صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

تکراری‌ترین سریال پر بیننده‌ی تلویزیونی.
دوباره کاسبی دانشمندان علوم مزخرف و دایره‌المعارف‌های اطلاعات آشغال* سکه شد.
به مدت یک ماه هر شب به بهانه‌ی جام باشگاه‌های فرنگستان «به درد نخور» ترین و «بی سر و ته» ترین اطلاعات و آمارهای مربوط -و نامربوط ! - به اصل و فرع و تاریخ و جغرافیای چیزی که خودش بالذات فاقد ارزش است، با شور و هیجان و اغراق و احساسات می‌آمیزند و به کام اسیران بی‌اراده و هواداران بی‌جیره و مواجب برده‌داری نوین هزاره‌ی سوم می‌ریزند.

فقد استهزء بفسه: کسی که دم از ایمان بزند و دقیقه‌ای در این هوس بگذراند.


* تعبیر «اطلاعات آشغال» از هربرت شیلر است.

# رسانه

# غرب

# ورزش

  • ۲ نظر
  • شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱
  • :: بداهه

خوب است وقتی آدم در جایگاه یک بزرگ‌تر، یک مشاور یا یک راهنما قرار می‌گیرد، یادش باشد که خودش هم یک زمانی کوچک بوده.
...
در حضور درختان این پارک، من کوچک‌تر از آن هستم که حرفی برای گفتن داشته باشم. البته از این دکل فلزی که بالایش نورافکن کار گذاشته‌اند بزرگ‌ترم.
آن موقع‌ها که ما بچه بودیم و توی چمن‌های این بوستان کوچک می‌دویدیم و بزرگ‌ می‌شدیم این درختان «بزرگ‌» بودند و از بالا به ما نگاه می‌کردند. هنوز هم بزرگند. پس بدون تعارف من امروز کوچک‌تر از آن هستم که...

# تربیت

  • ۰ نظر
  • جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱
  • :: کودکی

عزیز از شربت‌های «بخر، بریز و هم‌بزن» خوشش نمی‌آید. معتقد است که اختراع «سن ایچ» خانم‌ها را تنبل کرده‌است.
خودش یک ساعت وقت می‌گذارد که چهار مشت «خاکشیر» را بشوید. هم‌زمان نیم کیلو «شکر» را در قابلمه با آب می‌پزد که «شهد» درست کند. آخر هم به شهدٍ توی قابلمه کمی «زعفران» و «گلاب» اضافه می‌کند که کامل باشد.
بعد با دقت دو تا ملاقه‌ی مناسب انتخاب می‌کند که با هر کدامشان در یک لیوان شهد و خاکشیر بریزد. ملاقه‌ها حکم پیمانه را دارند و کار توزیع مواد شربت در تعداد زیاد لیوان را آسان می‌کنند.
قبل از آمدن میهمان‌ها به تعداد پیش بینی شده در لیوان‌ها خاکشیر و شربت می‌ریزد و قاشق دسته بلند هم می‌گذارد توی لیوان که کار پذیرایی معطل نماند. کلمن آب یخ هم آماده است.
هر مهمانی که می‌آید کافی‌ست که یکی از لیوان‌ها را زیر شیر کلمن بگیری و پر از آب یخ بکنی؛ کمتر از پانزده ثانیه طول می‌کشد که شربت خاکشیر عزیز خوردنی می‌شود.

# رضوان

# طعام

# هیأت

# پنجشنبه‌ها

  • ۳ نظر
  • پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۱
  • :: عزیز
یه لحظه‌هایی خیلی خوبه
با هیچی نمی‌شه عوضش کرد
بیست ساله با هم آشناییم
از این لحظه‌ها برام زیاد پیش آوردی
ممنونتم

# تولد

# دوست

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱
  • :: پیامک

برای هر شصت و یکی، سال نود و یک، هر لحظه و هر ساعتش خسارت‌بار است:

