صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معلم» ثبت شده است

خاطرات دکتر مجتهدی

خاطرات دکتر محمد علی مجتهدی
(رییس دبیرستان البرز، بنیان‌گذار دانشگاه صنعتی [آریامهر] شریف)
به اهتمام حبیب لاجوردی
نشر کتاب نادر، ۱۳۸۰ ، ۲۳۴ص


اگر معلم هستید، مربی هستید، مدیر مدرسه هستید، بخوانید.
اگر دانشجو هستید، اگر دانشجوی شریف هستید، حتماً بخوانید.
اگر سلطنت طلب هستید، ضدانقلاب هستید، اپوزوسیون هستید، با دقت بخوانید.
اگر طرف‌دار جمهوری اسلامی هستید، اگر انقلابی هستید یا دیپلمات، به هر حال باید بخوانید.

برای مطالعه بیشتر

# فرهنگ

# دانشگاه

# مدرسه

# معلم

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲
  • :: کتاب

بعد از سال‌ها یک بار دیگر از هشت صبح تا پنج عصر، یک نفس معلمی کردم.
من امروز از خیابان فرجام تا میدان توحید بچه‌های خوبی را دیدم که هنوز در آن شهر بی‌مرز رشد می‌کنند و خدا خواسته است که جمع خوبی را تشکیل دهند تا سالم بمانند.
و مربیان جوانی را دیدم که خدا خواسته است که فرصت معلمی داشته باشند و فکر و وقت خود را وقف رشد بچه‌های شهرشان بکنند.
*
زیر پوست شهر خبرهای خوب هم هست.

# معلم

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
  • :: بداهه

فلسفه اسلامی
(طرح درس‌هایی برای آموزش به کودکان)
مهدی پرویزی
۲۰۰ صفحه، ۸۰۰۰ تومان
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

این کتاب مشتمل بر یازده فصل، در هر فصل پس از بیان اهداف آموزشی و رفتاری و ارائه توضیحی مختصر درباره برخی مفاهیم فلسفی، روش‌هایی را برای آموزش این مفاهیم به کودکان دوره پیش‌دبستانی پیشنهاد می‌دهد.
هدف پیشنهاد اولین بسته آموزشی درس فلسفه به منظور آموزش، سنجش و ارزیابی آن در ابتدایی ترین سطح آموزش عمومی و رسمی ایران (پیش دبستان) است.
آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان با محوریت مکتب فلسفی حکمت متعالیه صورت می گیرد که نخستین مرحله آن،‌ آموزش به کودکان پنج یا شش ساله است. در این بخش از آموزش، تمرکز بیشتر بر آشنایی کودک با مفاهیم فلسفی است.

# آموزش

# معلم

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۲
  • :: کتاب
برای اولین بار در جلسه‌ی قرآن بچه‌های کانون مسجد شرکت می‌کنم.
دلم برایشان تنگ شده بود.
می‌خندند.

# کانون

# معلم

# قم

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۲
  • :: بداهه

جلال در مدرسه شاپور تجریش که درس می‌داد، در یکی دو تا از کلاس‌هایش گویا چند نفر سمپات حزب توده بودند و بحث می‌شود و حرف به بحث‌های سیاسی و حزبی می‌کشد و آنها یک چیزی می‌گویند و جلال هم جواب می‌دهد و خلاصه دست به یقه می‌شوند و کار به کتک‌کاری می‌کشد و بالاخره از کلاس می‌روند توی حیاط و شروع می‌کنند همدیگر را زدن.
ناظم و دفتردار می‌ریزند که اینها را از هم سوا کنند و به شاگردها تشر می‌زنند که پدرتان را درمی‌آوریم و بیرونتان می‌کنیم. یعنی چه که توی روی معلمتان ایستاده‌اید؟
جلال بلافاصله توی روی آنها می‌ایستد که به شما چه ربطی دارد؟ شاگردان خودم هستند می‌خواهم با آنها دعوا کنم. شما چه کاره‌اید که دخالت می‌کنید؟ یکی زده‌ام، یکی خورده‌‌ام.
بعد هم شاگردانش را بغل می‌کند، می‌بوسد و می‌گوید: «تمام شد! بفرمایید سر کلاس».

به نقل از حسین دانایی، خواهرزاده جلال

# معلم

# تربیت

# مدرسه

  • ۱ نظر
  • شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
  • :: روایت امروز

امروز آخرین جلسه‌ی کلاس‌های من در پایگاه فرهنگی تابستان مسجد برگزار شد.
بیش از سی جلسه با حدود بیست نفر پسربچه‌ی سیزده تا شانزده ساله کتاب خواندیم، درباره‌ی رسانه‌ها حرف زدیم، عکس دیدیم و بازی کردیم. اما در خوش‌بینانه‌ترین حالت حدود بیست درصد از چیزهایی که گفته‌ام برایشان مفید بوده و توانسته‌اند یاد بگیرند. حالا باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ دو ماه در گرم‌ترین ساعت‌های روز، حتی ماه رمضان، در محیط نامناسب، گرم و خفه تلاش کردیم تا بچه‌های این محل چیزی یاد بگیرند که در هیچ مدرسه‌ای یاد نمی‌دهند. سعی کردیم گروهی از مربیان و بچه‌ها را سامان بدهیم که حداقل به مدت سه سال با هم در ارتباط باشند و با هم رشد کنند. سعی کردیم کار متفاوتی انجام بدهیم. سعی کردیم با کم‌ترین امکانات بهترین خدمات را ارایه بدهیم. هنوز شاید برای قضاوت خیلی زود باشد.
خودم اما می‌دانم آن‌چنان که باید تلاش نکرده‌ام و نباید انتظار نتیجه‌ی فوق‌العاده‌ای داشته باشم. می‌توانستم خودمانی‌تر باشم؛ می‌توانستم ذهنم را از کلیشه‌های مدرسه‌ای خالی کنم و نشاط بیشتری در کلاس داشته باشم؛ می‌توانستم قبل از هر جلسه بیشتر فکر و مطالعه کنم؛ می‌توانستم اما نکردم؛ اما نشد.
*
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد.

# کانون

# معلم

# قم

# تربیت

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۲
  • :: بداهه

بعد از نه سال فعالیت آموزشی در مدارس، امروز برای اولین بار پایم به هسته‌ی گزینش باز شد. مصاحبه یک ساعتی طول کشید و آقای پیرمرد مهربان گزینش به پرسش از زندگی‌نامه و سوابق تحصیلی و سوابق شغلی و احکام و عقاید و سیاست اکتفا کرد و درست مثل گزینش سازمانِ خودمان هیچ چیزی از صلاحیت علمی یا روش کار و نگرش‌های شغلی‌ام نپرسیدند.
منِ بچه مثبت دلهره‌ای از این گزینش‌ها ندارم. دلخوری‌ای هم ندارم. هر چند سؤالات بی‌ربطی بپرسند و هر چند که پاسخ‌ها را ندانم. اما برایم جالب است که بدانم همکارانم در مدارس که -چنان که افتد و دانی- در دفتر دبیران چه حرف‌هایی که نمی‌زنند، در اتاق گزینش چه حالی دارند.

# معلم

# قم

# مدرسه

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۲
  • :: بداهه

از امروز حضور در پایگاه تابستانی یک مسجد خوب و کوچک در شهر قم را به عنوان مربی شروع کردم. قبل از جلسه‌ی اول تصور مبهمی از پایگاه فرهنگی مسجد و پسر بچه های دبستان و راهنمایی داشتم. از کوچکی‌شان می‌ترسیدم. می‌ترسیدم نشود کلاس جدی و مفیدی برگزار کرد. حالا الحمدلله خیالم تا حدی راحت شده. بچه های خوبی هستند حدود بیست تا پسر بچه ی ششم دبستان تا سوم راهنمایی.
این تابستان فرصت خوبی‌ست تا طرح درس‌های جدیدی جمع کنم: عکاسی، طراحی، بازی‌های آموزشی، هوافضا، قصه‌گویی و ...
به قول شاعر: ترقی‌های عالم رو به بالاست / من از بالا به پایین می‌ترقم

# آموزش

# قم

# معلم

# کانون

# کلاس

  • :: بداهه

شصت دقیقه فرصت دارم در سکوت، بدون این‌که کسی تعجب کند، بدون این‌که کسی ناراحت شود، و حتی بدون این‌که کسی متوجه شود، نگاه‌شان کنم.
نگاهم را روی تک‌تک‌شان متوقف می‌کنم؛ تصاویرشان از سال اول را و امسال را توی ذهنم جستجو می‌کنم؛ تصورم را از هر کدام‌شان نهایی می‌کنم؛ زیرش خط می‌کشم و به خاطر می‌سپارم.
*
شاید حضور در جلسه‌ی امتحان برای خیلی از معلم‌ها کار ملال آوری باشد، اما آموخته‌ام که ترکیبِ مبارکِ «حضور» و «سکوت» بسیار مغتنم است.

# امتحان

# تربیت

# قم

# مدرسه

# معلم

# کلاس

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه

حال من
بی تو
+
+
+

# معلم

# توحید

  • :: بداهه

نقطه‌ی کانونی این عکس، چهره‌ای نیست که می‌بینیم؛ بلکه چهره‌ای است که نمی‌بینیم.
*
دست چپ جلاد بر شانه‌ی چپ مجرم. دستِ تسلی، دستِ برادری.
*
در روزگار پیام‌بری بارها آرزو کرده‌ام که کاش می‌شد در حین انجام وظیفه‌ای الهی، آن‌هنگام که چاره‌ای جز تنبیه نیست، به همین سادگی پشت نقابی مخفی شد.

# معلم

# آزمون

# تربیت

  • :: نغز

س:
آیا اهمال و مسامحه در امداد (که منجر به نقص عضو یا موت مصدوم گردد) موجب ضمان و دیه مى‌باشد؟
ج:
هرچند مسامحه در این‌گونه امور گناه محسوب مى‌شود، ولى موجب ضمان و دیه نیست.
*
س:
اگر مصدوم یا قیّم و بستگان او مانع امداد و نجات حادثه دیده شوند، تکلیف امدادگر چیست؟
ج:
اگر جان وى در خطر باشد، نجات دادن مصدوم واجب است و نهى دیگران تأثیرى ندارد.

استفتائات جدید
احکام امدادرسانی

# معلم

# تربیت

# رهبر

  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۱
  • :: روایت امروز

س:
برخى از بیماران عاقل و بالغ که نیازمند عمل جراحى هستند، به علت ترس یا هر توجیه دیگرى حاضرند درد و رنج را تحمل نمایند ولى تن به عمل ندهند، و این در حالى است که پزشک مى‌داند که در صورت عمل نکردن، بیمار به زودى خواهد مرد یا دچار عوارض سختى خواهد شد.
با این فرض، آیا پزشک مى‌تواند با تصمیم خود، او را عمل جراحى کند؟ اگر على رغم مخالفت بیمار، بستگان وى چنین اجازه‌اى را صادر کنند، تکلیف پزشک چیست؟
ج:
اگر نجات بیمار از مرگ مستلزم عمل جراحى است، اشکال ندارد.
*
س:
پزشکى یقین دارد که انجام عمل جراحى روى بیمار تأثیر در زنده ماندن او ندارد، و در هر صورت بیمار پس از مدت کوتاهى خواهد مرد.
آیا پزشک جایز است بنا به اصرار همراهان بیمار یا مسئولان بیمارستان، اقدام به جراحى نماید یا نه؟
ج:
با اطلاع دادن به بیمار یا همراهان او نسبت به عدم تأثیر عمل، اقدام به عمل جراحى مانعى ندارد.

استفتائات جدید
احکام پزشکی

# معلم

# تربیت

# رهبر

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۱
  • :: روایت امروز

س:
پزشک حاذق و ماهر، بدون سهل‌انگارى اقدام به عمل جراحى بیمارى نموده است و در حین عمل، آسیبى به بیمار وارد گردیده است.
آیا داشتن اجازه عمل از بیمار یا بستگان در رفع ضمان مؤثر است؟ دیه به عهده کیست؟
ج:
به نحو کلى در موارد ثبوت ضمان، اجازه بیمار یا بستگان وى رافع ضمان نیست.
*
س:
در مواردى که به علل غیرمربوط به کار پزشک (مثل اختلال در دستگاه ها و رفتن برق و ...) به بیمار لطمه‌اى وارد مى‌شود، ضامن کیست؟
ج:
در فرض مرقوم پزشک ضامن نیست و کسى که در بررسى دستگاه‌ها و وصل برق ذخیره و از این قبیل کوتاهى کرده ضامن مى‌باشد.

استفتائات جدید
احکام پزشکی

# معلم

# تربیت

# رهبر

  • :: روایت امروز

س:
در مواردى براى درمان بیمار، پزشک ناچار به ایراد لطمه‌اى دیگر به بیمار مى‌شود (مثلاً براى احیاى قلب بیمار سکته کرده، ماساژ مى‌دهد که منجر به شکستن دنده‌ها مى‌شود یا براى تحریک رفلکس بیمار به او سیلى مى‌زند و پرده‌ى گوشش پاره مى‌شود) آیا در موارد فوق پزشک ضامن است؟
ج:
اگر نجات جان بیمار، مستلزم ایراد آسیبى بر وى باشد، پزشک ضامن نیست.
*
س:
در مراکز آموزشى که براى آینده پزشک متخصص تربیت مى‌نمایند و به دلیل کمى مهارت دستیاران و دانشجویان، عوارض و خطراتى متوجه جان بیمار مى‌گردد، اگر احیاناً نقص عضو و فوتى واقع شود، آیا دستیار مربوطه ضامن است یا پزشک مسئول و استادیار مربوطه؟
ج:
در فرض مزبور دستیار یا هر کس که به بیمار آسیب رسانده، ضامن است.

استفتائات جدید
احکام پزشکی

# معلم

# تربیت

# رهبر

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۱
  • :: روایت امروز

س:
آتانازى بر سه قسم است:
1- نوع فعّال (با تجویز داروى کشنده از طرف پزشک به زندگى بیمار خاتمه داده مى‌‌شود)
2- نوع انفعالى (به صورت خوددارى از ادامه مداوا و زنده نگاه داشتن بیمار محتضر)
3- نوع غیر مستقیم (با قرار دادن داروهاى به مقدار زیاد در دسترس بیمار تا بیمار شخصاً به زندگى پر رنج خویش پایان دهد)
استفاده از کدامیک بلااشکال است؟

ج:
حفظ محتضر و تأخیر مرگ او واجب نیست، بنابراین قسم دوّم مانع ندارد. ولى هر کارى که موجب مردن او باشد، مثل دو قسم دیگر جایز نیست.

استفتائات جدید
احکام پزشکی

# معلم

# تربیت

# رهبر

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱
  • :: روایت امروز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون