صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

شستن موکت برای عزیز.

# سبک زندگی

  • ۰ نظر
  • جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۱
  • :: عزیز
ان‌شاءالله یک اقلیت قوی بودن بهتر از یک اکثریت ضعیف بودن است.
خوشحالم که در این سال‌ها برادرانم کیفیت را فدای کمیت نکرده‌اند.

# پنجشنبه‌ها

# مدرسه

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۱
  • :: بداهه

ساعت ۱۷:۰۰، بوستان نهج البلاغه

عیسی علیه السلام که فقط بنده‌ی خدا بود، به اذن خدا «مردگانِ تن» را «روح» دوباره می‌بخشید؛
عجب داری از ذات باری تعالی که به میل و اراده‌ی خود، «مردگانِ روح» را «جان» تازه بخشد؟

آری؛ این چنین است پروردگار.

# آدم‌ها

# دوست

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۱
  • :: بداهه
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا أَیُّهَا النَّاسُ
ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ
إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ
وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ
ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ
صدق الله العلی العظیم
سوره مبارکه حج - آیه 73
*
من و تو امروز چه کسی را غیر از خدای بزرگ می خوانیم؟

# توکل

# توحید

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۱
  • :: ذکر
یادم آمد که قبلاً جایی نوشته‌بودم:
«بنی آدم بنی عادت است و به راحتی به سختی عادت می کند.»
این روزها هر روز آن را وجدان می‌کنم.

# سبک زندگی

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۱
  • :: بداهه
  • :: نغز

اگر این‌جا «وبلاگ» بود و «من» و «تو» هم دو نفر دیگر بودیم، شاید می‌شد این جمله‌ی عاشقانه را در وصف امروز نوشت:
«با تو که باشم نان بربری و خامه شکلاتی هم می‌خورم در قبرستان»

اما حیف ...

# دوست

# راغب

  • ۲ نظر
  • جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۱
  • :: بداهه

۹:۰۰ تا ۱۱:۰۰   -  مروری بر تاریخ سرزمین عراق و زندگی ائمه – باغ فیض
۱۱:۰۰ تا ۱۴:۰۰ -  بازبینی تدوین پروژه دل‌بندان – بزرگراه نواب
۱۵:۳۰ تا ۱۶:۳۰ -  بدرقه کربلاییان رضوان – پایانه مسافربری غرب
۱۶:۳۰ تا ۱۷:۳۰ -  بازدید مشورتی از منزل یکی از دوستان – …
۱۸:۰۰ تا ۱۸:۳۰ -  گفتگوی دوستانه در بوستان …

# رضوان

# دوست

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۱
  • :: بداهه

حلقه به گوش
و
خانه به دوش

# توحید

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۱
  • :: نغز

 ...
گذرگهی‌ست
پر ستم
که اندر او
به غیر غم
یکی
صلای آشنا
به رهگذر
نمی‌زند
...

# اهل بیت

# هیأت

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
  • :: بیت
...
اهل قلم، خانه در دفتر خود دارند.

# صاد

  • ۴ نظر
  • دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
  • :: نغز
البته ما برای سربلندی و رستگاری «جوجه اردک زشت» در این امتحان سخت الهی بسیار دعا می‌کنیم.

