نامه بنویسید:
نامه ای دوستانه به جناب ابواسحاق مختار بن ابوعبید ثقفی بنویسید و از حال و اوضاع زمانه ی معاصر برایش تعریف کنید.
# امتحان
# تاریخ
# مدرسه
# نویسندگی
- ۰ نظر
- دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۹
نامه بنویسید:
نامه ای دوستانه به جناب ابواسحاق مختار بن ابوعبید ثقفی بنویسید و از حال و اوضاع زمانه ی معاصر برایش تعریف کنید.
صبح روز یازدهم ذی الحجه، از رمیِ سحرگاهیِ جمرات که برگشتیم، صبحانه خورده و نخورده، خبر قربانی رسید.
یک روز انتظار مضاعف تمام شد و با خوشحالی در منا سر تراشیدیم و اسباب مادّی بروز نورانیت حج در چهره ها فراهم آمد.
*
دو چلّه، یعنی هشتاد روز، از آن روز گذشته است و امروز موهایم آن قدر بلند شده بود که روی صندلی پیرایشگاه بنشینم.
پیرایشگر جوان اما از اول ذیقعده که اصلاح سر بر حاجی مکروه است، سه چلّه مرا ندیده بود. یعنی چهار ماه...
از صبح ویروس کش محترم -ویروس یاب، ویروس گیر، ویروس شناس؟- پیغام می دهد که لایسنس من کوش؟ پاشو کرده تو یه کفش که یاللا لایسنس منو پس بده. وسط کار هی پیغام پسغام میفرسته که اگه لایسنسم رو پس ندی ال میشه و بل میشه و ...
آخه من به چه زبونی بگم که برنداشتمش. خودت اکسپایر شدی میندازی گردن من؟ هر دقیقه یه پنجره ی قرمز وسط صفحه باز میکنی که چی؟ منو بترسونی؟
آخرالزمون که میگن همینه دیگه. یه مشت صفر و یک آدمو تهدید میکنه. یه کاری نکن برم سرت هوو بیارما ...
تاریخ تشیع در ایران
از آغاز تا طلوع دولت صفوی
رسول جعفریان
تهران - نشر علم - 1388
16500 تومان - 950 صفحه
برادر محترمی که شش ماه است باید همدیگر را ببینیم و نمی شود؛
چند باری که قرار گذاشتیم و جور نشد، هیچ. سه هفته است که مدام برایت پیامک می فرستم و هر بار برگشت می خورد.
لطفاً خودت هر طور بلدی تماس بگیر یا حداقل فکری برای تلفن همراهت بکن. من که راه دسترسی دیگری به شما ندارم. دارم کم کم نگران می شوم که نکند کلاً از دست رفته باشی...
یکی دو تا محتوای شنیداری که قبل از این در صاد منتشر کرده ام، بازتاب خوبی داشته است. ظاهراً رفقای ما سواد شنیداری شان - وایضاً دیداری شان- بیش از سواد کتابی است. بعضی جملات و بندهایی که از نظر خودم خیلی خوب است و باید گل کند، اصلا دیده نمی شود. اما هر فایلی که بارگذاری کنم بارها شنیده و بعضاً تحسین می شود.
هر وقت حوصله داشتید، نیم ساعت، آخرین برنامه ی ترنم را بشنوید که دیشب پخش شده و حاج مهدی سلحشور درباره ی فوت و فن های مداحی حرف می زند. متنش را قبل از سفر حج نوشته ام. امیرعباس خاقانی تهیه کننده و رسول بینایی گوینده. این قسمت برنامه به نظرم بهتر از قسمت های قبلی شده.باشد جای خالی موسیقی اصلا احساس نمی شود و میان برنامه ها و مداحی های شاهدِ مثال با سلیقه انتخاب شده.
دَم حاج عباس گرم!
اللهم الرزقنا
سال آخر جنگ، زمستان سرد شصت و شش، عزیز دست پسرهای چهار پنج ساله اش را می گرفت و به حمام عمومی می برد.
گاز نبود. آبگرمکن برقی خانه بدون برق که کار نمی کرد و مخزن کوچکی هم داشت که برای حمام کردن بچه ها کفاف نمی داد. این بود که عزیز دست بچه ها را می گرفت و چهار تا خیابان پیاده می برد تا به تنها حمام عمومی محل برسند.
حمام نمره گران بود و کم مشتری. اما عزیز برای تمیزی بچه هایش خرج می کرد. همان اول چادرش را به کمر گره می زد و سکوی رختکن را با تشت آب می شست. پسرها دم در نمره منتظر می ماندند تا کار آبکشی رختکن تمام بشود. بعد بقچه اش را باز می کرد و سفره ی بزرگی روی سکو پهن می کرد. روی سفره ملافه ای می کشید و نوبت پسرها می رسید. چکمه و جورابشان را در می آورد و بلندشان می کرد و روی ملافه می نشاند. درِ حمام را می بست و یکی یکی از رختکن به دوشخانه می برد و می شستشان؛ خشک می کرد و لباس می پوشاند...
عزیز توی بقچه اش میوه هم داشت. سیب و خیار. حتی نمکدان هم می آورد. توی رختکن بخار گرفته به بچه ها سیب و خیار می داد و در این فاصله خودش دوش می گرفت.
لباسش را که می پوشید، آن قدر صبر می کرد تا حمام از بخار بیافتد. لای در را باز می گذاشت و شال گردن به بچه ها می بست. دستشان را می گرفت و کم کم بیرون می آورد که یکهو سرما نخورند. برای برگشت هم تاکسی می گرفت...
*
این رویا تمامی ندارد.
در آستانه ی اربعین حسینی، پذیرای قدوم سوگواران اباعبدالله الحسین علیه السلام و زائران حرم کریمه ی اهل بیت علیهم السلام می باشیم.