- ۱ نظر
- چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)
دکتر غلامحسین زرگرینژاد
انتشارات سمت، چاپ اول ۱۳۷۸، ۶۷۷ صفحه
تاریخ وقایع آشنای صدر اسلام از نگاه دکتر زرگرینژاد وقایع پنهان و زوایای نادیدهی فراوانی دارد.
بعد از خواندن این کتاب بار دیگر به نظرم رسید که آدم هیچ وقت نمیتواند مطمئن باشد که چیزهایی که از تاریخ میداند کامل و درست است. هر چقدر هم که این دانستههای تاریخی در نظر عوام کاملاً مشهور و مقبول باشد، باز هم با چند سؤال دقیق ارکانش به لرزه در میآید و فرو میریزد.
«سعهی صدر» و «فروتنی» باید دو خصلت جدی تاریخدان (در اینجا: تاریخخوان!) باشد.
چهارصد و چهل کیلومتر مسیر قم-گرمسار-سمنان-دامغان را یک صبح آفتابی زمستانی در کمتر از پنج ساعت می توان پیمود؛ اگر نه تند بروی و نه آهسته. در طول مسیر می شود گردنه ی آهوان را دید که برف نشسته و کاروان سرای قدیمی را که کمر خم کرده. جاده تازه آسفالت و خلوت و مستقیم.
*
شهر صد دروازه ی ساسانی، امروز در و دروازه ای ندارد و در مسیر توسعه ی چند دهه ی اخیر آن چنان که به نظر می رسد مدرن نشده. همه ی جمعیت شهر هفت هزارساله ی ما، سکوهای ورزشگاه آزادی را پر نمی کند؛ هر چند که فقیر ندارد و غیربومی ها دانشجو هستند و کارگر.
قطب شمالی پسته ی ایران مثل بیشتر شهرهای مرکزی این فلات، در دامنه ی کوه خوابیده و اندک آبی اگر هست از قنات های قدیمی و سد جدیدی ست که این دومی البته اقلیم منطقه را به هم ریخته. اندک رطوبت حاصل از دریاچه ی سد، به مزاج باغ های پسته خوش نیامده و مدتی ست محصول را آفت می زند.
*
اما تو این جا در کوچه پس کوچه های «هکاتوم پیلوس» چه می کنی؟
به جستجوی عطر کدامین خاطره ی گمشده ای؟
تعبیر خواب های کودکی ات را می جویی؟
دیر آمدی...
پیر آمدی...
حومه کم کم از حضور خانهها پر میشود
شهر دارد کم کم از بیگانهها پر میشود
رفته رفته از مسافرهایِ بی قصد سفر
ازدحام خلوت پایانهها پر میشود
عده ای در انتظارند اینکه روزی باز هم
کوچههای شهر از میخانهها پر میشود
نیم هر اسطورهای اغراق راوی بوده است
گوش تاریخ آخر از افسانهها پر می شود
چشمهای هاج و واج و بهتهای بیدلیل
شهر کم کم دارد از دیوانهها پر میشود
میخواستم یه مطلب بامزه راجع به دلایل تاریخی و فرهنگی که در مورد عید گرفتن روز نهم ربیعالاول وجود داره بنویسم. اما اصلاً وقت ندارم. وقتی این مطلب خوب و کامل رو دیدم گفتم فعلاً بخونید تا بعداً سر یه فرصت مناسب راجع به این موضوع حرف بزنیم که:
«چی میشه وقتی همه میفهمن یه چیزی اشتباهی شده، اما هیشکی نمیتونه کاری بکنه که این غلط تصحیح بشه؟ یعنی همه با تقریب خوبی یقین دارن که یه اتفاق تاریخی یه وقت دیگهای افتاده؛ اما هر سال یه روز دیگه رو یادبود میگیرن!»
سیصد صفحه جزوهی ریزخط و بدخوان را چهار شبانه روز کلمه به کلمه حفظ کردن چیز زیادی از روششناسی تاریخی به من نیاموخت. تا اینکه وقتی سر جلسهی امتحان فهمیدم کتابفروش خوشانصاف -نمایندگی رسمی دانشگاه محترم- جزوهی اشتباهی به ما فروخته و منبع سؤالات، جزوهی دیگریست، عملاً آموختم که یک مورخ تا چه حد باید در یافتن و صحت سنجی و اعتماد به یک سند -نه چندان- تاریخی که حتی منابع -بهظاهر- رسمی آن را تأیید میکنند حساس باشد.
درسی که هرگز از یاد نخواهم برد.
... به هیچوجه میل ندارم تاریخنگاری را بهعنوان یک حرفه به کسی توصیه کنم. نهفقط بدان جهت که بهقول بعضی «حرفهای جانکاه» است. بلکه مخصوصاً از آن رو که «حرفهای حسود»ست و اجازه نمیدهد مورخ به کار دیگر بپردازد. در واقع حتی مورخ اگر به کار دیگر هم بپردازد، با دید تاریخی در آن مینگرد و همهچیز را نسبی مییابد و محدود به زمان و مکان خاص ...
مرحوم عبدالحسین زرینکوب
تاریخ در ترازو
سوال یک:
چگونه مذهب تشیع هویت خود را بدون جذب شدن در عامه حفظ کرد؟
سوال دو:
چگونه مکتب حقیقی اهلبیت ویژگیهای خود را از شاخههای افراطی شیعیان مشخص کرد؟
تشیع در مسیر تاریخ
دکتر سید حسین محمد جعفری
ترجمه دکتر سید محمدتقی آیتاللهی
دفتر نشر فرهنگ اسلامی
صفوان بن مهران شتران زیادی داشت که از کرایه دادن آنها، زندگی خود را می گذراند. روزی خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام رسید.
آن حضرت به او فرمودند: «همهی کارهای تو نیکو و زیباست جز یک کار»
سؤال کرد: «فدایت شوم آن چیست؟»
امام فرمودند: «اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون الرشید) کرایه میدهی»
صفوان گفت: «من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمی کنم. چون او به راه حج می رود، شتران خود را به او کرایه می دهم. خودم هم خدمت او را نمی کنم و همراهش نمی روم، بلکه غلام خود را همراه او می فرستم.»
امام فرمودند: «آیا به نظر تو کرایه دادن شترانت به آنها صحیح است؟»
گفت: «آری»
امام فرمود: «آیا دوست داری آنها تا انقضای مدت کرایه و پسدادن شترانت زنده بمانند؟»
صفوان گفت: «آری»
حضرت فرمودند: «هر کس بخواهد آنها زنده بمانند در صف آنان قرار میگیرد و هر کس از آنان باشد داخل جهنم میشود.»
صفوان بعد از این گفتگو با امام کاظم علیه السلام تمامی شتران خود را فروخت.
حیات فکری و سیاسی امامان شیعه . ص ۴۰۶
رسول جعفریان
تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا علیهالسلام
جلد اول
گروهی از تاریخ پژوهان
زیر نظر حجتالاسلام و المسلمین استاد مهدی پیشوایی
چاپ اول 1389 ؛ مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی ؛ ۱۳۵۰۰ تومان
* امروز من حیث لایحتسب بیش از یک ساعت توفیق داشتم پای صحبت استاد پیشوایی در جمع عدهای از کارشناسان معارف اسلامی بنشینم. انصافاً ایشان در واقعبینی و مستندگویی مثالزدنی هستند. این کتاب هم ثمرهی چند سال کار عمیق و کارشناسانه روی مقاتل متعدد واقعهی عاشوراست و برای خطبا و مداحان اهل بیت علیهمالسلام بسیار مغتنم است.
جلد دوم مقتل جامع هم تا چند ماه آینده چاپ خواهد شد.
حالیام که گفتنی نیست. یک بار سال 74 اینطوری شدم توی خیابان نیایش. یک بار سال 75 پای تلویزیون. یک بار 76 پشت تلفن؛ یک بار 77 توی یزد؛ یک بار 78 توی اصفهان؛ دو بار هم وسطهای دانشجویی توی یزد، 80 و 82 بود گمانم. این حال نبود تا یک بار 88 و البته امروز.
از سیزده سالگی تا امروز همین چند بار حال عجیبی را تجربه کردهام که گفتنی نیست. زمین دور سرم میچرخد؛ در یک لحظه توی زمان جلو و عقب می روم. جسمم هست و جانم نیست. جانم اینجا نیست. نمیدانم کجا میرود. جسمم بیخیال جانم راه میرود؛ میبیند و میشنود؛ حتی حرف میزند و جانم اینجا نیست. این حال ده دقیقه تا نیم ساعت شاید طول بکشد. هیچ کس چیزی نمیفهمد. ظاهرم معمولیست. اما بعدش سرم درد میگیرد و سینهام از درون میسوزد. انگار که چند روز نخوابیده باشم؛ پلکهایم سنگین میشود. همه جا ساکت میشود. بیحال میافتم.
به حال که میآیم، تکان خوردهام. سخت تکان خوردهام. دیگر آن آدم قبلی نیستم. پیر شدهام. در آن لحظه من یک تجربهی عجیب دارم که با هیچ کس نمیشود تقسیم کرد. تا چند روز ریههایم گرم است. نفس که میکشم تا عمق سینهام همچنان میسوزد.
چرا اینطور میشوم؟
*
نمیفهمی وقتی پدر یک دوست خوب -اولین باری که تو را میبیند- به اسم کوچک صدایت کند چه معنی دارد. میفهمی؟
*
نمیفهمی وقتی مادر یک دوست خوب -همان یک باری که تو را دیده- برایت غذای نذری و سلام فراوان میفرستد چه معنی دارد. میفهمی؟
*
نمیفهمی وقتی... چه معنی دارد. میفهمی؟
*
نمیفهمی وقتی یک دوست خوب از غریبه پول قرض میکند تا از شرمندگی دوستانش بیرون بیاید چه معنی دارد. میفهمی؟
*
نمیفهمی وقتی به پدر یک دوست خوب تلفن میزنی -بیآنکه تو او را دیده باشی- میگوید زیارت قبول چه معنی دارد. میفهمی؟
*
اینها به هم ربطی ندارد. اما وقتی با هم اتفاق میافتد، حالیام که گفتنی نیست.
*
یک جای دیگری دلهای ما را به هم گره زدهاند. خیلی واضح است.
*
این ها به هم ربطی ندارد. اما وقتی میبینی که دارد به هم ربط پیدا میکند -بیآنکه پارو زده باشی- وقتی همهی زندگیات دارد به همهی زندگیات ربط پیدا میکند، حالیام که...
*
راستی اون فیلم «قصهها و واقعیت» رو بالاخره دیدی یا نه؟
*
ای شهید! ای آنکه بر کرانهی ازلی وجود نشستهای...
*
وای من و وای دل
*
دستهبندی و برچسبهای صاد جوابگوی این نوشته نیست.
ببین چه به روزم آوردهای.
اگر روز غدیر، روز بستنِ میثاق برادریست؛
روز تاسوعا، هنگام اثبات آن میثاق است.