- ۱ نظر
- چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۰
هیچ شرحی بر دو مطلب زیر نمینویسم. مخاطب خاص، خودش میفهمد:
نمونه ای از طرح کامل جذب نیرو در یک مجموعه دانشجویی- 1
نمونه ای از طرح کامل جذب نیرو در یک مجموعه دانشجویی- 2
امشب به قصهی دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی
این دُر همیشه دَر صدفِ روزگار نیست
میگویمت، ولی تو کجا گوش میکنی؟
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه! با که دست در آغوش میکنی؟
روباه گفت:
«هیچ چیزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت. آدمها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند. آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند. اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد، آدمها بیدوست و آشنا ماندهاند...»
آنتوان دو سنت اگزوپری
ترجمه: مرحوم محمد قاضی
یکی
دوستی را که زمان ها ندیده بود
گفت:
«کجایی که مشتاق بوده ام؟»
گفت:
«مشتاق به که ملول»
چرا همیشه همین است آسمان و زمین؟
زمان هماره همان و زمین همیشه همین؟
اگرچه پرسش بی پاسخیست، میپرسم:
چرا همیشه چنان و چرا همیشه چنین؟
...
+ ...
باغبان چرا نازترها و نازنینترها را انتخاب میکند؟ مگر نمیداند قرار است آنها را تلف کند؟
شاید نمی داند.
شاید هم....
این شاید از همهی آن چه تا الان گفتم رقتآورتر است. کاری که باغبان قرار است با گلهای دستچین شده بکند ظالمانهست و طبیعیست که هر مظلومی در برابر ظالم فریاد برآورد. لذا ذهنِ تحلیلگرِ باغبان در یک تکاملِ تدریجی فهمیده است باید ظلم را بر کسی وارد ساخت که صدایش کمتر در میآید. چه کسی مطمئنتر و مطیعتر از نزدیکترها و محبوبترها و معصومترها؟
- گرگ وقتی به گله میزند تا وقتی برهی نوپا در گله باشد به سراغ میشِ نر نمیرود...
آه... این مال نوشته ای دیگر بود-
...