ای که سی سال رفت و در خوابی
مگر این چند روزه دریابی

**
حساب کن همین امروز صبح ناهید ویرش گرفته باشد که سه ساعت از جلوی خورشید رژه برود.
رفت تا صد سال دیگر. صد سال. می‌فهمی؟

# تولد

# صاد

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱
  • :: بداهه
  • :: بیت
  • :: نغز

حساب و کتاب کار عالم که بر ما معلوم نبود و نیست و نخواهد شد. همین‌قدر می‌دانیم که الطاف خفیه و آشکار الهی من حیث لایحتسب نصیب می‌شود. تقریباً عادت کرده‌ایم به غافلگیری‌های خداوند.
از این خروار همین مشت بس که به پاس نگارش کوتاه‌ترین نوشته‌ی صاد به پابوس آقا دعوت شده‌ایم.
غرض این‌که عازم سفریم.
کسی از فردایش چه خبر دارد؟
حلالمان کنید.

# مشهدالرضا

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۱
  • :: بداهه

چقدر دنبال چنین عکسی می گشتم.
گنبد حرم سامرا بزرگترین گنبدی بود که به عمرم دیدم.
این را شاید از این عکس بفهمید.
خیلی جذاب بود. نفست را در سینه بند می‌آورد.

السلام علیک یا علی بن محمد ایها الهادی النقی

# اهل بیت

# حرم

# معماری

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۱
  • :: بداهه
آیا
هیچ اندیشیده‌ای
که چرا
مطالعه برای امتحانات
در ترم‌های زوج
سخت‌تر از ترم‌های فرد است؟

# آیین

# امتحان

# دانشگاه

  • ۴ نظر
  • يكشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه

قبلاً این طور بود که در طول هفته چند شغل مختلف را در چند محل کار به عهده داشتم: کار دفتری، تدریس چیزهای مختلف، کار آموزشی، مدیریت، سردبیری و ...
الان این‌طور شده که در طول هفته یک شغل دارم که به طور همزمان شامل همه‌ی این موارد است: کار دفتری، طراحی و برنامه‌ریزی، مدیریت، نویسندگی و سردبیری، پیگیری و گزارش دادن و ...
بعد از ساعت رسمی کاری هم مجموعه‌ی دیگری از کارها را به عنوان کار پاره‌وقت تفننی (بدون دستمزد) در برنامه دارم.
*
دارم بی‌خودی غر می‌زنم. مگر واقعاً قرار است زندگی چطور باشد؟ کسی چه می‌داند.

# اداره

  • ۴ نظر
  • شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه

‌ای خاکی فرا‌تر از این‌گونه خاک‌ها
ای مستیِ نهفته به رگ‌های تاک‌ها
حتی غبار کوی شما را نیافتند
حتی اگر که قافیه باشد: «پلاک‌ها»!!
رفتید و گم شدید در آن سوی آسمان
تا که عوض شوند تمامِ ملاک‌ها
رفتید و مانده‌اند سکوت چفیّه‌ها
در گیر و دارِ بازیِ ماتیک و لاک‌ها
رفتید و گم شده‌ست شبِ گریه‌هایتان
در موسمِ ترنّمِ این «پاپ» و «راک» ‌ها
رد می‌شوند از بغل ما و... قلبمان
آتش گرفته‌است در این اصطکاک‌ها
ما مانده‌ایم غرقه‌ی مرداب زندگی
رفتند چون نسیم، از این کوچه پاک‌ها
...

با صدای من بشنوید
(کیفیت ندارد. صرفاً یادگاری‌ست. با تشکر از آقا مهدی)

# شهید

# سبک زندگی

  • ۰ نظر
  • جمعه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بیت
  • :: بشنو
توی گوش برادری می‌زنم و اعلام خطر می‌کنم:
«...
قدر اعتماد آدم‌ها به خودت را بدان.
همه را به یک چوب نران.
نسخه‌ی خودت را مطلق ندان و آن را برای همه نپیچ.
...
مربی باید وسیع باشد و بلندنظر.»
*
خدایا؛
می‌دانی که به قصد اصلاح گفتم.

# پنجشنبه‌ها

# معلم

# مدرسه

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه
یک. اینترنت جدی است.
دو. اینترنت یک رسانه است.
سه. اینترنت یک دنیا است.

# رسانه

# سین

# پنجشنبه‌ها

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه

دیروز بعدازظهر به اتفاق یکی از دوستان رفتیم برای حجامت.
در شهر قم (برخلاف تهران) مطب‌های زیادی کار حجامت را انجام می‌دهند و حجامت امر مرسومی است. مکانی که دیروز رفتیم تحت نظر مؤسسه تحقیقات حجامت ایران قرار دارد. محیط مطب و روش کار آن  تلفیقی از طبابت سنتی و پزشکی تجربی است. ثبت فشار خون و تشکیل پرونده‌ی پزشکی قبل از حجامت، رعایت اصول بهداشتی و پاکیزه‌بودن ابزار کار، توصیه به ادعیه و اذکار وارده و رعایت استحباب نحوه‌ی نشستن و نحوه‌ی تیغ‌زدن و ...
تجربه‌ی جالب و به قولی لازمی‌ست. البته ایام خاص توصیه شده برای حجامت در پیش است و اواخر ماه خرداد اوج کار حجام است.

# قم

# سبک زندگی

  • ۵ نظر
  • سه شنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه

از جذابیت‌های پیامک فرستادن به زبان فارسی برای من، تمرین خلاصه‌گویی و کامل‌گویی ست. این‌که بتوانی با کمترین استفاده از حروف، پیامی را به راحت‌ترین و گویاترین حالت منتقل کنی.
این جذابیت که منجر به دقت فراوان در «نوشتن» و به دنبال آن «خواندن» پیامک می‌شود در بعضی موقعیت‌ها کار دستم می‌دهد. یعنی حسابی اعصابم را به هم می‌ریزد و ناراحتم می‌کند.
یکی آن‌که پیامکی به خط لاتین دریافت کنم و نویسنده‌اش عذر بدتر از گناهی بیاورد که: «تایپ لاتینم از فارسی بهتره»
دیگر آن‌که با چنین فجایعی برخورد کنم: «مثینکه» یا «۶رمنده»
*
مهارت تایپ کردن یک قوای غریزی نیست و اگر تایپ کردن خط فارسی برای شما سخت‌تر از خط لاتین است ضعف از تمرین شماست. چرا فشار کم‌کاری خود را به مخاطب وارد می‌کنید؟
در هر زبانی جایگزین‌های مناسبی برای اکثر کلمات و عبارات وجود دارد. آن‌ها را یاد بگیرید و به کار ببرید تا مجبور به چنین ابداعاتی نشوید. آیا «ظاهراً» هم‌معنای «مثینکه» نیست؟
مگر زحمت تایپ عدد «۶» با تایپ حرف «ش» چقدر فرق دارد؟
*
فرصت تمرین خلاصه‌گفتن و درست‌گفتن را از خود دریغ ندارید.

# زبان

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: پیامک

به اتفاق بانو رفته‌بودیم مشهد پابوس آقا. جاگیر شدیم در یک مسافرخانه‌ی غریبه ولی مناسب رو به حرم. از زیارت برگشتیم. باران گرفت؛ شدید. از پشت پنجره خیابان را تماشا می‌کردم. آب توی خیابان روان شده بود سیل آسا. خیابان به خیابان آب‌ها به هم می‌پیوست. باران شدید بود. بعضی ماشین‌ها توی آب غرق شدند؛ بعضی آدم‌ها.
رودخانه‌ی خیابان‌ها به سمت حرم جاری بود. کم کم آب فرو نشست. آسمان باز شد. آفتاب پیدا شد.
بیدار شدم. صبح شد.
*
خوابم را فراموش کرده بودم تا وسط روز که این را دیدم.
یعنی چه؟

# رؤیا

# رازدل

# مشهدالرضا

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون