صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خانواده» ثبت شده است

مرحبا به این پشتکار امیرحسین که بالاخره ما را دور هم جمع کرد. اگر به خودمان بود که با اهل و عیال ساعت نه صبح روز آخر هفته از خانه تکان نمی‌خوردیم برای تفرج و تفریح و دورهمی.
چه جای دیدنی و دنجی هم کشف کردیم: «باغ ایرانی» یا به روایت متأخر تر آن: «بوستان مهندس علی محمد مختاری»
به بچه‌ها و مادرها که خوش گذشت. حال ما هم بعد از بلع و هضم آن همه نان و پنیر و خیار الحمدلله بهتر است!

# تهران‌گردی

# حبیب

# خانواده

# ققنوس

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه
  • :: پدر مقدس
اخوی محترم امروز رسماً اسباب و اثاث زندگی در تهران را برچیدند و در مرزهای جنوبی شهر مقدس قم رحل اقامت افکندند.
اگر زندگی را به مثابه بازی شطرنج در نظر بگیری، حالا نوبت حرکت من است.
*
اما زندگی شطرنج نیست. زندگی کوهنوردی است.
پس حالا نوبت حرکت شماست.

# خانواده

# قم

# هجرت

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه

سال ۹۰ تعدادی کارتن موزی خریدم برای امر مقدس اسباب‌کشی از قرار هر جعبه سیصد تومان. سال بعدش برای استمرار اسباب‌کشی تعداد دیگری کارتن خریدم به قیمت پانصد تومان و این موجودات ارزشمند مدت ده ماه تمام زندگی‌م را در خودش جای داده بود.
فروردین ۹۲ که به مجتمع یاس رفتیم، کارتن‌های خالی را از قم بردم تهران که باجناق گرامی برای اسباب‌کشی از تهران به شهر [...] استفاده کند. بعد از آن در پاییز همان سال کارتن‌ها را آوردم قم که اصغرآقا ببرد برای اسباب‌کشی. کار او که تمام شد اوایل پارسال دوباره خودم کارتن‌ها را پر کردم که به خانه‌ی جدید بیایم. تابستان پارسال که مستقر شدیم،‌ کارتن‌ها را بردم تهران که باجناق محترم از شهر [...] رجعت کنند به تهران.
تا این زمان چیزی حدود سی تا کارتن موزی وجود داشت که شش تا اسباب‌کشی را به سلامتی برگزار کرده و سه دفعه جاده‌ی قم-تهران را پیموده بود.
زمستان ۹۳ که جهاز خانم مهندس را بار وانت کردیم که برود شهرستان، ده پانزده تا از کارتن‌ها هم رفت و دیگر برنگشت.

به بهانه‌ی اسباب‌کشی قریب‌الوقوع اخوی دیشب رفتم که کسری موجودی «بانک کارتن موزی» را تأمین کنم. هر جعبه را می‌داد دو هزار تومان. حالا چهارده‌تا کارتن خالی از قم بار زده‌ام ببرم تهران که اخوی اسبابش را بریزد توی آن‌ها و بیاورد قم.
خدا خودش هفتمین پروژه‌ی این مقوا پاره‌ها و چهارمین سفر بین شهری‌شان را ختم بخیر بفرماید؛ ان‌شاءالله.

پ.ن:
و حملناه علی ذات الواح و دسر...

# خانواده

# سبک زندگی

# مسکن

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه

ظهر امروز، بدون استخاره، مشارکت بیست و پنج درصدی در تأسیس یک شرکت خانوادگی را با سرمایه اولیه شصت و چهار هزار تومان پذیرفتم.
دو حالت متصور است: یا می‌ترکاند یا خاطره می‌شود.
و از آن‌جایی که شمّ اقتصادی خوبی دارم (!) گزینه‌ی دوم محتمل‌تر است.

# خانواده

# زندگی

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴
  • :: بداهه

همه‌ی امروز را با عزیز از شمال غربی تهران جدید تا جنوب شرقی تهران قدیم در سفر بودیم.
آن قدر از این فضاها دور بوده‌ام که کسی باور نمی‌کرد حاضر باشم این کار را بکنم.
من و خرید عروس؟
هنوز هم کسی نمی‌داند که چرا این کار را می‌کنم.
برای هفته‌ی بعد هم قول دادم.

# ازدواج

# خانواده

  • :: عزیز

امروز سالگرد قمری عقدمان با هشتمین سالگرد شمسی ازدواجمان مطابق آمده است! احتمالاً هر دو میلیون سال یکبار برای دو نفر از هر یک میلیارد نفر آدم روی کره‌ی زمین این اتفاق می‌افتد.
به هر حال امروز یک روز عادی بود. هم‌چنان همگی زکام هستیم و شام سوپ شلغم خوردیم.

# خانواده

  • :: بداهه

سادگی همیشه زیبا و گاه شگفت‌انگیز است. مثل همین تکه‌چوب‌های دوست‌داشتنی که ساعت‌هاست ما را سر کار گذاشته.
*
ده درویش در گلیمی بخسبند و دو مصطفی نیز در اتاقی بگنجند؛ ولو این‌که یکی‌شان «مصطفی» نباشد و «مصطفا» باشد.
*
اگر هنوز وبلاگ می‌نوشتی این تیتر را برایت پیشنهاد می‌دادم: «پله پله تا ملاقات شما»

# حبیب

# خانواده

# واحد قم + حومه

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • :: پدر مقدس

دیشب بحث رسید به این‌جا که این چندمین اسباب‌کشی ما در زندگی مشترک بود؟
از مادرخانم اصرار که هفتمین و از من انکار که ششمین. عاقبت که یکی یکی را شمردیم معلوم شد که من پروژه‌ی «جهاز چینون» را اسباب کشی حساب نکرده بودم!
حساب خانم‌ها دقیق‌تر است.

# مسکن

# ازدواج

# خانواده

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۳
  • :: بداهه

«دوندگی امدادی» یکی از شاخه‌های ورزش دومیدانی است که در‌ آن دونده‌ها تشکیلِ یک گروه را می‌دهند و هر یک چوب (باتون فلزی) را به مسافت مشخصی حمل می‌کند و به دیگری می‌دهد.
*
این آبله‌ی عجیب در خانواده‌ی ما به صورت امدادی تکثیر می‌شود. یعنی همیشه یک نفر مریض است و در هیچ زمانی دو نفر مریض نیستند: پسرخاله، دخترخاله، من، دختر کوچولو و از امروز هم آقا پسر!
هر کدام دو هفته‌ی تمام، بدون هم‌پوشانی

# خانواده

# زندگی

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۳
  • :: پدر مقدس

این تصویر را باید خیلی قبل‌ترها منتشر می‌کردم.
مربوط می‌شود به یکی از نوشته‌های قدیمی: «مادرشوهر»

# طعام

# خانواده

# سبک زندگی

  • :: عزیز

بیست و هشتم صفر، بعد از دو هفته کما در بیمارستان، تمام کرد.
سی‌ام صفر با آمبولانس آوردندش قم؛ از شش ساعت جاده و برف و کولاک.
دیروز غروب سپردیمش به سردخانه.
*
جمعه، اول ماه ربیع، ساعت هشت صبح، از غسال‌خانه گرفتیمش و بردیم حرم. شش نفر مرد بیش‌تر نبودیم و سه زن.
کنار ضریح طواف دادیم و نماز خواندیم و تمام.
برگشتیم به بهشت معصومه و ده نفری تشییعش کردیم و به خاک سپردیم.
خواهرها تا ظهر بالای سرش نشستند که تنش در خاک حس غربت نکند.
اما نماز جماعت را که خواندیم، همه ترکش گفتیم.
*
خیلی خوب زندگی نکرد؛ اما شاید همه‌ی تقارن‌های معنادار وفات و تدفینش نشانه‌ی عاقبت به خیری او باشد؛ ان شاء الله.
*
منت پذیرم اگر از روی مروت، نماز لیله‌ی دفن بخوانید برای جلال پسر رحمان، دایی مرحوم بنده.
خدا همه‌ی ما را بیامرزد.
الفاتحه.

# قم

# خانواده

  • :: بداهه
  • :: کودکی

از دهم آذر هشتاد و پنج تا اول شهریور نود و دو؛
هفت سال برای تعبیر یک خواب صبر کردن:
شیرین؛
مثل سوره یوسف
...هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا...

*
این عصر جمعه هم به همنشینی با یک خانواده‌ی جوان و سر حال به سر آمد و خواب هفت ساله‌ی من تعبیر به خیر شد.
اگر خدا توفیق بدهد دوست دارم این سیر را تا چهل خانواده ادامه بدهیم.

شاید لازم باشد برچسب جدید«جمعه‌ها» را به صاد اضافه کنم.

# ازدواج

# اصغرثانی

# خانواده

# دوست

  • ۰ نظر
  • جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۲
  • :: بداهه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِیهِ
أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا
وَاجْعَلُواْ بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً
وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ
وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ

صدق الله العلی العظیم
سوره یونس - آیه ۸۷

*
از وقتی بچه‌ها به دنیا آمده‌اند خیلی از دوستان پیغام داده‌اند که دوست دارند به دیدن‌مان بیایند. رسم خوبی‌ست. ارتباط خانوادگی مؤمنانه -به شهادت آیه‌ی بالا- توصیه‌ای الهی است. اما از لحاظ «قرار» و «استقرار» امکان پذیرایی از دوستان را در تهران نداریم. از این هفته به اتفاق بانو تصمیم‌ گرفتیم که ما و بچه‌ها به خانه‌ی دوستان برویم. امروز هم در آغاز دید و بازدیدهای دوره‌ای میهمان مشهدی امیرحسین و بانو بودیم. عصر جمعه و یک میهمانی غیرمختلط دوساعته. کوتاه و مفید و امیدآفرین.
مستدام باد ان شاءالله.

# ازدواج

# حبیب

# خانواده

# دوست

  • ۰ نظر
  • جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
  • :: بداهه
  • :: ذکر
  • :: پدر مقدس

صبح دوم محرم‌الحرام ۱۴۳۴ ه.ش (۲۷ آبان ۹۱) «خان عمو» شدم!
*
پدرش ظهر نهم محرم به‌دنیا آمده بود؛ محمدحسین البته از پدر عجول‌تر است.
*
دعایش بفرمایید.

# تولد

# خانواده

  • :: بداهه
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءلُونَ
قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ
إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ
صدق الله العلی العظیم
سوره‌ی طور، آیات ۲۵ تا ۲۸
* گفتگوی بهشتیانی ست که محیط خانوادگی مناسبی برای مؤمن بودن نداشته‌اند. اتمام حجت.

# بهشت

# خانواده

# توحید

# توکل

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: ذکر
بعد از سی سال،‌ هنوز هم که به بازار می‌رود، برای پسرانش اسباب‌بازی می خرد -تلافی سال‌های سخت کودکی-

# خانواده

  • :: کودکی
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون