صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

وقتی پشت تلفن، بی آن‌که طرح موضوع کرده باشم، موأخذه‌م کرد و درشت گفت و برید و دوخت و حتی حاضر نشد برای ملاقاتِ حضوری وقتی تعیین کند، اول خندیدم و بعد غمگین شدم.
قبول درخواست ملاقات با من هیچ ضرری به او نمی‌زد: می‌توانست بشنود، لبخند بزند و به پیشنهادم «نه» بگوید؛ ولی در عوض رفتاری معلمانه داشته باشد. او چیزی را از دست نمی‌داد اگر یک‌طرفه به قاضی نمی‌رفت و منطقی‌تر برخورد می‌کرد.
غمگینی‌ام عمیق شد وقتی به خاطر آوردم این اولین باری نیست که از او «نه» می‌شنوم. رفتم به تابستان داغ هشتاد و چهار، دوازده سال پیش، که جوانکی بودم لیسانس به دست، پر ادعا، سختی کشیده، در به در به دنبال کار، و در آستانه‌ی ازدواج؛ و به پیشنهاد رفیقی رفتم که در مدرسه‌ی همین آقا، مربی شوم. ده-پانزده دقیقه‌ای از احوالم پرسید و از توانایی‌ها و علاقه‌هایم شنید و کمی از پیچیدگی‌های کار در مجموعه‌اش گفت و بعد با صراحت گفت: به دردم نمی‌خوری.
آن شب را دقیقاً به یاد می‌آورم که سرخورده به خانه برگشتم و وبلاگ نوشتم. دقیقاً یادم هست که درباره‌ی «نه» محکمی که از معلمم شنیده بودم نوشتم و بسیار غصه خوردم.
اما درهای روزگار همیشه بر یک پاشنه نمی‌چرخد: تا پایان آن تابستان من کاری پاره وقت در یک شرکت نرم افزاری داشتم و در دو مدرسه‌ی معتبر و خوب معلم شدم. سابقه‌ی کارم در آن دو مدرسه و آن شرکت، امروزِ مرا ساخته است. اگر او آن روز به من «نه» نمی‌گفت، الان هیچ شبیه امروزم نبودم. یحتمل یک مربی دون پایه و بی انگیزه بودم در مدرسه‌ای که امروزش اصلاً دوست داشتنی نیست.
*
کار داوطلبانه‌ای را شروع کرده‌ام که می‌دانم وقت و هزینه‌ی زیادی از من خواهد گرفت. فکر نمی‌کردم به این زودی‌ها آبرویم هم خرج آن شود. اگر به خودم بود و کار خودم بود، هرگز پی‌اش را نمی‌گرفتم و بیش از این سر خم نمی‌کردم -کما این که تا بحال نکرده‌ام- اما این کار فرق دارد؛ و من نشانه‌های روشنی از عنایت‌های الهی را در این حرکت می‌بینم.
همین دومین «نه» از مردی که روزی معلمم بود را به فال نیک می‌گیرم و در انتظار چرخیدن درهای روزگار بر پاشنه‌ی دیگری می‌مانم.

# سیره پژوهی

# شهید

# قصه

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶
  • :: بداهه
  • :: پریشان
دیروز و امروز و فردا

آقا مهدی را در منزل؛
آقا محمدحسین را در کوچه‌باغ‌های طرشت؛
امیرحسین را دم در مجلس بله برون؛
رضا را توی پراید؛
و مهندس مهدی را در مسجد؛
و خودم را در آینه دیدم.

سال برادری و معاشرت است. خوش باد.

# آدم‌ها

# اصغرثانی

# برادر

# دوست

  • :: بداهه

از دریا که آمدیم، آقا مصطفی را بردم حمام.
توی خانه بچه‌ها از این حوله‌های پوشیدنی دارند؛ اما این‌جا در چمدان‌مان فقط از همین حوله‌های معمولی پیدا می‌شود.
سرش را خشک کردم و حوله‌ی بزرگ را پیچیدم دور تنش: خشکم زد: این هادی است یا مصطفی؟
از زیر دوش در ساحل دریای خزر، از تابستان نود و شش، رفتم به زیر دوش در مسجد شجره، به تابستان هشتاد و یک؛ و حمامی که هادی را بردم؛ و حوله‌ی احرامی که برایش بستم؛ ...
بی‌اختیار؛ خیره در هیبت مصطفی؛ زمزمه کردم: لبیک؛ اللهم لبیک ... و برق شیطنت در چشمان مصطفی درخشید و لب‌هایش به خنده باز شد.
*
بابای پریشان داشتن باید خیلی بامزه باشد؛ مخصوصاً وقتی حاجی مصطفی باشی.


پ.ن:
از آن سفر نورانی این چیزها را همان پانزده سال پیش نوشته و منتشر کرده‌ام که هنوز خواندنی است: + و + و +

# حج

# سفر

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۹۶
  • :: پدر مقدس
  • :: نغز

بانو پیامک خرید فرستاده: «شیر کاهو»

.
.
.
هیچی دیگه.
یاد این جا افتادم. اومدم سلامی عرض بکنم خدمتتون.

# شیرآهو

# صاد

  • ۶ نظر
  • دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۶
  • :: بداهه
  • :: پیامک

سی و پنج سالگی خوشحالی ندارد.
خجالت دارد.

# توبه

# تولد

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۶
  • :: پیامک

پل پوگبا، گران‌ترین فوتبالیست جهان به مناسبت آغاز ماه رمضان، برای ادای حج عمره به مکه سفر کرد.
این ستاره فرانسوی ۲۴ ساله دنیای فوتبال، در تابستان گذشته با قیمت ۱۰۴ میلیون دلار به منچستریونایتد پیوست و تبدیل به گران‌قیمت‌ترین بازیکن تاریخ فوتبال شد.

# حج

# غرب

# ورزش

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۹ خرداد ۱۳۹۶
خیلی‌ها امکانش را دارند و از آن غافلند و خیلی‌ها محروم از امکانات و در حسرت آن.
امشب توفیق شد برای اولین بار در زندگی مشترک، در خانه‌ی خودمان روضه‌ی خانگی داشته باشیم به صرف افطاری ساده.
رسم هفت ساله‌ی افطاری‌های واحد قم و حومه هم با یک سال توقف دوباره برقرار شد؛ هر چند که دیگر قم و حومه‌ای در کار نیست!

# افطار

# خانواده

# رمضان

# هیأت

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶
  • :: بداهه
  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
  • :: بداهه

خدایا!
پاکم کن؛
خاکم کن.
همین

# توبه

# توحید

  • :: بداهه

خانوادگی در حال تماشای برنامه «اسرا» کانال قرآن هستیم که مسابقه‌ی قاریان نوجوان را نشان می‌دهد. در یک نما، دوربین از کنار، پسر قاری را نشان می‌هد که چهار زانو پشت رحل و تریبون مسابقه نشسته‌است.
مریم‌خانم می‌پرسد: «نشسته چرا پسره بابا؟»
در چند جمله‌ی کوتاه توضیح می‌دهم که به نشانه‌ی احترام همه کفش‌هایشان را در می‌آورند و نشسته قرآن می‌خوانند. در حالی که به نظرم جواب قانع‌کننده‌ای داده‌ام ناگهان مصطفی می‌پرسد: «بابا پس چرا اذان واستاده است؟»

# قرآن

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶
  • :: پدر مقدس

من: به نظرت چرا رادیو پیام، عصر گرم ۳۰ اردیبهشت، داره تبلیغ ایران رادیاتور پخش می کنه؟ نوه یادگار... پشتم گرمه...
تو: یعنی از توی غار بیاید بیرون. دنیا عوض شده.
من: یک عده رو به میز فقط سجده می‌کنند / جای اداره‌ها و مصلی عوض شده‌است

# رسانه

# فرهنگ

  • ۰ نظر
  • شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶
  • :: پیامک


پ.ن:
قبلا گفته بودم: +

# شفافیت

# فرهنگ

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶
  • :: روایت امروز

*
من آدم فرهنگ هستم و از سیاست چیزی نمی‌دانم. برای همین ملاک‌های سیاسی صلاحیت افراد را یا نمی‌شناسم یا نمی‌توانم تطبیق بدهم. البته به نظرم بدون ورود به مباحث سیاسی هم می‌شود «نفر بهتر» را پیدا کرد. قبلاٌ هم گفته بودم که به آدمِ «چاق» یا «پیر» رأی نمی‌دهم و می‌دانی که «چاق» و «پیر» صفتی فرهنگی و تربیتی است.
**
بر اساس آن چه می‌دانم شهادت می‌دهم؛
و آن‌چه می‌دانم بر اساس شنیده‌ها یا به واسطه‌ی رسانه‌ها نیست؛
و آن چه می‌دانم از ارتباط مستقیم و بی‌واسطه‌ی من با خانواده‌ی آقای «سید ابراهیم رییسی» حاصل شده:
***
شهادت می‌دهم مردی که چند دهه بالاترین قدرت‌های قضایی کشور را در اختیار داشته؛
و حالا چند وقتی است زمان امور ثروتمندترین نهاد مالی این سرزمین را بر عهده گرفته است؛
زندگی خانوادگی و خصوصی متفاوتی از پدر من که پنجاه سال کارگری و معلمی کرده ندارد؛
خانه‌اش و اسباب زندگی‌اش و جهیزیه‌ی دخترانش و کار و بار دامادهایش تفاوت معناداری با زندگی ما ندارد.
****
و امید دارم این شهادت برای آن‌که ذره‌ای اهل فرهنگ و تربیت است -و به صدق گفتار صاد اعتماد دارد- راهگشا باشد.

# فرهنگ

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶
  • :: بداهه

چنین پرسیدم:

سلام علیکم
جوانی مومن و نجیب در صفحه ی اینترنتی خود با نام مستعار و بدون این که فردی از آشنایانش او را بشناسد، با خدا درد دل می‌کند و به گناهانی که انجام داده اعتراف می‌کند. هدف او از این کار تذکر به خودش و جلوگیری از تکرار این گناهان است.
آیا اعتراف صریح به گناه و ذکر زمان و مکان انجام آن و انتشار آن در اینترنت از نظر شرعی اشکالی دارد؟
اگر اشکال ندارد، آیا با احتمال اینکه ممکن است یک روز یکی از آشنایان این جوان آن صفحه را بخواند و متوجه هویت او بشود باز هم خالی از اشکال است؟

با تشکر

و چنین پاسخ آمد:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

جایز نیست.

موفق و مؤید باشید

# توحید

# رهبر

# فقه

  • ۰ نظر
  • شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶
  • :: روایت امروز

... «فراموشی» و «نسیان» ازجمله نعمت‌های مغفول در راه کسب فضایل معنوی و رشد آدم‌هاست. زندگی زمینی آدم‌ها مملو از اشتباهات و خطاهای کوچک و بزرگ است و «فراموشی» امکان رشد روحی و معنوی آدم‌ها بعد از ارتکاب خطا و اشتباه را میسّر می‌کند. اگر انسان نتواند گذشته‌ی ناقص و ضعیف خویش را فراموش کند، امیدی برای جبران گذشته و «بهتر شدنِ روز به روز» نخواهد داشت. از سوی دیگر هرچند عبرت گرفتن از سرگذشت و سرنوشت گذشتگان، چراغ راه آینده است؛ اما در محیط زندگی زمینیِ آدم‌ها، باید امکان فراموشی نواقص گذشته و امید به ساختن فردای بهتر وجود داشته باشد و این با خصلت «نافراموشی» که چهارمین نقطه‌ی آویختن به ابرهاست در تناقض است.
... در این دنیای نافراموش، سابقه‌ی آدم‌ها مثل گل‌ولای مرداب به دست و پایشان می‌چسبد و با هر گامی که در زندگی به جلو برمی‌دارند آن‌ها را بیشتر به عمقِ «باتلاقِ گذشته» فرو می‌کشد. آدم‌ها در مسیر رشد، بارها و بارها پوست‌اندازی می‌کنند؛ از پیله‌های سست و چروکیده بیرون می‌آیند و فارغ از آنچه در گذشته بوده‌اند، پوسته‌ای جدید برای خویش می‌سازند. اما ریسمان نافراموشی، همه‌ی پیله‌ها و پوسته‌های قدیمی آدم‌ها را در دنیای ابری به هم گره می‌زند و لحظه‌به‌لحظه در مسیر رشد بر وزن این گذشته‌ی ناخوشایند می‌افزاید.
آدم‌ها باید بیاموزند که آنچه در آینده ناخوش خواهند داشت، امروز انجام ندهند. در حقیقت زندگی در دنیای نافراموشِ ابری، اجازه‌ی کودکی کردن را بیش از پیش از آدم‌ها سلب کرده است. البته جوان‌ها و جوان‌ترهایی که در ابتدای مسیر رشد هستند و آینده‌ی طولانی‌تری در پیش رو دارند، بیش‌تر گرفتار دردسرهای نافراموشیِ زندگی ابری خواهند شد. در این شرایط، هر روز «بهتر شدنِ روز به روز» برای آدم‌ها سخت‌تر می‌شود.

زندگی ابری و چهار ریسمانی که به آن درآوریخته‌ایم

# اینترنت

# تربیت

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶
  • :: روایت امروز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون