- ۰ نظر
- شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۲
تو: سلام. یه سؤال تخصصی: این پودرهای قهوه رو نمیشه توی قهوهساز ریخت؟
من: توی قهوهساز نباید قهوهی خام بریزی. فقط قهوهی نیم پخته. قهوهی خام رو توی شیرجوش درست میکنن (= قهوه ترک)
تو: شیرجوش چیه؟
من: یه جور قابلمهی کوچولوی دستهدار!
تو: این قهوههای بستهبندی کوچیک صهیونیستی و غیره چی؟
من: اونا دیگه تمام پختهست و نیازی به دستگاه و تشکیلات نداره (= قهوهی فوری)
پذیرایی از مهمانهای دیشب
حضور به موقع در محل کار
هماهنگی برای شستشوی فرشها
جلسهی دوساعتهی طرح و برنامه
نهایی کردن و ارسال فهرست اصلاحات نهایی پروژهی اداری
هماهنگی رفت و آمد اثاثیه و کارگرها
اتصال خط تلفن منزل
پذیرایی از کارگرها و نظارت بر فعالیت آنها
تراکنشهای مالی
نظافت منزل
بار زدن اثاثیه در ماشین
رانندگی شبانه تا تهران
.
.
اگر خیلی خشک و بیروح به امروزم نگاه کنم چنین یادداشتی را خواهم نوشت.
اما حق آن است که لابه لای اینها باید از محبت همکاران، لطف بی دریغ مهربان همسایه و مثل همیشه معجزهای غیرمنتظره یاد کنم که در دقیقهی نود سر و کلهاش پیدا میشود و در به دوش کشیدن این همه فشار یاورم میشود.
الحمدلله.
«مهمانی» هر چقدر هم که مختصر و مفید باشد، مهم است؛ تأثیرگذار است؛ به یاد ماندنیست.
باید برای «مهمانی» برنامه داشت؛ از قبل منتظر بود؛ زمینهچینی کرد؛ فکر کرد؛ مهیا شد.
رفتن، آمدن، بودن، همه را محاسبه کرد؛ دقیقه به دقیقه. نباید وقت تلف کرد.
*
زیارت بانو، آشنایی با سیر توسعه و تکامل حرم، بازدید از مسجد اتابکی و
مسجدبالاسر و صحن طلا و آینه، آشنایی با بزرگان مدفون در حرم، بازدید از
مسجد اعظم، بازدید از فیضیه، عبوری از دارالشفا و مروری بر زندگی طلاب،
میدان آستانه، دیدار از شیخان، گذری از بازار خان و بازارچه صاحبالزمان،
خرید سوغات معنوی، …
*
الحمدلله امروز هر چه نداشتیم، برنامهی خوبی داشتیم. جای شما خالی.
با تشکر از سجاد و مهدی
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
به سلیقهی خودتان جای شیراز و کشمیر و سمرقند، اهواز و یزد و قم و تبریز و طبرستان و دیلمان و ری و جی بنشانید.
*
در هفتهای که گذشت حالم آنقدر خوش نبود که حتی کلمهای بنویسم.
امشب اما از مهربانیهای بیپایانِ سیدحسن و سیدمهدی و محمد و سیدعلی و امیرحسین و احمد و محمدمهدی و محمدرضا و علیرضا و علیرضا و سجاد و مهدی بهترم؛ الحمدلله.
**
نه به انتظارِ یاری... نه ز یار، انتظاری.
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میدانی و هم ننوشته میخوانی
ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
...
ملک در سجده آدم زمینبوس تو نیت کرد
که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است
مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
...
خیال چنبر زلفش فریبت میدهد حافظ
نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی
* به یاد سجاد، مهدی، محسن، مهدی، امید و حال خوششان
تو: سر سفرهی دیزی به یادتون هستم!
من: خسته نباشی! اگه زحمتی نیست سر سجادهی نماز به یاد ما باش که غذات رو هم راحت بخوری.
تو: سلام؛ آقا من فردا کنکور دارم. خیلی خیلی برام دعا کنین.
من: سلام؛ فردا فقط تو کنکور داری؟
تو: نه! فردا تمامی بچههای رشتهی ریاضی فیزیک کنکور دارن!
من: پس چرا اینقدر خوادخواهی؟
تو: آقا این کجاش خودخواهیه؟ شاید یکی نخواد شما دعاش کنین! هر کسی که میخواد دعاش کنین خودش باید بگه. من فقط مسئول وضعیت خودمم!
من: دست بابات درد نکنه با این بچه تربیت کردنش!
تو: آقا خب چرا ناراحت میشین. بنده به شخصه اظهار میکنم که غلط کردم. شما همه رو دعا کنین. بنده رو هم دعا نکنین!
من: مهم روحیهی تکخوریه که متأسفانه...
تو: آقا بنده تسلیمم!
* حالا نهاین که فکر کنید بنده امامزادهای هستم مستجابالدعوه که سیل درخواست التماس دعا به سویم سرازیر است و چه و چه... اما تلخیِ این گفتگوی پیامکی هنوز از ذهنم بیرون نرفتهاست. چرا آدمی که فردا کنکور دارد فقط خودش را میبیند؟ ما با این نسل چه کردهایم؟
پ.ن:
* انا مکنا له فی الارض و ءاتینه من کل شیء سببا*فاتبع
سببا* ...
** تاسوعای حسینی
*** همه چیز خوب است؟ نشد که بپرسم.