# دوست

# قصه

# تربیت

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۱
  • :: نغز

تقریباً همه‌ی حیوانات مزرعه از پدران خود داستان «جوجه اردک زشت» را شنیده بودند.
شاید به همین دلیل بود که کسی از دیدن جوجه‌ای بدقواره در صف جوجه‌های تازه متولد‌شده‌ی اردک‌خانم تعجب نکرد. حتی شنیده شد که چند تا از گوسفندها در گوش هم پچ پچ می‌کنند:
«بع بع؛ یه داستان تکراری. دوباره یه جوجه‌ی قو با جوجه اردک‌ها قاطی شده. حتماً چون خیلی بی‌ریخته بقیه تحویلش نمیگیرن و بعد از یه مدت سرخورده و افسرده میشه. اما آخر داستان همه می‌فهمن که این جوجه‌ی زشت از همه‌شون بهتر و قشنگ‌تره. بــــع»
*
+ پایان اول: نظر گوسفندها درست بود. تاریخ تکرار شد و جوجه اردک زشت تبدیل به قویی زیبا شد.
+ پایان دوم: جوجه اردک زشت یک جوجه کلاغ بود. او هیچ‌وقت شناکردن یاد نگرفت و روز به روز بی‌ریخت‌تر شد.
+ پایان سوم: جوجه اردک زشت فقط یک جوجه اردک زشت بود.
----- پایان سوم الف: او بدون توجه به تمسخر دیگران به بزرگ شدن و اردک بودن خودش ادامه داد.
----- پایان سوم ب: فشار روانی روی جوجه اردک زشت او را به پوچی رساند و آخرش معتاد شد.
----- پایان سوم ج: او تمام عمر چند ماهه‌ی خود را صرف تأمین هزینه‌های جراحی زیبایی و غیره کرد. اما چه فایده؟
+ پایان چهارم: بخشی از نظر گوسفندها درست بود. جوجه اردک زشت در واقع یک جوجه‌ی قو بود. اما فقط همین‌قدر از تاریخ تکرار شد و زندگی جوجه کوچولو به پایان سوم ب یا ج ختم شد.

# قصه

# تربیت

  • ۱ نظر
  • شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱
  • :: نغز
دو سوال کلیدی -به نقل از پیامبر اکرم (ص)- که باید قبل از هر مناظره و مباحثه‌ی حقیقی و مجازی از خودمان (و اگر شد از طرف مقابل) بپرسیم:
  • جئتنی سائلا او متعنتا؟ (واقعاً برای سوال کردن و دانستن آمده ای یا برای تعنت ورزی و لجاجت؟)
  • علی الضلالة ام علی الهدی؟ (برای راه یافتن و یا گمراهی؟)

# پلاس

# پیامبر

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱
  • :: نغز
  • :: روایت امروز

همان ابتدای جاده‌ی ازنا به شازند، در یک فرعی بدون تابلو و نشانی، فرمان را می‌پیچانیم و به روستای «امام‌زاده قاسم» می‌رسیم. در نگاه اول متوجه می‌شوم که قدمت بنا باید بیش از پانصد سال باشد؛ گنبد رکّی و دیوارهای بلند. آن دورتر بقایای برج و باروی کهنِ آبادی به چشم می‌خورد.

ظهر جمعه است. حیاط هشت ضلعی امام‌زاده زیر سایه‌ی درختان و چهار ایوان به هم فشرده پر از جمعیت و دیگ بزرگ آش‌رشته در حال جوش.
*
می‌خواستم مفصل‌تر راجع به این بنای دیدنی بنویسم که این گزارش خوب را پیدا کردم. لااقل تصاویرش را ببینید.

# ایران

# سفر

# اهل بیت

  • ۰ نظر
  • جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۱
  • :: بداهه
  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۱
  • :: بداهه

خوشحالم که امروز نوجوانان و جوانانی که به نوشتن علاقمند هستند مجلات خوبی برای خواندن دارند.
یک سالی می‌شود که مشتری ثابت «همشهری داستان» هستم. کاری متوازن و معقول از تیمی خوش‌قریحه و حرفه‌ای که مسلمانند و به حسن و قبح ذاتی افعال معتقدند!
اما این هفته به توصیه‌ی برادری عزیز شماره‌ی آخر «داستان» را ورق زدم. انصافاً متحیرم کرد. همه‌ی اعتدال و میانه‌روی بچه‌های همشهری را با نوعی تعهد انقلابی گره زده‌اند و محصولی باکیفیت تحویل داده‌اند.

حالا که این دو را در کنار هم مقایسه می‌کنم می‌توانم بگویم: «نیمه‌ی تهرانی وجودم همشهری داستان را بیشتر می‌پسندد و نیمه‌ی قمی وجودم ماهنامه‌ی داستان را.» البته خواندن هر دو را به دوستان خوبم توصیه می کنم.

# رسانه

# مدرسه

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۱
  • :: کتاب
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون