- ۳ نظر
- سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸
مثلاً این همه دوست و رفیق و قوم و خویش که رفتهاند کربلا
و دعا کردهاند
و دعای مخصوص کردهاند
و حالا باران گرفته است
و شاید که دعایشان هم مستجاب شود.
دیشب خواب دیدم که توی عمارت صاحبقرانیه، یقهی شهردار پایتخت رو گرفتم که چرا محتوای آموزشی مناسبی در مورد روشها و فرایند ترمیم و بازسازی ابنیهی تاریخی شهر تهران برای کودک و نوجوان تولید و منتشر نمیکنید؟
رد دادم؟
حالا به نقطهی رهایی رسیدهایم.
با تغییر در کادربندی، آنهایی که در حاشیه بودهاند به مرکز توجه نزدیک میشوند.
آنهایی که پشت دوربین بودهاند، بالاخره در دیدرس قرار میگیرند.
*
چشم نشانهبین اگر داشته باشی؛
معلوم است که امروز بسمالله کاری را گفتیم که والسلامش را ما نخواهیم گفت؛
انشاءالله.
و
به یاد آور
بنده ما را
آن هنگام که عرضه داشت:
«خداوندگار خدایا؛
تو را
دوست میدارم»
و ندا دادیم:
«ما
بیشتر
...»
پ.ن:
+ إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً
++ پیر دردیکش ما گر چه ندارد زر و زور / خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد.
در خلسهای عمیق،
خودش بود
و
هیچکس
...
پ.ن:
إِنَّ اللَّهَ
فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ
وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ
ذلِکُمُ اللَّهُ
فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ
سی و یک سال بعد، اول مهر هزار و چهارصد و بیست و نه، دقیقاً شصت و دو سال از روزی که وارد مدرسه شدم گذشته است. اگر زنده باشم یک قدم مانده به هفتاد سالگی.
باز هم مادرها همینطوری جلوی در مدرسه میایستند و گریه میکنند؟
معلمها مهربانتر میشوند؟
جلوی در مدرسه اسفند دود میکنند؟
*
دوقلوها را امروز صبح بردیم مدرسه و تحویلشان دادیم.
توی بیمارستان که اولین بار دادند بغلشان کنم نگفتند باید کی تحویلشان بدهی.
حالا مدام به این فکر میکنم: کی باید تحویلشان بدهم؟