صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۱۰۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توحید» ثبت شده است


...
یک روز از همان روزهایی که ته چاه بودم، سرم را گرفتم بالا و به خدای خودم گفتم:
«من نمی‌توانم به تو دروغ بگویم! خودت همه چیز را می‌دانی... خواسته یا ناخواسته بودن غلطی که کردم را هم می‌دانی! حالا خودت نجاتم بده... توبه کردم!»
واقعا هم توبه کرده بودم.
من می‌گویم برای هر کسی ممکن است آن اتفاقی که برای من افتاد بیفتد. اما مهم این است که بعد از آن اتفاق، چگونه زندگی می‌کنید.
خدا مرا دوست داشت. خیلی هم دوست داشت. من درون خودم را دیدم و فهمیدم که مقصرم. می‌دانستم خدا هم بهتر از من تقصیراتم را می‌داند. شرمنده اش شدم... سعی کردم جبران کنم.
...

بخشی از گفتگوی باورنکردنی با
آقای بهترین مربی جهان

# آدمیت

# توبه

# توحید

# توکل

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۱
  • :: روایت امروز

حس و حال آچار فرانسه‌ای رو دارم
که
صاحبش
مدت‌هاست اون رو گم کرده

# زندگی

# توحید

  • :: بداهه

...
اما این که فیلم [قلاده‌های طلا] حکومتی است یا نه، ما هیچ وقت پُز اپوزیسیون نداده‌ و نگفته‌ایم که داریم برای «بی‌بی‌سی» فیلم می‌سازیم و یا فارغ از مسائل کشور هستیم. ما بسیجی هستیم و به بسیجی بودن هم افتخار می‌کنیم و هیچ چیز برای‌مان در این دنیا لذت‌بخش‌تر از این نیست که روح شهدا، [و] امام از ما راضی باشد. بقیه دنیا کشکِ کشکِ کشکِ کشک است. بگذار هر کس، هر چه می‌خواهد بگوید...

ابوالقاسم طالبی

فرصت دیدن «قلاده‌های طلا» در یک سینمای خوب را از دست ندهید.

# فرهنگ

# توحید

# رسانه

  • ۳ نظر
  • دوشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءلُونَ
قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ
إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ
صدق الله العلی العظیم
سوره‌ی طور، آیات ۲۵ تا ۲۸
* گفتگوی بهشتیانی ست که محیط خانوادگی مناسبی برای مؤمن بودن نداشته‌اند. اتمام حجت.

# بهشت

# خانواده

# توحید

# توکل

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: ذکر
فرشته‌ها
در چشم‌هایم
بذر بیداری افشاندند:

صبح روییده

# توحید

# رؤیا

  • ۳ نظر
  • دوشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بیت
یکی هست که می‌بینه.
خیلی وقت‌ها همین برای دلت کافیه.
*
ذکر امروزم همینه:
خوش است یار اگر یار من باشد؛ حتی اگر هیچ‌کس نفهمد.

# توحید

# شهید

# مسعود

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۰
  • :: بداهه

دیروز روی میز مدیر مدرسه، خیلی اتفاقی چشمم به کارنامه‌ی ترم اول یکی از بچه‌های پایه سوم افتاد. پر از نمره‌های خوب؛ درجه یک.
این رفیقمون سال اول بهترین شاگرد کلاس بود. حتی توی این دو سال گذشته هیچ شاگردی به خوبی اون توی کلاس نداشتم. درجه یک واقعی.
پارسال هم که یه کلاس اختیاری باهاشون داشتم گل کلاس بود. راستش اصلاً کلاس رو برای این یک نفر تشکیل داده بودم؛ از بس که با استعداده. اما خب حضور برای بقیه هم آزاد بود و به همه‌مون هم خوش گذشت.
*
از دیروز توی فکرم که اگه این رفیقمون یه جای دیگه زندگی می‌کرد، مثلاً تهران، الان چه حال و روزی داشت؟ با این قوت درک و تخیل عالی و هنر سرشار، آیا زندگی بهتری داشت؟ آیا بیشتر دیده می‌شد؟ آیا زودتر پیشرفت می‌کرد؟ سری بین سرها در می‌آورد؟
یا زمینه‌های انحرافش بیشتر می‌شد؟ جذب کارهای بیهوده و آدم‌های بیهوده و راه‌های بیهوده می‌شد؟ غرور می‌گرفتش؟ خدا رو بنده نبود؟
اگه مثلاً یه خانواده‌ی مد روز داشت و زندگی‌ش پر از زباله‌های تکنولوژیک بود و رفیقاش همه شیتان‌فیتان بودن و ولش‌تاین براش می‌گرفتن و صبح تا شب ول‌گردی و وب‌گردی می‌کرد و ایکس‌ و ایگرگ می‌زد به روح و بدنش، الان خوش‌بخت‌تر بود؟ کیف بیشتری می‌کرد؟
*
از دیروز خدا رو شکر می کنم که یه بار دیگه به من نشون داد چطوری «شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد» و چطوری «رزق مقسوم» میذاره تو دامن بنده‌هاش.
خدایا هر چی دادی شکر؛ هر چی ندادی صد شکر!

# تهران

# توحید

# قصه

# قم

# مدرسه

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز
مهمان را خدا می‌آورد؛ خدا هم می‌برد.
صاحبخانه باید عاقل باشد و زود بفهمد که خدا چرا این مهمان‌ها را آورد و چرا آن مهمان‌ها را برد.
قرن‌هاست که باب وحی مستقیم الهی به انسان بسته شده و خداوند از طریق نشانه‌های روزمره با بشر صحبت می‌کند.
صاحبخانه باید گوشش و هوشش تیز باشد.
* در ذکر حالات شبی که با برگزاری اختتامیه‌ی بوی سیب و آشپزی و مهمان‌داری گذشت...

# توحید

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ
ولاتعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا
ولا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا

صدق‌الله العلی العظیم
کهف - ۲۸

* اسلام را برای همین اوامر و نواهی دوست می‌دارم. این‌ها به زندگی آدم جهت می‌دهد.

# دوست

# توحید

# سبک زندگی

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۰
  • :: ذکر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَى مُوسَى الامر *
وَمَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ * وَلَکِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ
وَمَا کُنتَ ثَاوِیًا فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوعَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَلَکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ *
وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا
وَلَکِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِیرٍ مِّن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ

صدق الله العلی العظیم
سوره‌ی مبارکه قصص، ۴۴ تا ۴۶

← امر خدا معطل هیچ‌کس نمی‌ماند؛ حتی بزرگ‌ترین پیامبران. پس چرا با کارِ خودت حال می‌کنی؟

# توکل

# توحید

# تربیت

  • :: ذکر

مدیری داشتیم [که] می‌گفت: تعدادی پرنده بر روی درختی نشسته بودند. شکارچی ای آمد و برای اینکه فرصتی هم به آنها داده باشد، بلند گفت: کیشته! پرنده‌ها به هم نگاهی کردند و با حالتی متعجب پرسیدند: با کی بود؟ با ما بود؟ نه با ما نبود! شکارچی دوباره گفت: کیشته! پرنده ها دوباره همان سوال را از یکدیگر پرسیدند تا شکارچی یکی از آن‌ها را با تیر زد. پرنده ها گفتند: آهان با این بود!
مدیر ما گفت قصه رویارویی ما با مرگ هم چنین است.

به نقل از بدایه

# توحید

# آزمون

  • :: روایت امروز
احساس شیرینی فروشی را دارم
که یک عمر به مردم شیرینی فروخته
اما خودش هر روز روزه بوده
و هرگز شیرینی نخورده

# توحید

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۰
  • :: پریشان

نکته‌ی شگفت‌آور در واقعه‌ی عاشورا،
ماجرای قتل فجیع «یک» امام نیست؛
داستان زنده ماندن «دو» امام است.

* محمد بن علی بن حسین (علیه و علی آبائه السلام) تا نیم قرن پس از محرم سال 61 هجری حیات داشت و تا بنیان فقه مکتب تشیع را استوار نکرد از دنیا نرفت.

# تاریخ

# اهل بیت

# هیأت

# توحید

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
  • :: نغز
عزیز من؛
این چیزایی که دستت هست رو واسه چی نگه داشتی آخه؟
اگه پوله
رد کن بره
اگه سواده
بده به نفر بعدی
اگه تکنیکه
یاد بقیه بده
بخیلی مگه؟

# توحید

  • :: بداهه
  • :: نغز

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

وَ واعَدنا مُوسی ثَلاثینَ لَیلَةً
وَ اَتمَمناها بِعَشرٍ
فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ اَربَعینَ لَیلَةً
وَ قالَ مُوسی لأَخیهِ هارونَ
اخلُفنی فی قَومی
وَ اَصلِح
وَ لا تَتَّبِع سَبیلَ المُفسدِین

صدق الله العلی العظیم
سوره ی مبارکه اعراف. آیه شریفه 142

*
از امشب که شب اول ماه گرامی ذیحجه باشد، خواندن دو رکعت نماز بعد از نماز مغرب (در هر رکعت بعد از حمد و توحید، یک بار آیه ی و واعدنا) محبوب است؛ تا ده شب. نمازگزار این دهه در ثواب اعمال حاجیان شریک است ان شاء الله.
**
نماز دهه ی اول ذیحجه بهترین معروفی که می توان به آن امر کرد نیست. واجب هم نیست.
دوستانِ من خودشان عاقل هستند و اولویت بندی بلدند.

# آیین

# توحید

  • :: ذکر

خدا... خدا... خدا...
چرا این‌جا؟
رو زمین دنبالت گشتم، نَبُردیم...
تو دریا دنبالت بودم، نَکُشتیم...
تو جزیره‌ها دنبالت گشتم، ولی فقط چشمام رو گرفتی، این تن رو نَبُردی...
چرا این‌جا؟ این‌جا، این‌جاااا...
من شکایت دارم؛ من شاکی‌ام؛
پس کو اون رحمانت؟ کو رحیمت؟ کو؟
آخه قرارمون که این نبود...
چرا این‌جا؟ آخه چرا این‌جا؟
پس چرا چشمام رو بهم پس دادی؟
پس دادی که چی؟ که چی کارش کنم؟ که چی ببینم؟
من شکایت دارم؛ به کی شکایت کنم؟ به کی بگم؟ به کی شکایت کنم آخه؟...

از کرخه تا راین
ابراهیم حاتمی‌کیا

# توکل

# توحید

# رسانه

  • ۵ نظر
  • چهارشنبه ۶ مهر ۱۳۹۰
  • :: روایت امروز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون