- ۰ نظر
- سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
تقریباً همهی حیوانات مزرعه از پدران خود داستان «جوجه اردک زشت» را شنیده بودند.
شاید به همین دلیل بود که کسی از دیدن جوجهای بدقواره در صف جوجههای تازه متولدشدهی اردکخانم تعجب نکرد. حتی شنیده شد که چند تا از گوسفندها در گوش هم پچ پچ میکنند:
«بع بع؛ یه داستان تکراری. دوباره یه جوجهی قو با جوجه اردکها قاطی شده. حتماً چون خیلی بیریخته بقیه تحویلش نمیگیرن و بعد از یه مدت سرخورده و افسرده میشه. اما آخر داستان همه میفهمن که این جوجهی زشت از همهشون بهتر و قشنگتره. بــــع»
*
+ پایان اول: نظر گوسفندها درست بود. تاریخ تکرار شد و جوجه اردک زشت تبدیل به قویی زیبا شد.
+ پایان دوم: جوجه اردک زشت یک جوجه کلاغ بود. او هیچوقت شناکردن یاد نگرفت و روز به روز بیریختتر شد.
+ پایان سوم: جوجه اردک زشت فقط یک جوجه اردک زشت بود.
----- پایان سوم الف: او بدون توجه به تمسخر دیگران به بزرگ شدن و اردک بودن خودش ادامه داد.
----- پایان سوم ب: فشار روانی روی جوجه اردک زشت او را به پوچی رساند و آخرش معتاد شد.
----- پایان سوم ج: او تمام عمر چند ماههی خود را صرف تأمین هزینههای جراحی زیبایی و غیره کرد. اما چه فایده؟
+ پایان چهارم: بخشی از نظر گوسفندها درست بود. جوجه اردک زشت در واقع یک جوجهی قو بود. اما فقط همینقدر از تاریخ تکرار شد و زندگی جوجه کوچولو به پایان سوم ب یا ج ختم شد.
همان ابتدای جادهی ازنا به شازند، در یک فرعی بدون تابلو و نشانی، فرمان را میپیچانیم و به روستای «امامزاده قاسم» میرسیم. در نگاه اول متوجه میشوم که قدمت بنا باید بیش از پانصد سال باشد؛ گنبد رکّی و دیوارهای بلند. آن دورتر بقایای برج و باروی کهنِ آبادی به چشم میخورد.
ظهر جمعه است. حیاط هشت ضلعی امامزاده زیر سایهی درختان و چهار ایوان به هم فشرده پر از جمعیت و دیگ بزرگ آشرشته در حال جوش.
*
میخواستم مفصلتر راجع به این بنای دیدنی بنویسم که این گزارش خوب را پیدا کردم. لااقل تصاویرش را ببینید.
خوشحالم که امروز نوجوانان و جوانانی که به نوشتن علاقمند هستند مجلات خوبی برای خواندن دارند.
یک سالی میشود که مشتری ثابت «همشهری داستان» هستم. کاری متوازن و معقول از تیمی خوشقریحه و حرفهای که مسلمانند و به حسن و قبح ذاتی افعال معتقدند!
اما این هفته به توصیهی برادری عزیز شمارهی آخر «داستان» را ورق زدم. انصافاً متحیرم کرد. همهی اعتدال و میانهروی بچههای همشهری را با نوعی تعهد انقلابی گره زدهاند و محصولی باکیفیت تحویل دادهاند.
حالا که این دو را در کنار هم مقایسه میکنم میتوانم بگویم: «نیمهی تهرانی وجودم همشهری داستان را بیشتر میپسندد و نیمهی قمی وجودم ماهنامهی داستان را.» البته خواندن هر دو را به دوستان خوبم توصیه می کنم.
نازنین؛
دوست مشترکمان خبر بیماریات را برایم آورد و غمینم کرد.
در نوجوانی به ما یاد دادند حاجت رفیق را باید رفیق از خدا بخواهد -سید که مریض شدهبود، بچهها چند روز برایش روزه گرفتند و دعا کردند تا خوب شد-
امروز را به یاد روزگار نوجوانی برایت روزه گرفتم و به حرم رفتم و دعا کردم که خدا جسم و جانت را شفای عاجل و کاملِ نصیب کند.
ملالی نیست جز دوری شما
دلتنگ دیدار
خدانگهدار
«به رنگ ارغوان» ابراهیم حاتمیکیا -که سال ۸۳ ساختهشد و پس از ۵ سال توقیف در سال ۸۸ اکرانش کردند- را تازه دیشب دیدم.
الان جا دارد که سیدعلی بگوید: «عقب افتادی پیرمرد!» و جوابش بدهم: «خیلی آش دهانسوزی هم نبود جوان!»
*
ترکیب «روبان قرمز» و «خاکستر سبز» ؛ نود دقیقه تلاش برای بیان حرفی که خیلی سطحی است؛ اصلاً عاطفی نیست و رسماً مجعول است.
واقعاً دستگاه امنیتی ما اینقدر خشک و غیرانسانی است؟ با مأمور ویژهی خود مثل یک عروسک بیجیره و مواجب برخورد میکند؟ حتی در حین مأموریت، اطلاعات اولیهی سوژه را از مأمور خود دریغ می کند؟ مأمور ما کاری جز نماز خواندن و مراقبت از سوژه ندارد؟ برای شنود مکالمات تلفنی توی گوشی فرستنده نصب میکنند؟ مأمور ما میتواند کتف خودش را جراحی کند؟ اطلاعات برای دستگیری یک پیرمرد فراری جنگ مسلحانه راه میاندازد؟ و...
*
فکر میکنی چرا حاتمیکیا به چنین سرازیری رقتانگیزی افتاده است؟ بلند آواز و میانتهی...
سلام
قسمتی از اطلاعاتی که میشه رسانه ای کرد به این شرح است. متأسفانه فقط از ذهنم دارم کمک می گیرم و فعلا حوصله ی منبع معرفی کردن ندارم. امیدوارم بپذیرید:
طبق نقل تورات کنونی (آیا قابل اعتماد است؟) تپه ی موریا که مجموعه ی مرکزی شهر اورشلیم است محل مقدس بنای کاخ داود و معبد سلیمان بوده است که دوبار ساخته شده و دوبار هم تخریب شده و قرار است در آخرالزمان مسیح موعود آن را برای بارسوم بسازد و ...
مساحت معبد دوم سلیمان آنقدر بزرگ بوده که تمام تپه را در بر بگیرد و لذا برای بازسازی آن باید همه ی بناهای موجود روی تپه خراب بشود. فرقی هم بین قبه الصخره و مسجدالاقصی نیست. هر چند که در نقشه های معبد سوم محل صخره ی مقدس، قلب عبادتگاه خواهد بود.
اما آیا همه ی تپه برای همه ی ادیان به یک اندازه مقدس است؟
یهودیان از همه ی تپه به سنگ زیر قبه الصخره بیشتر عشق می ورزند چون آن را محل ذبح اسحاق علیه السلام میدانند. همچنین دیوار غربی که به نقلی تنها باقی ماندهی معبد سلیمان است معروف به دیوار ندبه می باشد که جدی ترین محل دعا خواندن یهویدیان است. هر چند که برای تجدید بنای معبد سلیمان به همه ی تپه نیاز دارند.
در مورد مسیحیان می دانیم که مطلقاً اتفاقی مربوط به حضرت عیسی روی تپه نیافتاده است. مگر همان روایات عهد قدیم که امروز اکثر مسیحیان به آن باور دارند. و لذا مسیحیان به طور مستقل احترامی برای تپه قایل نیستند. بناهای مقدس آنان (چند کلیسا) در اطراف تپه واقع شده است.
شاهد این ادعا این که مسیحیان در دوره ی تسلط بر اورشلیم و قبل از فتح اسلامی برای تحقیر یهودیان صخره را تبدیل به زباله دانی شهر کرده بودند!
در این میان نظر عامه ی مسلمین (اهل سنت) جالب است. آنان بنا بر روایات خود صخره را محل عروج پیامبر می دانند و دیوار ندبه را محلی که پیامبر براق را به آن بسته است. لذا در دوره ی اموی (و به قولی به دستور خلیفه دوم) بر روی صخره بنایی ساخته شد که اکنون به نام قبه الصخره می شناسیم. مطمئن باشید که برای تجدید بنای هیکل سلیمان قبه الصخره نیز تخریب خواهد شد.
اما مسجد الاقصی کجاست و قبله ی اول مسلمین کدام است؟
بنا بر اجماع نظر مفسران در زمان نزول آیات قرآن و معراج پیامبر هیچ گونه عبادتگاهی روی تپه مقدس وجود نداشته است. لذا سمت قبله و معراج گاه پیامبر (بر فرض درست بودن روایات) صرفاً تپه ی مقدس و فراتر از آن شهر بیت المقدس بوده است.
بعدها به نشانهی احترام به این ماجرای تاریخی روی تپه چند عبادتگاه ساخته می شود که مهمترین آن ها همین مسجد الاقصی فعلی ست که گنبد سبز دارد.
در قرن اخیر و بعد از تجاوز صهیونیست ها به فلسطین، مسجدالاقصی به عنوان محل تجمع مسلمانان چندین بار مورد تعرض قرار می گیرد و یک بار آتش زده می شود. (نماز جمعه شهر قدس در مسجد الاقصی و حیاط این مسجد که طبیعتا اطراف قبه الصخره است برگزار می شود.)
همچنین حفاری های صهیونیستها در جستجوی بقایای معبد سلیمان و همچنین ساختن نمازخانه های زیرزمینی در زیر دیوار ندبه و مسجدالاقصی جریان دارد و موجب تهدید استحکام این بنا شده است.
امروز برای عامه ی مسلمین کل شهر بیت المقدس و تپه ی موریا و قبه الصخره و مسجدالاقصی مقدس است و قرنها حضور مسلمین در شهر و تردد زائران این بناهای مقدس در قرون اولیه اسلامی نشاندهنده این امر است.
هر چند فارغ از بحث های تاریخی، قبه الصخره (درست یا غلط) به عنوان نماد فلسطین در دنیا شناخته می شود و نماد بصری مقاومت فلسطین و اتحاد جهانیان بر ضد صهیونیسم است.
غروب جمعهی حرم، غروب جمعه جمکران
پرم شکسته در زمین، دلم گرفته از زمان
...
اللهُمَّ اِنی اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الاَعْظَمِ الاَعَزِّ الاَجَلِّ الاَکْرَمِ
اَلَّذی اِذا دُعیتَ بِهِ عَلى مَغالِقِ أبْوابِ السَماءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَةِ انْفَتَحَتْ
وَاِذا دُعیتَ بِهِ عَلى مَضَایقِ أبْوابِ الاَرضِ لِلِفَرَجِ انْفَرَجَتْ
وَ إِذَا دُعِیتَ بِهِ عَلَى الْعُسْرِ لِلْیُسْرِ تَیَسَّرَتْ
وَ إِذَا دُعِیتَ بِهِ عَلَى الْأَمْوَاتِ لِلنُّشُورِ انْتَشَرَتْ
وَ إِذَا دُعِیتَ بِهِ عَلَى کَشْفِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ انْکَشَفَتْ
...
إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ
...
یک روز از همان روزهایی که ته چاه بودم، سرم را گرفتم بالا و به خدای خودم گفتم:
«من نمیتوانم به تو دروغ بگویم! خودت همه چیز را میدانی... خواسته یا ناخواسته بودن غلطی که کردم را هم میدانی! حالا خودت نجاتم بده... توبه کردم!»
واقعا هم توبه کرده بودم.
من میگویم برای هر کسی ممکن است آن اتفاقی که برای من افتاد بیفتد. اما مهم این است که بعد از آن اتفاق، چگونه زندگی میکنید.
خدا مرا دوست داشت. خیلی هم دوست داشت. من درون خودم را دیدم و فهمیدم که مقصرم. میدانستم خدا هم بهتر از من تقصیراتم را میداند. شرمنده اش شدم... سعی کردم جبران کنم.
...
بخشی از گفتگوی باورنکردنی با
آقای بهترین مربی جهان