...
شیرین ننماید به دهانش شکر وصل
آن را که فلک زهر جدایی نچشاند
...
# سعدی
- ۰ نظر
- شنبه ۸ آذر ۱۳۹۳
آدمی که در صحت و سلامت، با میل و رغبت برای مادرش کار نکنند، لاجرم در بیماری و عسرت، با زجر و زحمت برای مادر زنش کار خواهد کرد.
رضا تفنگچی: من رو بیدفاع رها میکنی؟
ابوالفتح صحاف: این دیگر به کار تو نمیاد. اسلحه در دست تو فقط آلت جرمه.
رضا: پشیمون نیستی من رو به راهی کشوندی که عاقبتش تباهی بود؟
ابوالفتح: ما خطا کردیم. این درسته. اما نمیشه به بهانهی امکان خطا کردن پا به میدان مبارزه نگذاریم. خائنین به ملت باید از میان برداشته شوند و میشوند. ما تا اینجای راه رو رفتیم. با توقف ما این حرکت ناتمام نمیماند. تجربهی ما توشهی راه رهروان آینده است. هر چقدر هم تجربه ناموفق باشد. پیروزی محرومان قطعی است. دل نگرانی ما از خودخواهی آدمی است که میخواهد به چشم خود شاهد پیروزی باشد. پیروزی رؤیت خواهد شد حتی اگر در کاسهی چشمهای من و تو گیاه روییده باشد.
رضا: من غریب حال به کدام ریسمان چنگ بزنم؟
باقی همه پینوشت است:
+ در شبی که به شدت تب داشتم و باران میآمد، نشد این جملات بالا را که از هفده سالگی به خاطر سپرده بودم به زبان بیاورم.
+ ما خطا نکردیم. پشیمان هم نیستیم. با توقف ما این حرکت ناتمام نمیماند.
+ دل نگران نباش. خودخواه نباش. پیروزی رؤیت خواهد شد.
+ غریب به کدام ریسمان چنگ بزند؟ پاسخ در سؤال مستتر است.
+ حاجی اگر حاجی باشد، سیدش را شب عملیات پشت خاکریز دشمن تنها نمیگذارد.
+ ققنوس هم اگر ققنوس باشد از خاکستر پدرش، خوشسیماتر و خوشصداتر بر خواهد خاست.
+ شهدا شرمندهایم.
داشتم دنبال مثلث غریبالوجودِ کثیرالتأثیر (!) میگشتم که برخوردم به مثلث عشق استرنبرگ! خیلی هم مطلب بالای هجده سالی نیست:
هر چند که روانشناسی غربی کلاً بنیادش بر هواست، اما از نظر مهندسی انسانی گزارههای هیجانانگیزی در آن پیدا میشود.
با دقت در این مثلث معلوم میشود که انصافاً استرنبرگ جانورشناس قهاری بوده است.
...
آزمون نیمسال اول درس هنر مدرسه [...]:
در یکی از بخشهای مسابقه اعجوبههای ایرانی شرکت کنید.
...
همین روزها، بیهوا، برای کسی نوشتم:
«آدم ها باید حق داشته باشند دلشان برای هم تنگ شود.
این بند را بگو به بیانیه حقوق بشر اضافه کنند.»
نوشت:
«دل که کاری به بیانیه نداره. تنگ می شه. دست خودش که نیست. اصلا نگاه کنی تمام فعل هایی که با شدن صرف می شوند همین بساط را دارند: چیزی سرشان نمی شود. یکهو می شوند. مثل بزرگ شدن. دور شدن. خسته شدن و آخرش هم همین دل تنگ شدن.»
فرمانده: تا دانشگاه بودیم بوی زردآلوی دوستان (زردآلو یازده) همهجا پر بود و دچار زردآلو زدگی شدیم! الان بوی سیب دوستان رادیو و تلویزیون و سایبر و ... و هر جا کانال عوض میکنی دوستان کنترات سیب گرفتن! آقایون میدون میوه و ترهبار بگیرن خیال همه رو راحت کنن!
فرهیخته: شانس آوردی ما توی کار میوهجاتیم. اگر میرفتیم سراغ دام و طیور که خیلی بدتر بود!
فرمانده: خدا به ما رحم کرد! آقا ما به برگه زردآلو و کمپوت هم راضی هستیم!
از اردیبهشت هفتاد و شش که به عنوان گزینهی مطلوب سوم با شما آشنا شدم تا همین امروز، هر بار که به زیارت سیدالکریم میروم، هر بار که بچهها را برای بازدید از این حرم ملکوتی راهنمایی میکنم -همین هفتهی پیش حتی - همهی ساعتهایی که در تالار شیخ صدوق حرم -پشت سن و روی سن- رفتهام و آمدهام، همهی روزهایی که در نوجوانی به ساختمان حج و زیارت خیابان آزادی رفتهام و نماز خواندهام و مسابقه دادهام، همان روزهایی که یک دوره کامل میزان الحکمه را از آقای معلم جایزه گرفتیم، یا روزی که منتخب یک جلدی میزان الحکمه را به زور از همکاری هدیه گرفتم، در صدها باری که برای یافتن یک حدیث و یا پژوهش در یک موضوع دینی فهرست میزان الحکمه را ورق زدهام، ده ها باری که به کتابهای موضوعی دارالحدیث ارجاع دادهام، هر بار که در جادهی تهران-قم -جمعه شبها- برنامهی شناخت را شنیدهام، همه و همه آدم وسیع و پرهیزگار و باسوادی را در خاطر آوردهام که امروز به یقین دانستم که چقدر باهوش است.
خوشحالم که با شما معاصرم حضرت آیت الله.
به عنوان یک «علاقمند به تاریخ» یا «دانشجوی تاریخ» یا «کارشناس تاریخ» میدانم که برای فهم یک متن و استناد به آن یا ارزیابی و نقد یک سند تاریخی باید تولیدکنندگان آن کاملاً شناخته شده باشد. لذا خودم هم هنگام تولید یک متن یا سند حتماً آن را با نامی شناخته شده امضا میکنم.
البته نظر کارشناسان علوم سیاسی چیز دیگری است.
اوووووووووووووووومم [uuuuuuuuuumm] : همهی معانی مورد نیاز
د د د د د د د [da da da da da] : سایر معانی که با واژهی قبلی منتقل نشده باشد
#هفده ماهگی
هفتهی پر کاری بود:
یک مقالهی ۹ صفحهای دربارهی «معلمی در پاتوق سایبری»نوشتم.
تحلیل و ارزیابی ۳۰ قسمت یک برنامهی رادیویی تاریخی را در ۲۰ صفحه تدوین کردم.
قسمت سوم سخنرانی دانش آموزی با موضوع «آزادی و بندگی در اینترنت» را سامان دادم و اجرا کردم.
یک جلسهی سخنرانی برای اولیا درباره ی «رسانه های اجتماعی تلفن همراه» داشتم که کار جدیدی بود و خیلی وقت گرفت.
اردوی یک روزه تهران قدیم هم برگزار کردم که بازدیدی از حرم سیدالکریم بود و ارگ تهران.
کلاْ بوی سیب و خانواده و حلقه و رانندگی در جاده تهران-قم هم در جریان است.
*
چقدر وقت تلف میکنم.
هیچ حلقهای دو بار تکرار نمیشود.
حتی اگر سخنران تکراری و موضوع مشابه موضوعی قدیمی باشد.
باید برای آنچه برایمان سود دارد هزینه کنیم.
باید برای هزینهکردنهایمان اولویت بندی کنیم: به ازای آنچه از دست میدهم چه به دست میآورم؟
مدام باید از خود پرسید و مدام باید بهترین گزینه را انتخاب کرد.
هیچ حلقهای دو بار تکرار نمیشود.
گوش دادن فایل جلسه هم فایدهی چندانی ندارد.
شما به روح اعتقاد داری؟
متأسفانه روح حلقه قابل ضبط و انتقال نیست.