شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه؟ قصهی ما بود دراز...
# مولوی
- ۱۷ نظر
- جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳
شب جمعهی قبل شام را مهمانشان بودم
-رفته بودم دامادیش-
و امشب شام را مهمان ما هستند
-با عروسش آمده است زیارت-
*
اولین مهمان ما در این خانه
اولین مهمانی آنها در زندگی مشترک
بیتعارف ما
بیتکلف آنها
اَنفُسَهُم عَفیفَةٌ
و حاجاتُهم خَفیفةٌ
و خَیراتُهُم مَأمُولَةٌ
و شُرُورُهم مَأمُونَةٌ
الحمدلله
برادر (به فارسی ایران: داداش) یکی از نسبتهای خانوادگی است و به فرد مذکری (غیر از خود فرد) که فرزند پدر و مادرش باشد اطلاق میشود. در افغانستان داشتن پدری واحد برای برادر بودن کفایت میکند. با این تعریف به پسری از مادر واحد ولی از پدر متفاوت برادر ناتنی گفته میشود.
در ایران به فرزندان یک پدر و دو مادر نیز ناتنی گفته میشوند. در ایران به برادر، داداش و یا اخوی هم گفته میشود.
ابلهانهتر از این هم میشود؟
حالا هی ارجاع بدهید به ویکی پدیا.
امروز صبح به اتفاق همکاران بازدیدی از پژوهشگاه رویان و باغموزه دفاع مقدس داشتیم. اولی که عمومی نیست، اما دومی را توصیه میکنم که حتماً وقت بگذارید و به اتفاق دوستان ببینید.
*
باغموزه پایگاه اینترنتی خوبی هم دارد. این صفحه را ببینید:
خیلی خوب و جامع است. دستشان درد نکند.
بیست سال پیش، سید مرتضی آوینی در مقالهی مبسوط «بشر در انتظار فردایی دیگر» به معرفی و مقایسهی محتوای دو کتاب ۱۹۸۴ جرج اورول و دنیای قشنگ نو از آلدوس هاکسلی و تحلیل آن از دیدگاه خودش پرداخته. با این که آن موقع خبری از اینترنت و رایانه نبود اما هنوز هم این مقاله خواندنی است.
امروز این کمیک ترجمه شده در مقایسهی دنیای این دو کتاب را دیدم که به نظرم برای شما هم جالب باشد.
بر روی تصویر اشاره کنید تا درشت شود
برای رفع تنوع بعد از سه هفته از اسبابکشی، سیم آنتن تلویزیون را به چیزی وصل کردیم و دو شاخه را زدیم به برق. بیست تا شبکه را گرفت مثل آینه. چرخی در کانالها زدیم. چیز خاصی نداشت. خاموش کردیم.
دوباره رادیو روشن شد.
نیم میلیارد هزینه کردهاند برای باغ و ویلا که صبح جمعه صد کیلومتر رانندگی کنند در جادهی شلوغ تا برسند سربندان و جوجهکباب بخورند و خواب بعدازظهر و سر و ته کنند توی همان جادهی شلوغ و دو ساعت در ترافیک و راهبندان تا برسند خانه.
چند هفته میشود این کار را کرد و اسم آن را تفریح گذاشت؟
سالهای سال، از این بازداشتگاه به آن اردوگاه، از گوشهی این سلول به کنج آن اتاق، سالهای غربت و دوری، سالهای نبرد و اسیری، سالهای سخت؛
و پرسشهای بیپایان، پرسشهای بیپاسخ، پرسشهای هزارباره؛
پایان این اسارت کی میرسد؟ آیا درازای عمر من به بلندای این حصارها خواهد رسید؟ آیا مرا بعد از این روزها عمری خواهد بود؟ آیا بار دیگر همسرم را و فرزندم را -وطنم را- خواهم دید؟ زندگی من بعد از این روزها چگونه است؟ دنیای پس از این روزها چگونه خواهد بود؟
*
و اگر منادی در آن شبهای تاریک ندا میداد که ای بندهی ما، غم مخور که تو را آزادی قریب فرا خواهد رسید و دیر نباشد که پسری دیگر تو را خواهیم بخشید و بیست سال بعد جشن دامادی او را هم خواهی دید... کدام اسیر دربندی را باوری اینچنین در خاطر میگنجید؟
*
امشب رفتم که این معجزهی الهی را ببینم؛ معجزهی امید را.
رویکردهایی به سواد رسانهای
آرت سیلور بلات، جین فری، باربارا فینان
ترجمه امیر یزدیان
مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ۱۳۹۳، ۴۱۵ صفحه
انصافاً کتابی کاربردی و به روز است و در اکثر زمینههایی که ممکن است در هنگام تحلیل محتوای رسانهای (فیلم سینمایی و اخبار و گزارشهای تلویزیونی) نیاز به راهنمایی داشته باشید کارگشا است.
از همه مهمتر آن که به راحتی میتوانید فایل پی دی اف آن را از پایگاه ناشر آن و یا همینجا دریافت کنید.
خواندن آن را به همهی معلمان و مربیان و دانشجویان توصیه میکنم.
کتاب رویکردهایی به سواد رسانهای
من: سلام. دیشب خواب زیارت حضرت رضا (علیهالسلام) رو دیدم. اثر دعای شماست انگار. ممنونم.
تو: علیکم السلام. خدا سایه لطف حضرت رو انشاءالله بر زندگی شما و ما مستدام بداره. با هم سفر بعدی انشاءالله. یاعلی
تو: نمیدونم الان تو چه وضعیتی هستید. ولی امیدوارم این مصیبت عظیم وارده (!) غم آخرتون باشه!
من: خونهی آخر آدما دل خاکه. مصیبت اول و آخرشون هم همینه.