بزرگترین دلخوشی اینروزهای زرد من
غرقشدن در خاطرات قرمز سالهای کودکی
و اشک ریختن برای زندگیِ آدمها در وضعیت سفید است
# رسانه
- ۲ نظر
- چهارشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۰
بزرگترین دلخوشی اینروزهای زرد من
غرقشدن در خاطرات قرمز سالهای کودکی
و اشک ریختن برای زندگیِ آدمها در وضعیت سفید است
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
به سلیقهی خودتان جای شیراز و کشمیر و سمرقند، اهواز و یزد و قم و تبریز و طبرستان و دیلمان و ری و جی بنشانید.
*
در هفتهای که گذشت حالم آنقدر خوش نبود که حتی کلمهای بنویسم.
امشب اما از مهربانیهای بیپایانِ سیدحسن و سیدمهدی و محمد و سیدعلی و امیرحسین و احمد و محمدمهدی و محمدرضا و علیرضا و علیرضا و سجاد و مهدی بهترم؛ الحمدلله.
**
نه به انتظارِ یاری... نه ز یار، انتظاری.
خدا... خدا... خدا...
چرا اینجا؟
رو زمین دنبالت گشتم، نَبُردیم...
تو دریا دنبالت بودم، نَکُشتیم...
تو جزیرهها دنبالت گشتم، ولی فقط چشمام رو گرفتی، این تن رو نَبُردی...
چرا اینجا؟ اینجا، اینجاااا...
من شکایت دارم؛ من شاکیام؛
پس کو اون رحمانت؟ کو رحیمت؟ کو؟
آخه قرارمون که این نبود...
چرا اینجا؟ آخه چرا اینجا؟
پس چرا چشمام رو بهم پس دادی؟
پس دادی که چی؟ که چی کارش کنم؟ که چی ببینم؟
من شکایت دارم؛ به کی شکایت کنم؟ به کی بگم؟ به کی شکایت کنم آخه؟...
از کرخه تا راین
ابراهیم حاتمیکیا
دیگر به جایی رسیده بود که عمیقاً احساس تنهاماندگی میکرد. آقا روحالله را عرض میکنم. احساس فاصله. درهای میان او و دیگران، که هر سَحر میدید که قدری ژرفتر شده است.
این تنهایی را بعضیها گمان میکردند که دوست دارد؛ که اصلاْ خودش آن را پی ریختهاست؛ که خودش کناره میگیرد، که خودش مجذوب خلوت است؛ اما اینطور نبود. دیگران به هنگام رشد، بر میآمدند، او فرو میرفت. برای او انگار که خدا در اعماق بود نه در افلاک؛ و با وجود این، تنهایی را طالب نبود. دلش میخواست خدا را همان جایی بیابد که همگان مییافتند: در کوچه و بازار، مسجد و آسمان.
دلش میخواست میتوانست با همگان بجوشد، بازی کند، بخندد و حرف بزند؛ اما نمیشد. فقط همین را حس میکرد که نمیشود: حریم. ضریح. مرغ باغ ملکوتم. دیوار تنومندی از سؤال.
سهدیدار . ج ۱ . ص 177
نادر ابراهیمی
یه جایی خوندم که وقتی اسلحهی گرم به ایران اومد خیلی از جنگجوهای اون موقع نامردی میدونستن که از راه دور به دشمنشون شلیک کنن. پهلوونهای قدیم حتماً باید پنجهشون به پنجهی دشمن قلاب میشد تا اسمش رو میذاشتن جنگ.
*
الان که دیگه همه عادت کردن با توپ و تفنگ و موشک بجنگن و انواع و اقسام روشهای فیزیکی و شیمیایی ناکار کردن طرف مقابل رواج داره، نمیدونم چرا همون حس پهلوونهای قدیمی رو نسبت به «جنگ رسانهای» دارم. به نظرم نامردیه که وقتی کسی حضور نداره که مشت بزنی توی صورتش یا لااقل در تیررس نیست که به طرفش شلیک کنی، بیای با ابزارها و تکنیکهای رسانهای پوستش رو بکنی و نیست و نابودش کنی.
*
نمی دونم. شاید صد سال دیگه این روش هم همینقدری که الان تانک ذوالفقار و آر پی جی هفت و موشک شهاب سه مردونه به نظر میرسه، موجه جلوه کنه.
از همهی تکنیکهای ارتباط عمومی و برخورد اثرگذار و اینا که بلد بودم استفاده کردم تا به آقای تهیهکنندهی محترم بفهمونم که به جای اون چهار تا فایل تکراری و قدیمی، از میانبرنامههای جدید و باکیفیت استفاده کنه.
آقا رفته نمایش دفاع مقدس ساخته؛ وسط خط مقدم که حاجی سیدش رو کشتن؛ وکال هزاردستان گذاشته! به خیالش چون از تازههای آرشیو استفاده کرده باید تقدیر هم بشه.
اینجا یه دیوار درست و حسابی هم پیدا نمیشه که سرم رو بکوبم بهش.
*
خود وکال خیلی هم خوبه. اما آدم خودش باید عاقل باشه. به این بهانه بشنوید:
هزاردستان
نخهایی نامرئی گوشههایی از افسانههای ایران باستان را به تاریخ تشیع وصل میکند. خیلی از قصههایی که ما به عنوان شاهکارهای ادبیات ایران و جهان میخوانیم طرحمایههای واقعی و عینی در تاریخ اهلبیت علیهمالسلام دارد.
*
در داستان فریدون و پسرانش، سلم و تور و ایرج، طرحمایهی جانشینی فرزند کوچکتر و ناکامی فرزندان بزرگتر مشهود است. چیزی نزدیک به همین مضمون در شاهلیر شکسپیر پنهان است.
*
حضرت جعفر بن محمد که از دنیا میروند دو گروه عمده از شیعیان به امامت اسماعیل بن جعفر -که مرده است- و عبدالله بن جعفر -مشهور به افطح- رو میآورند.
موسی بن جعفر، همان برادر کوچکتر، اما در گوشهای از مدینهالنبی، غریب، با یارانی اندک، به آینده چشم دوخته است...
فرزند موسی بن جعفر، امروز، پادشاه ایران است.
علیه و علی آبائه السلام
یک دورهی کامل منابع آزمون کارشناسی ارشد رشتهی علوم تربیتی (شامل کتب اصلی، جزوههای آموزشگاهی و آزمونهای تستی) موجود است.
با احترام تقدیم میگردد به دوستی که خداوکیلی استفاده کند.
هیچ شرحی بر دو مطلب زیر نمینویسم. مخاطب خاص، خودش میفهمد:
نمونه ای از طرح کامل جذب نیرو در یک مجموعه دانشجویی- 1
نمونه ای از طرح کامل جذب نیرو در یک مجموعه دانشجویی- 2