صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

جان انسان برای رسیدن به کمال الهی خود باید از مسیر تعقل و تفکر عبور کند و انسانِ موحد «غفلت گریز» و «هوشیار» است. او از هر «دام رسانه‌ای» که برای متوقف کردنش در مسیر اندیشیدن و تعالی تنیده شده باشد می‌گریزد و از «مسکرات رسانه‌ای» که بی‌خودی و بی‌هوشی می‌آورد پرهیز می‌کند.

وبلاگ‌نویسی: موافقم؛ مخالفم

# سبک زندگی

# رسانه

# تقوا

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۱ فروردين ۱۳۹۳
  • :: روایت امروز

دو نفر از دوستان خوب وبلاگی من اخیراً چند مطلب خواندنی منتشر کرده‌اند که پیشنهاد می‌کنم حتماً ببینید:

۱- برادرم در وبلاگ هُدهُد دو مطلب نوشته از تجربه‌ی حضورش در شبکه‌های اجتماعی و حواشی آن که به نظرم در زمینه‌ی انتقال تجربه و مستندسازی تجربیات کار ارزشمندی است و ان‌شاءالله ادامه داشته باشد:

۲- آقا محمدمهدی راغب هم از خاطرات سفری عجیب و غریب روایتی جذاب، هیجان انگیز و بامزه نوشته که از خواندنش پشیمان نمی‌شوید. امیدوارم به زودی این داستان را به سرانجامی برساند:

# دوست

# راغب

# رسانه

# وبلاگ

  • ۰ نظر
  • شنبه ۹ فروردين ۱۳۹۳
  • :: روایت امروز

خدایا!
«عشق»
درمانی به غیر از
«مرگ»
می‌خواهد

که من
می‌میرم از این «درد»
و
«درمانی»
نمی‌بینم
...

# فاضل

# محبت

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بیت

امروز رفتم و «چ» آخرین حرف حاتمی کیا در سینمای ایران و اولین حرف از نام خانوادگی سیدمصطفی چمران را دیدم.

۱- حاتمی‌کیا همه‌ی گلوله‌های شلیک نکرده از آزانس شیشه‌ای تا امروز را یک‌جا خرج می‌کند و دو ساعت رگبار کلاش و دوشکا و آرپی‌جی را به سمت مخاطب می‌گیرد و اعصاب و روان آدم را به هم می‌ریزد. به نظرم باید قبل از تماشای فیلم تذکر می‌دادند که تماشای «چ» از لحاظ میزان خشونت مناسب هر گروه سنی نیست.
اما انصافاً معلوم است که پدر کارگردان و عوامل فیلم برای درآوردن تک تک صحنه‌ها در آمده و پوستشان کنده شده تا با امکانات موجود در سینمای ایران «چ» را بسازند.

۲- «چ» احتمالاً اولین فیلم حاتمی‌کیاست که قابل نمایش برای مخاطب غیرایرانی هم هست. البته فکر کنم قبلش باید چند صفحه‌ای درباره‌ی انقلاب ایران و مسأله‌ی کردستان و غائله‌ی پاوه توضیح داد. این گنگ بودن اتفاق تاریخی فیلم و حواله کردن مقدمه‌ و مؤخره‌ی تاریخی داستان به دانش قبلی مخاطب (مثل نقش دولت موقت در جدایی طلبی‌های اول انقلاب، کومله و ارتباط آن‌ها با چپ و ...) مشکلی است که همه‌ی جوانان و نوجوانان ما در تماشای «چ» خواهند داشت. ظاهراً حاتمی‌کیا «چ» را برای آن‌هایی ساخته که مثل خودش همه‌ی ماجراهای آن سال‌ها را از نزدیک دیده‌اند. شاید هم هدفش کنجکاو کردن جوانان به تحقیق و مطالعه درباره‌ی این موضوع بوده‌است! در هر صورت «چ» بیش‌تر از آن که یک توضیح تاریخی باشد، یک معمای تاریخی است.

۳- مهم‌ترین مشکل من با «چ» حضور مختار ابوعبید ثقفی در پاوه است. نمی‌دانم بقیه هم همین حس را دارند یا نه. ولی وقتی چمران عینک از صورت بر می‌دارد و دستار کردی بر سر مخفیانه سوار ماشین دکتر عنایتی می شود، دیگر هیچ قرینه‌ای وجود ندارد که شما بپذیرید او مختار نیست و چمران است! واقعاً بیش از شباهت حیرت‌انگیز چهره‌ی عرب‌نیا به شهید چمران باید از شباهت چمرانِ «چ» به مختار حیرت کرد. البته گذشت زمان احتمالاً این مشکل را حل خواهد کرد.

۴- به نظرم حالا که حاتمی‌کیا به این سطح فنی و توان داستان‌پردازی از مستندات و اقبال مخاطب رسیده، از این به بعد هر سه سال که بگذرد و یکی مثل «چ» نسازد (مثلا «ه» یا «م» یا «ب» یا حتی «ص») باید به خدا پاسخگو باشد.

# رسانه

# انقلاب

# سینما

  • ۵ نظر
  • چهارشنبه ۶ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۵ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بداهه

امروز معلوم شد که خانم «مریم خانم» هم آبله گرفته‌اند. جوش‌های کوچک قرمز روی بدن و صورت. دقیقاً دو هفته بعد از من.
فکر نمی‌کنم دخترهای زیادی در دنیا وجود داشته باشند که در ده ماهگی از پدرشان آبله مرغان گرفته باشند. از این لحاظ این یک اتفاق تاریخی است.

# زندگی

  • ۰ نظر
  • شنبه ۲ فروردين ۱۳۹۳
  • :: پدر مقدس

سال نود و دو را «سال آغازها و پایان‌ها» نامیده بودم. حالا با یک ارزیابی ساده معلوم می‌شود که نام‌گذاری نامناسبی نبوده است:

- پایان زندگی در قم و آغاز زندگی در حومه قم (!)
- پایان یک مستأجری سخت و آغاز یک مستأجری ساده
- پایان تحصیل در دانشگاه، آغاز فراغت دایمی از تحصیل
- پایان زندگی دو نفره و آغاز زندگی چهار نفره
- آغاز پدر بودن، آغاز بچه داشتن، آغاز بچه داری
- آغاز و پایان همکاری با یک شرکت خوب در یک پروژه‌ی بد
- آغاز همکاری با دفتر موسسات فرهنگی
- آغاز همکاری با کانون فرهنگی یک مسجد
و
- پایان ترس از آبله

هر چند که تعدادی از آغازها و پایان‌هایی که سال پیش در هنگام نام‌گذاری در ذهن داشتم محقق نشد (مثل پایان مستأجری، آغاز کار در دانشگاه، پایان پروژه‌های نیمه کاره تحقیقی و ...) اما در مجموع از نام سال ۹۲ راضی‌ام.
*
با نگاهی به برنامه‌های یک ساله‌ام، سال ۹۳ را «سال یک قدم به جلو» می‌نامم. یک قدم به جلو در اقتصاد و یک قدم به جلو در فرهنگ!

# زندگی

# سال‌نام

  • ۱ نظر
  • جمعه ۱ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بداهه
توی یه قسمت از «در چشم باد» هواپیمای «بیژن» سقوط کرده و همراه یک عده کارگر و کشاورز و سرباز اسیر روس‌های سرخ شدن. همه‌ی ایرانی‌ها رو توی یه انبار علوفه زندانی کردند. روس‌ها دنبال یه مبارز چریک به اسم «بی‌نظر» و اعضای گروهش هستند که در مقابل ارتش شوروی ایستادگی می‌کنند. «یدی یه گوش» به همراه یه افسر روس میاد داخل انبار برای استنتاق. یکی یکی اسرا رو سین جیم می‌کنه تا می‌رسه به بیژن.
یه گفتگوی کوتاهی بین «بیژن» و «یدی یه گوش» هست توی این قسمت که کلاً بی‌ربط به صحنه و موقعیت و داستانه و صرفاً از شیطنت کارگردان و شخصیت بیژن ناشی می‌شه.
به نظرم ارزشش رو داره به عنوان آخرین یادداشت سال ثبتش کنم. مخاطب خاص داره. البته مخاطب عام هم استفاده‌ی خودش رو می‌بره:

 یدی یه گوش: بیا جلو ببینم. تو رفیق «بی‌نظر» ی؟
 بیژن: رفیق «بانظر» که رفیق نمی‌شه.

# رسانه

# دوست

# قصه

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۲
  • :: نغز

از ظهر جمعه ۱۶ اسفند تا امشب می‌شود هشت روز که در خانه افتاده و بیمارم.
دو روز اول فقط تب و لرز بود و درد بدن و از صبح روز سوم دانه‌های قرمز (به قول اطبا: بثورات پوستی) ظاهر شد. از همان دقیقه‌ی اول برای خودم معلوم بود که آبله است و آن‌چه در کودکی از آن گریخته‌ام در میان‌سالی به سراغم آمده. راستش کمی تا قسمتی خوشحال هم شدم. در ده سال گذشته که فهمیده‌ام این شتری است که باید در خانه‌ی من هم بخوابد همیشه نگران بودم که وقت بدی به آن گرفتار شوم و مثلاً از مدرسه و کلاس‌هایم بمانم. حالا هفته‌های آخر سال است و کسی به دنبالم نمی‌گردد.
روز چهارم و روز پنجم دانه های قرمز بیشتر و بیشتر شد و هم‌زمان سردرد و تب هم در طول روز چند بار رخ می‌داد.
روز ششم اما از همه‌ی روزها بدتر بود. تب چهل درجه، عرق و لرز شدید، صورت متورم و گلودرد نفس‌گیر.
گذشت.
روز هفتم همه چیز به سرعت به عقب برگشت و امروز که روز هشتم باشد، آثار بهبودی نمایان است. اما فکر کنم برای برگشتن اوضاع به روال سابق یک هفته‌ای زمان لازم باشد.

الحمدلله علی کل حال.

# توکل

# زندگی

  • ۵ نظر
  • جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۲
  • :: بداهه

تو: سلام. برای چند کودک بدسرپرست و بی‌سرپرست چه کارهای فرهنگی می‌شود کرد؟
من: سلام. خب باید سرپرست خوب براشون پیدا کنی: معلم خوب، دوست خوب، مدرسه‌ی خوب!

# تربیت

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۲
  • :: پیامک

حالا هر کدام از شما دو تا دندان دارید: وسط پایین.
خوردن هر چیزی برایتان جالب و هیجان انگیز است بغیر از غذایی که مادر مخصوص شما می‌پزد. غذای مخصوص شما ادویه و چاشنی ندارد و در مقابل غذای رنگارنگ سفره‌ی ما که عطر و بوی هوس‌انگیزی دارد، متاع بی رونقی است. با این حال گاهی به بازی و خنده، گاهی به حواس‌پرتی و گاهی به زور به خوردتان می‌دهیم.
اخیراً کشف کرده‌ایم که همین غذای بی‌مزه و خاص را هم اگر خودتان با آن بازی کنید و به دهان بگذارید می‌خورید. حالا زیرانداز بزرگی در خانه پهن می‌کنیم و شما را با کاسه‌های غذایتان تنها می‌گذاریم.
خیلی از دور تماشا دارد.

# سبک زندگی

# طعام

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲
  • :: پدر مقدس
گاهی آرام
گاه توفانی

گاهی ابری
و گاه بارانی

پیش بینی نمی‌شوی اصلاً
به زمستان-بهار می‌مانی!
اثر طبع
جناب مستطاب مجتبی تونه‌ای

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۲
  • :: بیت

تو: سلام. می‌دونی که امروز ۱۲ اسفنده. سالروز شهادت چند تا از رفقا. سالگرد مادر علی بلورچی هم هست. فاتحه مع الصلوات



پ.ن:
یاد پارسال افتادم.
این رو گوش کنید.

# شهید

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۲
  • :: پیامک
  • :: بشنو

تو: باز هم صدای شما :)
من: حالا همچین تحفه‌ای هم نیست!
تو: برنامه‌ی خوبیه. همین که از اون قالب کلیشه‌ای همه‌ی برنامه‌های صدا و سیما درباره بازی‌های رایانه‌ای بیرون اومده خوبه. فقط امیدوارم به این سوال که آخرش اجازه بدیم که بازی کنن یا نه جواب بدین!

# اداره

# رسانه

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۲
  • :: پیامک

برای محمدرضا نوشتم:

«هیچکی این طرفا آدم واقعی رو با وبلاگش قاطی نمی‌کنه.
وبلاگ یه بعد جلف و عمیق از وجود نویسندشه که محل زیادی برای اعراب نداره و صرفاً نقش چک نویس کردن افکار آدم روی ذهن بقیه رو بازی می کنه.»

# رسانه

# دبلیو

  • ۱ نظر
  • شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۲
  • :: پیامک

چرا جای این همه امیدواری و اشتیاق سازنده در زندگی بچه‌های ما خالی است؟


# سبک زندگی

  • :: کودکی
  • :: بشنو
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون