- ۲ نظر
- يكشنبه ۲ مهر ۱۳۹۱
تو: پیشاز اینها، بیش از اینها دلت برای حرم تنگ میشد.
تو: ...حالم خراب است برادر
من: نگفته بودم؟ عاشقها اول پاییز تب میکنند.
*
بیست ماه پیش گفته بودمت:
...
باید یاد بگیری که مراقب خودت باشی. اگر هدفی فراتر از خودت داشته باشی، اگر بدانی که زمین خوردنت دل چند نفر را می لرزاند، به این راحتی ها زانو نمی زنی.
سرد است. مراقب خودت باش. عاشق ها زود تب می کنند.
امروز بعد از یک هفته داشتم به داستان زندگی یکی از رفقا فکر میکردم. یاد این قطعه از سعدی افتادم:
شد غلامی به جوی کاب آرد
آب جوی آمد و غلام ببرد
دام هر بار ماهی آوردی
ماهی اینبار رفت و دام ببرد
نوشتم که یادم بماند اعتمادی به اعتبارات دنیایی نیست و باید برای عاقبت به خیری همدیگر زیاد دعا کنیم.
من: سلام. از فلانی خبری نداری؟ چند چنده؟
تو: سلام. اگر اشتباه نکنم ماه رمضان دیدمش؛ زنده بود. شماره بدم یا آمار بگیرم؟
من: دلم براش تنگ شده؛ شماره بهتره یا آمار؟
تو: میتونید خوابش رو ببینید.
من: دو پهلو نگو. درست بگو.
تو: اگه گذاشتین من حافظ بشم. به عنوان گزینه ۳ مطرح کردم. هر سه گزینه هم عملیه.
من: شما مثل یک سعدی خوب و منطقی اول آمارش رو بده تا تصمیم بگیرم.
تو: ... [از انتشار آمار در فضای مجازی معذورم. ص] ...
من: خب حالا شمارهش رو بده.
تو: کاملاً به روش یک مهندس صنایع، قدم به قدم...
حالا دو ماهی میشود که از خانهی کوچه ۱۶ اسباب کشیدهایم. دیروز خبر آمد که همسرِ صاحبخانهی کوچهی ۱۶ بدحال است. علت را جویا شدیم. گفتند مستأجرِ دیگرِ خانه (که واحدش دیوار به دیوار ما بود) سه هفته پیش سکته کرده و در خانه جان دادهاست. چند هفته غمخواری و مهمانداریِ عزاداران، همسر صاحبخانه را هم بستری کردهاست.
...
من از دیروز که دارم فکر می کنم اسم آن مرحوم را به خاطر نمیآورم. یادم افتاد که قبلاً اینجا دربارهاش نوشته بودم. چرا اسمش را فراموش کردهام؟ در یکسالی که همسایه بودیم شاید فقط پنج بار دیده بودمش. هیچوقت خانه نبود. ظاهراً در شهر دیگری کار میکرد. همسر و دو فرزند کوچکش -پسر و دختری که مدرسه میرفتند- همیشه در خانه تنها بودند. اما وقتی که میآمد ما میفهمیدیم. سر و صدای داد و بیدادشان زود بلند میشد. اوایل فکر میکردیم که از این دعواهای معمولی زن و شوهریست. اما بعدها دانستیم که این فریادها روال جاری زندگیشان است. بعدترها شنیدم که مرد از جنگ بازگشته و بازنگشته و قاطی است و اتل متل یه بابا...
ای داد بیداد
ای داد بیداد
فاتحهای بخوانید برای جانبازی که پدر مهربانی نبود و بچهها را میزد و همسرش را فحش میداد و همسایهمان بود و اسمش را به خاطر نمیآورم.
علیرغم همهی بدگوییها دربارهی فنآوری دیجیتال و شبکهی جهانی، انصافاً «انتخابِ واحدِ اینترنتی» نعمتیست که قدر آن را فقط امثال مایی میداند که ده سال پیش برای انتخاب واحد باید بلیط قطار میخرید و ده ساعت میرفت و ده ساعت برمیگشت و ساعت پنج صبح جلوی در اتاق محاسبات (سایت فعلی) صف میایستاد؛ بلکه بتواند با دلِ خوش چند واحدی از دانشگاه محترم اخذ نماید.
...یک سخنگوی خانواده سلطنتی بریتانیا گفت که کیت، عروس ولیعهد، پیش از مراسم اعطای مدال رشته پرتاب دیسک پارالمپیک "توجیه شده بود" که با مهرداد کرم زاده دارنده ایرانی مدال نقره این رشته دست ندهد.من نتیجه میگیرم که بالاخره یه حکم ساده ی رعایت محرم-نامحرم در سطح جهانی «امر به معروف و نهی از منکر» شده و جواب داده. خب یعنی اصلاً بعید نیست اگر روی برخی دیگر از احکام پافشاری کنیم بالاخره یه روزی دنیا به نفع ما کوتاه بیاد و توجیه بشه.