صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۱۹۴ مطلب با موضوع «بیت» ثبت شده است

اندکی در مقوله‌ی سابق الذکر «تشت (طشت) رسوایی» جستجو کردم. در ادبیات فارسی قدمتی لااقل به اندازه‌ی سلمان ساوجی دارد:

عشقم از روی طبق، پرده تقوی برداشت
طبل پنهان چه زنم؟ طشت من از بام افتاد

و البته ابیاتی دیگر از شاعرانی دیگر:

سر بر آرم به جنون جامه به تن چاک زنم
پرده پوشی چه کنم؟ طشت من از بام افتاد
*
طالعِ شهرت رسوائی مجنون بیش است
ورنه طشت من و او٬ هر دو ز یک بام افتاد

# توبه

# تربیت

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بداهه
  • :: بیت
  • :: نغز

با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد
کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین

گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار
همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین

...

گر سرش داری چو سعدی سر بنه مردانه وار
با چنین معشوق نتوان باخت عشق الا چنین

* به مناسبت اول اردیبهشت و سعدی و طبیعت و لزوم همنشینی با خردمندان

# سعدی

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: بیت

شب فراق که داند که تا سحر چند است؟
مگر کسی که به زندان عشق دربند است

گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است؟

پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است

قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

# سعدی

# دوست

  • ۱ نظر
  • جمعه ۳۰ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بیت

همچو تو دوست مرا دست به دشواری داد
چون به دست آمدی آسان نتوان داد ز دست

از دست دادن یک دوست اتفاقی معمولی نیست که بتوان به آن عادت کرد. هر چند گاه گاهی پیشامد می‌کند و طعم حسرت را -مثل دود سیگار- در ریه‌‌های آدم می‌دواند.
این بار هم مثل دفعه‌های قبل تلخ بود.
*
هنوز هم جایت خالی‌ست.

# بی‌برچسب

# دوست

  • ۱ نظر
  • جمعه ۹ فروردين ۱۳۹۲
  • :: بیت
  • :: پریشان

بود شیخی خرقه پوش و نامدار
برد از وی دختر سگبان قرار
شد چنان در عشق آن دلبر زبون
کز دلش می‌زد چو دریا موج خون
بر امید آنکه بیند روی او
شب بخفتی با سگان در کوی او
مادر دختر از آن آگاه شد
گفت: «شیخا چون دلت گم‌راه شد
گر تو را افتاد با ما این هوس
پیشه‌ی ما هست سگبانی و بس
بایدت چون ما تو سگبانی کنی
بعد سالی عقد و مهمانی کنی»
چون نبود آن شیخ اندر عشق سست
خرقه را بفکند و شد در کار چست
با سگی در دست در بازار شد
قرب سالی از پی این کار شد
صوفی دیگر که بودش هم نفس
چون چنانش دید گفت: «ای هیچ کس
مدت سی سال بودی مرد مرد
این چرا کردی و هرگز اینکه کرد؟»
گفت: «ای غافل مکن قصه دراز
زان که گر پرده کنی زین قصه باز
حق تعالی داند این اسرار را
با تو گرداند همی این کار را
چون ببیند طعنه‌ی پیوست تو
سگ نهد از دست من بر دست تو»

منطق الطیر - مقاله حادیه و اربعون

# عطار

# دوست

# توحید

  • :: بیت
  • :: نغز

حضرت آیت‌الله امروز این ابیات سعدی را می‌خواند و تفسیر می‌کرد:

شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و چنگ گرگی
شبانگه کارد بر حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید:
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت، گرگم تو بودی

گرگ: جهل و عقب ماندگی امت مسلمان
بزرگ: علم نوین و دانشگاهی
ذبح گوسفند: جدایی امت اسلامی از آموزه‌های وحیانی

# سعدی

  • :: بیت
  • :: نغز

...
خوش آمدی به مزارم نموده‌ای یادم
بخوان تو سوره‌ی الحمد تا کنی شادم
...

# توبه

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۱
  • :: بیت

...
آتشی از سوز عشق در دل داوود بود
تا به فلک می‌رسد بانگ مزامیر او
...

# سعدی

# توحید

  • :: بیت

گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پایی

زنهار نمی‌خواهم کز کشتن امانم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی

در پارس که تا بودست از ولوله آسوده‌ست
بیمست که برخیزد از حسن تو غوغایی

من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی

# سعدی

# دوست

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۱
  • :: بیت
ماندن به هر طریق
پرسش بی‌رحمی است
بزرگان «نه» را بر می‌گزینند
و حقیران -به خواری-
تن به «آری» می‌دهند!
باری، پسند خاطر چون تو یاری
باید پسند اولیای خدا باشد
محمد (ص) گفت: نه!
و پر جبرئیل آتش گرفت
و عیسی و موسی و نوح و روح...
هر یک به گونه‌ای!
اگر رسول روزگار خویش می‌خوانمت
طواف
بر مدار گزاف نکرده‌ام
تو با آن زخم کاری
که در شقیقه داری
به «نه» گفتی آری
و ما به خواری
زمزمه کردیم «آری»
بزرگان «نه» را بر می‌گزینند
و حقیران -به خواری-
تن به «آری» می‌دهند!
و من
پیشانی بند پاک تو را می‌بوسم!
و می‌سرایم:
ماندن به هر طریق
پرسش بی‌رحمی است!

# سیدحسن حسینی

# شهید

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱
  • :: بیت

دسته‌ی عزاداری شیعیان مهاجر بلخی، بدون علم و کتل، با آن پرچم غریب افغانستان، این همه راه را سینه زدند و آمدند و در صحن عتیق نوحه خواندند و گریه کردند و چرخیدند و رفتند. موقع خروج، جلوی درِ خیابان ارم، نوحه‌خوان افغانی همه را ساکت کرد و گفت: «عزاداری‌ها قبول. سه تا دعا می‌کنم همه آمین‌گو باشید.»
گوشم را تیز کردم که ببینم آخر این همه سوز و گداز، در آستان بانوی قم، ظهر عاشورا، چه می‌خواهند؟
:
- فرج امام زمان
- سلامتی رهبر انقلاب
- توفیق برقراری حکومت اسلامی شیعه در افغانستان

*
آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد
در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را

# حرم

# قصه

# قم

# هیأت

# واحد قم + حومه

  • :: بداهه
  • :: بیت

...
چرا گوید آن چیز در خفیه مرد
که گر فاش گردد شود روی زرد؟
...

# ادب

# سعدی

  • :: بیت
خیالت
امشب
روی این صندلی خالی
کنارم
نشسته است
و
همه‌ی جاده را
آواز می‌خواند
چه غمگین می‌خواند خیالت

# جاده

# دوست

  • :: بیت

یکی از رفقا امروز یه فولدر از این شعروگرافی‌ها برام فرستاده. همه مال سعدی و همه هم خوب.
انتخاب خوب و تقطیع خوب.
حرکت خوبی‌ست برای چشیدن قدرت زبان و حلاوت بیان سعدی.

# سعدی

  • ۹ نظر
  • يكشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۱
  • :: بیت

هر چند عاشقان قدیمی
از روزگار پیشین
تا حال
از درس و مدرسه
از قیل و قال
بیزار بوده‌اند
اما
اعجاز ما همین است :
«ما عشق را به مدرسه بردیم»
...

# قیصر

# مدرسه

  • :: بیت

امروز بعد از یک هفته داشتم به داستان زندگی یکی از رفقا فکر می‌کردم. یاد این قطعه از سعدی افتادم:

شد غلامی به جوی کاب آرد
آب جوی آمد و غلام ببرد
دام هر بار ماهی آوردی
ماهی این‌بار رفت و دام ببرد

نوشتم که یادم بماند اعتمادی به اعتبارات دنیایی نیست و باید برای عاقبت به خیری همدیگر زیاد دعا کنیم.

# دوست

# سعدی

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۱
  • :: بداهه
  • :: بیت
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون