخبند بگذارید و بعداْ بخورید.
مثلاْ من میخواهم فیلم چ را در سینما ببینم. این فیلم فقط تا چهارشنبه روی پرده است. فوری - غیرضروی. از خودتان بپرسید: اگر چ را در سینما نبینم چه میشود؟ خب بعداْ در تلویزیون میبینم! به همین راحتی در مضیقههای زمانی کارهای خانهی ۲ به خانهی ۴ پرتاب میشود.
البته برخی اعتقاد دارند که اتفاقاْ باید این کارها را زود انجام داد و از شرش خلاص شد. اعتقاد بیخودی است.
۳- کارهای غیرفوری - ضروری:
خانهی ۳ معمولاْ مال کارهایی است که از یک روزی به بعد مجبور میشوید به خانهی ۱ بفرستید! مثل پروژهی یک درس دانشگاهی که اول ترم از استاد گرفتهاید. اگر مثل بچهی آدم در همان اواسط ترم تحویل بدهید از جدول پاک میشود. وگرنه مجبورید در فصل امتحانات از خانهی ۳ به خانهی ۱ ببریدش.
آدمهای موفق آنهایی هستند که خانه ۳ جدولشان واردات زیاد و صادرات اندک دارد. یعنی کارهای ضروری را تا قبل از فوری شدن شناسایی میکنند و انجام میدهند و خانه ۱ را برای امور حیاتی خالی نگه میدارند و بار اضافه به آن تحمیل نمیکنند.
۴- کارهای غیرفوری - غیرضروری:
این خانه طراحی شده تا من و شما با خیال راحت بتوانیم کارهایی را انجام ندهیم. در حقیقت خانهی ۴ محل قرار گرفتن کارهای خارج از توان و ظرفیت اجرایی فعلی ماست. نوشتن این ایدهها از ننوشتنشان بهتر است. اما معمولاْ هیچ کاری از این خانه به خانههای دیگر جابجا نمیشود. یا در پی یک حادثه یا پیشامد و فشار غیرمنتظره یا فراغت ناخواسته آنها را انجام میدهیم و پاک میشود. یا همیشه همانجا میماند. آدم موفق برای کارهای خانهی ۴ برنامه ریزی نمیکند.
*
مهمترین نکته این است که شما باید این جدول را مرتب به روز کنید. یعنی
حداکثر هفتهای یک بار همهی بخشها را مرور کنید. در هر بار مرور ممکن است
کاری از جدول حذف شود و یا جای کاری از خانهای به خانهی دیگر تغییر
یابد. مثلاْ وقتی به موعد انجام کاری که فوری نبوده نزدیک میشوید، آن کار
از ردیف غیرفوری به ردیف فوری نقل مکان میکند. و یا وقتی از موعد انجام
کاری میگذرد آن کار از ردیف فوری به ردیف غیرفوری جابجا میشود و یا حذف
میشود (سوخت میشود!) همینطور هر وقت کاری انجام میشود بلافاصله باید
از جدول پاک شود.
*
در ابتدای کار با این جدول، برای تقسیم کارهایتان بین خانهها وسواس نداشته باشید. خیلی راحت کارها را در خانهها بنشانید. بعد از چند هفته کم کم همه چیز جای درست خودش را پیدا میکند.
... بد نیست اگر گاهی کمی خاص بودن را کنار بگذارید و عوامانه به دنیا بنگرید.از سر صدق توصیهی دلسوزانهای کردهای. فقط معلوم نیست اگر قرار بود به این توصیه عمل کنم، آن وقت چطور با هم آشنا شده بودیم؟ چرا صاد را مینوشتم؟ و چرا صاد را میخواندی؟
از دریچهی ادب فارسی «دامادیِ فرهاد» به اندازهی لازم و کافی متناقضنما و شیطنت آمیز است و نیازی به شرح و تفصیل و تحشیه ندارد. اضافه بفرمایید که شنبه شب باشد و تهران و بنده هم بنده زاده را زیر بغل بزنم و شرفیاب شوم جهت عرض تبریک و شادباش.
محاسبه بفرمایید میزان تعجب و تحیّر دوستان را و اندازهی بهجت و سرور آقا مصطفی را.
تصویر موجود هم اثر طبع میرزا امیرحسین خان عکاس باشی، ملتزم رکاب همایونی و از ارادتمندان درگاه است.
تو: شما در مورد وام جانبازی خرید خونه اطلاعات دارید؟
من: ...
تو: ...
من: راست باز و پاک باز و امیر باش.
روزی شیخ ما -بوسعید رضی الله عنه- در نشابور بر نشسته بود و جمع متصوفه در خدمت او بودند و به بازار فرو میشدند. جمعی برنایان میآمدند برهنه، هر یک از ارپایی چرمین در پای کرده و یکی را بر گردن گرفته میآوردند. چون پیش شیخ رسیدند، شیخ پرسید: این کیست؟ گفتند: امیر مقامران است. شیخ او را گفت: این امیری به چه یافتی؟ گفت: ای شیخ به راست باختن و پاک باختن... شیخ نعره ای بزد و بگفت: راست باز باش و پاک باز باش و امیر باش
اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابوسعید