- ۴ نظر
- يكشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
قبلاً این طور بود که در طول هفته چند شغل مختلف را در چند محل کار به عهده داشتم: کار دفتری، تدریس چیزهای مختلف، کار آموزشی، مدیریت، سردبیری و ...
الان اینطور شده که در طول هفته یک شغل دارم که به طور همزمان شامل همهی این موارد است: کار دفتری، طراحی و برنامهریزی، مدیریت، نویسندگی و سردبیری، پیگیری و گزارش دادن و ...
بعد از ساعت رسمی کاری هم مجموعهی دیگری از کارها را به عنوان کار پارهوقت تفننی (بدون دستمزد) در برنامه دارم.
*
دارم بیخودی غر میزنم. مگر واقعاً قرار است زندگی چطور باشد؟ کسی چه میداند.
ای خاکی فراتر از اینگونه خاکها
ای مستیِ نهفته به رگهای تاکها
حتی غبار کوی شما را نیافتند
حتی اگر که قافیه باشد: «پلاکها»!!
رفتید و گم شدید در آن سوی آسمان
تا که عوض شوند تمامِ ملاکها
رفتید و ماندهاند سکوت چفیّهها
در گیر و دارِ بازیِ ماتیک و لاکها
رفتید و گم شدهست شبِ گریههایتان
در موسمِ ترنّمِ این «پاپ» و «راک» ها
رد میشوند از بغل ما و... قلبمان
آتش گرفتهاست در این اصطکاکها
ما ماندهایم غرقهی مرداب زندگی
رفتند چون نسیم، از این کوچه پاکها
...
با صدای من بشنوید
(کیفیت ندارد. صرفاً یادگاریست. با تشکر از آقا مهدی)
دیروز بعدازظهر به اتفاق یکی از دوستان رفتیم برای حجامت.
در شهر قم (برخلاف تهران) مطبهای زیادی کار حجامت را انجام میدهند و حجامت امر مرسومی است. مکانی که دیروز رفتیم تحت نظر مؤسسه تحقیقات حجامت ایران قرار دارد. محیط مطب و روش کار آن تلفیقی از طبابت سنتی و پزشکی تجربی است. ثبت فشار خون و تشکیل پروندهی پزشکی قبل از حجامت، رعایت اصول بهداشتی و پاکیزهبودن ابزار کار، توصیه به ادعیه و اذکار وارده و رعایت استحباب نحوهی نشستن و نحوهی تیغزدن و ...
تجربهی جالب و به قولی لازمیست. البته ایام خاص توصیه شده برای حجامت در پیش است و اواخر ماه خرداد اوج کار حجام است.
از جذابیتهای پیامک فرستادن به زبان فارسی برای من، تمرین خلاصهگویی و کاملگویی ست. اینکه بتوانی با کمترین استفاده از حروف، پیامی را به راحتترین و گویاترین حالت منتقل کنی.
این جذابیت که منجر به دقت فراوان در «نوشتن» و به دنبال آن «خواندن» پیامک میشود در بعضی موقعیتها کار دستم میدهد. یعنی حسابی اعصابم را به هم میریزد و ناراحتم میکند.
یکی آنکه پیامکی به خط لاتین دریافت کنم و نویسندهاش عذر بدتر از گناهی بیاورد که: «تایپ لاتینم از فارسی بهتره»
دیگر آنکه با چنین فجایعی برخورد کنم: «مثینکه» یا «۶رمنده»
*
مهارت تایپ کردن یک قوای غریزی نیست و اگر تایپ کردن خط فارسی برای شما سختتر از خط لاتین است ضعف از تمرین شماست. چرا فشار کمکاری خود را به مخاطب وارد میکنید؟
در هر زبانی جایگزینهای مناسبی برای اکثر کلمات و عبارات وجود دارد. آنها را یاد بگیرید و به کار ببرید تا مجبور به چنین ابداعاتی نشوید. آیا «ظاهراً» هممعنای «مثینکه» نیست؟
مگر زحمت تایپ عدد «۶» با تایپ حرف «ش» چقدر فرق دارد؟
*
فرصت تمرین خلاصهگفتن و درستگفتن را از خود دریغ ندارید.
به اتفاق بانو رفتهبودیم مشهد پابوس آقا. جاگیر شدیم در یک مسافرخانهی غریبه ولی مناسب رو به حرم. از زیارت برگشتیم. باران گرفت؛ شدید. از پشت پنجره خیابان را تماشا میکردم. آب توی خیابان روان شده بود سیل آسا. خیابان به خیابان آبها به هم میپیوست. باران شدید بود. بعضی ماشینها توی آب غرق شدند؛ بعضی آدمها.
رودخانهی خیابانها به سمت حرم جاری بود. کم کم آب فرو نشست. آسمان باز شد. آفتاب پیدا شد.
بیدار شدم. صبح شد.
*
خوابم را فراموش کرده بودم تا وسط روز که این را دیدم.
یعنی چه؟
امروز آخرین جلسهی کلاس «سواد رسانهای» اول دبیرستان هم برگزار شد.
در طول یک سال تحصیلی با بچهها دربارهی تبلیغات، روزنامهنگاری، خبرنویسی، عکاسی، اینترنت، تلویزیون، تلفن همراه و بازیهای رایانهای صحبت کردیم. اولین سالیست که به طور کامل این موضوعات را دستور کار یک کلاس رسمی قرار میدهم. به لطف مدیر و همکاران مدرسهی خوبمان این فرصت پیش آمد که علاوه بر بچهها، چهار جلسه هم با پدر و مادرها دربارهی این موضوعات گفتگو کنیم تا آنها بخشی از مسئولیت خودشان در تربیت بچهها در فضای رسانهای را به عهده بگیرند.
نگاهی به آزمون پایانی کلاس بیاندازید. شاید برایتان جالب باشد که چطور میشود از چنین کلاسی امتحان گرفت.
* انسان ۲۵۰ ساله / بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی – مبارزاتی ائمه معصومین علیهمالسلام / مرکز صهبا / موسسه جهادی / ۸۰۰۰ تومان
* دغدغههای فرهنگی / شرح مزجی یکی از بیانات مقام معظم رهبری در سال ۱۳۷۳ با استفاده از دیگر بیانات معظمله / مرکز صهبا / موسسه جهادی / ۴۰۰۰ تومان
* صهبای اردوی جهادی / برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری دربارهی اردوی جهادی، کمیته امداد و جهاد سازندگی / مرکز صهبا / موسسه جهادی / ۴۲۰۰ تومان
* فلسطین / از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامی / موسسه فرهنگی پژوهشی انقلاب اسلامی / ۶۵۰۰ تومان
* زرسالاران یهود / نگاهی به شبکه های قدرت و ثرورت در جهان امروز / اله صادقی / کتاب دانشجویی (میراث اهل قلم) / ۱۲۰۰ تومان
* این نقشه جعلی است / نگاهی به تاریخ فلسطین از آغاز تا امروز / زهرا اشعری / کتاب دانشجویی (میراث اهل قلم) / ۱۳۰۰ تومان
* گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس / انتخاب و توضیح مرحوم دکتر سید حسن حسینی / سوره مهر / ۴۴۰۰ تومان
* حتی پلاک خانه را... / شعر معاصر / سید مهدی موسوی / فصل پنجم / ۲۲۰۰ تومان
* عطر عطش / آثار منتخب سومین جایزه ادبی داستان لوح / به کوشش سارا عرفانی / سوره مهر / ۲۷۰۰ تومان
* قیدار / رمان / رضا امیرخانی / افق / ۹۰۰۰ تومان
* من مادر مصطفی / خاطرات دانشمند شهید مصطفی احمدی روشن / رحیم مخدومی / شاهد / ۳۰۰۰ تومان
* محلههای زندگی / برشی از زندگی لامعه لشکرلو / مریم برادران / روایت فتح / ۱۰۰۰ تومان
* حنانه / زندگینامه داستانی / مریم برادران / روایت فتح / ۱۱۰۰ تومان
* دربارهی اینترنت / هیوبرت ال.دریفوس / ترجمه علی فارسی نژاد / ساقی / ۳۰۰۰ تومان
* اقناع سازی و ارتباطات اجتماعی / حجتاله مرادی / ساقی / ۲۸۰۰ تومان
* اینترنت و دینداری / نعمتالله کرمالهی – دانشگاه باقرالعلوم / بوستان کتاب / ۹۰۰۰ تومان
*دوستیهای ابدی / به دوستیهایمان بیشتر فکر کنیم / انتشارات قدس رضوی / ۱۰۰۰ تومان
* آیینهام باش / فرهنگ دوستی در جامعه دینی / سیدمحمود مرویان حسینی / انتشارات قدس رضوی / ۱۰۰۰ تومان
نیمی از هجده کتاب بالا را برای بار چندم است که می خرم. کتاب خوب دستم نمیماند. جریان دارد. میآید و میرود!
انشاءالله روز پنجشنبه (فردا) در همان غرفهی همیشگی، میزبان دوستان خوبم که به بازدید از نمایشگاه کتاب میآیند خواهم بود.
به همین مناسبت شاید دوباره خواندن این نوشتهی قدیمی برایتان جالب باشد. نوشتهای که شاید نخواندهباشید:
مردان قبیله سرخ پوست از رییس جدید پرسیدند: «آیا زمستان سختی داریم؟»
رییس جوان قبیله که تجربه نداشت، جواب داد: «برای احتیاط هیزم جمع کنید»
بعدش رییس زنگ زد به هواشناسی و پرسید: «آقا امسال زمستان سردی در پیش داریم؟»
هواشناسی گفت: «اینطور به نظر میاد.»
رییس به مردان قبیله دستور داد هیزم بیشتری جمع کنند.
بعدش برای اینکه مطمئن بشود، دوباره زنگ میزند به هواشناسی و میپرسد: «شما نظر قبلیتان را تایید میکنید؟»
هواشناسی میگوید: «صددرصد»
رییس دستور میدهد همه برای جمع کردن هیزم همه توانشان را بگذارند.
بعد از مدتی دوباره زنگ میزند به هواشناسی و میپرسد: «آقا شما مطمئنید امسال زمستان خیلی سرد است؟»
هواشناسی میگوید: «بگذار اینجوری بگویم: سردترین زمستان دوران معاصر»
رییس میپرسد: «شما از کجا میدانی؟»
هواشناسی جواب میدهد: «چون سرخپوستها دیوانهوار دارند هیزم جمع میکنند.»
هر بار که این داستان عبرتآموز را میخوانم، یاد حال و روز فعالان رسانهای خودمان میافتم که بخشی از واقعیت را برای استفادهی عوام انتخاب و بزرگنمایی میکنند. بعد خودشان به تماشای همان واقعیت بزرگنماییشده از رسانهها مینشینند و باورشان میشود که این همهی واقعیت است. غافل از آنکه یک فعال رسانهای باید منابع موثقی برای کسب اطلاعات داشته باشد. موثقتر از آنچه خودش و امثال خودش در رسانهها منتشر میکنند.
هفدهم اردیبهشت بود: یک سفر خستهکننده، دو جلسهی موفقیتآمیز، روال عادی زندگی.
*
میخواستم امروز در تجلیل از مقام آدمیزاد بنویسم. فهرست بلندبالای آدمهایی که با آنها سر و کار دارم و نمیتوانم ازشان تقدیر کنم آماده کرده بودم. زیاد بودند؛ خیلی زیاد. نشد که بنویسم.
این را به فال نیک بگیرم یا بد؟
*
[...]
یک چیز تلخی نوشته بودم که پاک کردم.
بماند.