صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

تو: ان‌شاءالله امروز عازم سفر کربلا و زیارت اربعین ارباب هستم. ان‌شاءالله نایب الزیاره شما خواهم بود. این حقیر را حلال کنید.
من: نری بمیری. سعی کن شهید شی. ولی حتماً دعا کن. به سلامت.

# دوست

# شهید

# هیأت

  • :: پیامک

عادت دارم قبل از یک جلسه -یا یک دیدار، یا یک کلاس- چند دقیقه در ذهنم حرف‌هایی که باید بزنم یا سوالاتی که باید بپرسم یا حال و هوایی که باید داشته باشم را مرور کنم و یکی دو تا هدف دست‌یافتنی مشخص کنم که بعد از جلسه بتوانم ارزیابی عملکرد داشته باشم. عادت کرده‌ام. تداوم همین عادت باعث شده بتوانم قبل از هر جلسه -دیدار، کلاس یا...- برآوردی از میزان موفقیت احتمالی در تحقق اهداف اولیه داشته باشم.
با این تفاصیل درصد تحقق اهداف پیش‌بینی شده در مجموع برخوردهای امشب بسیار فراتر از برآوردهای اولیه بود.

فکر نکن که این هدف‌هایی که می‌گویم همه از جنس آموزه‌های علمی و تذکرات اجرایی است. مثلاً برای همین امشب قصد کرده بودم که به یکی دو نفر لبخند بزنم و یکی دو نفر دیگر را سخت به سینه بفشارم و کمی بیشتر به چهره‌ی یکی دو نفر -که کم‌تر دیدمشان- خیره شوم.
حالا خیلی بیشتر نصیبم شده: من حیث لایحتسب.
تو بودی خوشحال نمی‌شدی؟


پ.ن:
+ اندوه بزرگی است، زمانی که نباشی.
+ چه باشی... چه نباشی.
+ تو کجایی؟ تو کجایی؟...

# حلقه

# دوست

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۳
  • :: بداهه

اسم انجمن جانبازان از دو چشم را گذاشته‌اند: «بصیر»؛ جانبازان از دو پا: «راست قامتان».
نپرسیدم. ولی احتمالاً نام انجمن جانبازان اعصاب و روان را گذاشته باشند: «مجمع عقلا»

# ادبیات

# جنگ

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۳
  • :: نغز

به یک عدد رایانه همراه (نوت بوک یا نت بوک) دست دوم جهت انجام امور معمولی زندگی دیجیتال نیازمندیم.

مشخصات جنس:
تاریخ تولید آن مهم نیست. اما تاریخ انقضایش لااقل دو سال دیگر باشد.
حداکثر توانایی اجرای ویندوز هفت و نرم افزارهای آفیس را داشته باشد کافی است.
هر طور مایل است به اینترنت وصل شود.
نمایشگر آن سالم باشد. (یعنی برای دیدن صفحه اش نیازی به استفاده از عینک مخصوص یا اتصال آن به تلویزیون نباشد!)
امکاناتی از جمله قابلیت شارژ شدن، قابلیت حمل شدن، قابلیت روی میز گذاشتن هم داشته باشد.
طبیعتاً هر چقدر کوچک‌تر و خوشگل‌تر باشد بهتر است.

مبلغ مناقصه!
حداکثر مبلغی که می‌توانم برای چنین جنس آنتیکی بپردازم ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان است. هر چه کمتر بهتر!

# زندگی

  • ۷ نظر
  • سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۳
  • :: بداهه

ماه و ماهی

تو ماهی و من ماهیِ این برکه‌ی کاشی
اندوه بزرگی است زمانی که نباشی

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره‌ی فیروزه‌تراشی

پلکی بزن ای مخزن اسرار، که هر بار
فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی

ای باد سبکسار، مرا بگذر و بگذار
هشدار، که آرامش ما را نخراشی

هرگز به تو دستم نرسد ماهِ بلندم
اندوه بزرگی است! چه باشی... چه نباشی

# محمدم

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۳
  • :: بیت
  • :: بشنو

امروز سالگرد قمری عقدمان با هشتمین سالگرد شمسی ازدواجمان مطابق آمده است! احتمالاً هر دو میلیون سال یکبار برای دو نفر از هر یک میلیارد نفر آدم روی کره‌ی زمین این اتفاق می‌افتد.
به هر حال امروز یک روز عادی بود. هم‌چنان همگی زکام هستیم و شام سوپ شلغم خوردیم.

# خانواده

  • :: بداهه

...
شیرین ننماید به دهانش شکر وصل
آن را که فلک زهر جدایی نچشاند
...

# سعدی

  • :: بیت

آدمی که در صحت و سلامت، با میل و رغبت برای مادرش کار نکنند، لاجرم در بیماری و عسرت،‌ با زجر و زحمت برای مادر زنش کار خواهد کرد.

# توحید

# سبک زندگی

  • :: عزیز
  • :: نغز

 

 

رضا تفنگچی: من رو بی‌دفاع رها می‌کنی؟
ابوالفتح صحاف: این دیگر به کار تو نمیاد. اسلحه در دست تو فقط آلت جرمه.
رضا: پشیمون نیستی من رو به راهی کشوندی که عاقبتش تباهی بود؟
ابوالفتح: ما خطا کردیم. این درسته. اما نمیشه به بهانه‌ی امکان خطا کردن پا به میدان مبارزه نگذاریم. خائنین به ملت باید از میان برداشته شوند و می‌شوند. ما تا اینجای راه رو رفتیم. با توقف ما این حرکت ناتمام نمی‌ماند. تجربه‌ی ما توشه‌ی راه رهروان آینده است. هر چقدر هم تجربه ناموفق باشد. پیروزی محرومان قطعی است. دل نگرانی ما از خودخواهی آدمی است که می‌خواهد به چشم خود شاهد پیروزی باشد. پیروزی رؤیت خواهد شد حتی اگر در کاسه‌ی چشم‌های من و تو گیاه روییده باشد.
رضا: من غریب حال به کدام ریسمان چنگ بزنم؟

باقی همه پی‌نوشت است:

+ در شبی که به شدت تب داشتم و باران می‌آمد، نشد این جملات بالا را که از هفده سالگی به خاطر سپرده بودم به زبان بیاورم.
+ ما خطا نکردیم. پشیمان هم نیستیم. با توقف ما این حرکت ناتمام نمی‌ماند.
+ دل نگران نباش. خودخواه نباش. پیروزی رؤیت خواهد شد.
+ غریب به کدام ریسمان چنگ بزند؟ پاسخ در سؤال مستتر است.
+ حاجی اگر حاجی باشد، سیدش را شب عملیات پشت خاکریز دشمن تنها نمی‌گذارد.
+ ققنوس هم اگر ققنوس باشد از خاکستر پدرش، خوش‌سیماتر و خوش‌صداتر بر خواهد خاست.
+ شهدا شرمنده‌ایم.

# ستاد

# هزاردستان

# پنجشنبه‌ها

  • پنجشنبه ۶ آذر ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • :: روایت امروز

یک واقعیت و سه روایت:
بازی با کلمات و القای غیرمستقیم پیام

# سواد رسانه‌ای

# فرهنگ

  • :: روایت امروز

داشتم دنبال مثلث غریب‌الوجودِ کثیرالتأثیر (!) می‌گشتم که برخوردم به مثلث عشق استرنبرگ! خیلی هم مطلب بالای هجده سالی نیست:

هر چند که روانشناسی غربی کلاً بنیادش بر هواست، اما از نظر مهندسی انسانی گزاره‌های هیجان‌انگیزی در آن پیدا می‌شود.
با دقت در این مثلث معلوم می‌شود که انصافاً استرنبرگ جانورشناس قهاری بوده است.

# ازدواج

# غرب

# محبت

  • :: نغز

...
آزمون نیم‌سال اول درس هنر مدرسه [...]:
در یکی از بخش‌های مسابقه اعجوبه‌های ایرانی شرکت کنید.
...

# امتحان

# سواد رسانه‌ای

# مدرسه

  • :: بداهه

همین روزها، بی‌هوا، برای کسی نوشتم:
«آدم ها باید حق داشته باشند دلشان برای هم تنگ شود.
این بند را بگو به بیانیه حقوق بشر اضافه کنند.»

نوشت:
«دل که کاری به بیانیه نداره. تنگ می شه. دست خودش که نیست. اصلا نگاه کنی تمام فعل هایی که با شدن صرف می شوند همین بساط را دارند: چیزی سرشان نمی شود. یکهو می شوند. مثل بزرگ شدن. دور شدن. خسته شدن و آخرش هم همین دل تنگ شدن.»

# دوست

  • :: پریشان

فرمانده: تا دانشگاه بودیم بوی زردآلوی دوستان (زردآلو یازده) همه‌جا پر بود و دچار زردآلو زدگی شدیم! الان بوی سیب دوستان رادیو و تلویزیون و سایبر و ... و هر جا کانال عوض می‌کنی دوستان کنترات سیب گرفتن! آقایون میدون میوه و تره‌بار بگیرن خیال همه رو راحت کنن!
فرهیخته: شانس آوردی ما توی کار میوه‌جاتیم. اگر می‌رفتیم سراغ دام و طیور که خیلی بدتر بود!
فرمانده: خدا به ما رحم کرد! آقا ما به برگه زردآلو و کمپوت هم راضی هستیم!

# اداره

# دانشگاه

# دوست

# فرمانده

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۳
  • :: پیامک

از اردیبهشت هفتاد و شش که به عنوان گزینه‌ی مطلوب سوم با شما آشنا شدم تا همین امروز، هر بار که به زیارت سیدالکریم می‌روم، هر بار که بچه‌ها را برای بازدید از این حرم ملکوتی راهنمایی می‌کنم -همین هفته‌ی پیش حتی - همه‌ی ساعت‌هایی که در تالار شیخ صدوق حرم -پشت سن و روی سن- رفته‌ام و آمده‌ام، همه‌ی روزهایی که در نوجوانی به ساختمان حج و زیارت خیابان آزادی رفته‌ام و نماز خوانده‌ام و مسابقه داده‌ام، همان روزهایی که یک دوره کامل میزان الحکمه را از آقای معلم جایزه گرفتیم، یا روزی که منتخب یک جلدی میزان الحکمه را به زور از همکاری هدیه گرفتم، در صدها باری که برای یافتن یک حدیث و یا پژوهش در یک موضوع دینی فهرست میزان الحکمه را ورق زده‌ام، ده ها باری که به کتاب‌های موضوعی دارالحدیث ارجاع داده‌ام، هر بار که در جاده‌ی تهران-قم -جمعه شب‌ها- برنامه‌ی شناخت را شنیده‌ام، همه و همه آدم وسیع و پرهیزگار و باسوادی را در خاطر آورده‌ام که امروز به یقین دانستم که چقدر باهوش است.
خوشحالم که با شما معاصرم حضرت آیت الله.

# آدم‌ها

# اداره

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۳
  • :: بداهه
در کتاب است۱ که شیطان در روز حساب پیروان خویش را می‌گوید:
«وَمَا کَانَ لِىَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَنٍ
إِلَّا أَن دَعَوْتُکُمْ
فَاسْتَجَبْتُمْ لِى
فَلَا تَلُومُونِى
وَلُومُواْ أَنفُسَکُم»
این درس بزرگی است که همه‌ی آن‌هایی که اهل کار فرهنگی هستند باید از ابلیسیان بگیرند: رابطه‌ی ما با هم از جنس دعوت و پذیرش دعوت است و هر کسی هم مسئول کار خویش. گاهی دعوت اجابت می‌شود و گاهی نمی‌شود.
معمولاً در مواجهه با دوستانم زبان خود بیش از دعوت دراز نمی‌کنم. اما گاهی اوقات کار به وسوسه می‌رسد و چون دستم معمولاً برای تطمیع بسته است، ناگزیر در موارد معدودی هم کار به تهدید می‌کشد.
مورد خاص برادرمان -امیرحسین‌خان صاحب دیار۲- از اندک مواردی است که دعوت و وسوسه و تطمیع۳ و تهدید با هم به کار آمد و بالاخره جواب داد.
ان‌شاءالله که سرمشق جوانان و آرامش خاطر یاران و روشنی چشم پیران باشد. آمین!

پ.ن:
۱- سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۲
۲- روزانه‌های سابق
۳- تطمیع یا تطعیم

# حبیب

# دوست

# صاد

  • ۶ نظر
  • سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • :: ذکر
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون