صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۱۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برادر» ثبت شده است

یکی از رفقا پیشنهاد داد که همدیگر را ببینیم. نظرش روی اقدامات رزمی و بزمی از قبیل کوه و استخر و جوج و غیره بود. گفتم برنامه‌ای بذار که کمی با هم گفتگو و موأنست و مؤاخات داشته باشیم.
بعد از ده‌ها پیامک رفته و آمده، در نهایت عصر پنجشنبه دوقلوها را برداشتم و با دو تا از رفقا رفتیم پارک و پنج نفره صفا کردیم.
حالا امروز صبح پیامک فرستاده:
-:یه سؤالی ذهنم رو درگیر کرده. الان به کدوم قسمت از برنامه دیشب میگیم «مؤاخات»؟
جواب دادم:
-: سوال خوبیه. به اون قسمتی که بچه ها به شما می‌گفتند: «عمو»!

# برادر

# سین

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • جمعه ۲۲ خرداد ۱۳۹۴
  • :: پیامک
  • :: پدر مقدس

من: برادرم؛ شکرگزار باش بخاطر نام زیبایت که این شب مبارک به آن معنا می‌بخشد.
تو: من شاعرم، چه سود که «سعدی» نمی‌شوم / من «مهدی» ‌ام دریغ که موعود نیستم

# برادر

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴
  • :: بیت
  • :: پیامک

بی‌تو
در حوالی اندیشه‌ام
و
به تو
می‌اندیشم.

# برادر

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳
  • :: پیامک

چشمه‌ی آب حیاتی که به دستان گویند
گوهرِ شعرِ تر و طبعِ روانِ «من» و «تو»ست

# برادر

# قاب در قاب

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۳
  • :: بیت
  • :: پریشان

تو از یک هفته بعدش خبر نداری.

# برادر

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۳
  • :: پریشان

خنده‌های مرا ببخش.
این خنده‌ها -موقع شنیدن غصه‌های تو- خنده‌ی شادی و هیجان نیست. خنده‌ی عصبی است: یک واکنش ناخودآگاه در برابر حجم فاجعه.
این خنده‌ها درست در لحظه‌ای که باید بغض کنم و به چشمانت خیره شوم و در هم بشکنم، غرورم را حفظ می‌کند.
.
.
.
تو از دو ساعت بعدش خبر نداری.
تو از دو روز بعدش خبر نداری.

آن خنده‌های لحظه‌ای را ببخش.

# برادر

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۳
  • :: پریشان

تو: مهمون نمیخواین؟
من: بیا حبیب خدا، ای حبیب دلم / بیا که هوای حرم تماشایی است

# برادر

# واحد قم + حومه

  • ۳ نظر
  • دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
  • :: بیت
  • :: پیامک

امروز هفدهم دی بود؛
فردا اختتامیه‌ی هفتمین بوی سیب است؛
و من میان امروز و فردا
به یاد آن دختر جوانی افتادم که
-وقتی کودکی بودیم-
شب‌ها
در روستا
قبل از باز کردن کتاب
حافظ را به شاخه نباتش قسم می‌داد.

و شاخه‌ی نبات
در اندیشه‌ی کودکانه‌ی من
میوه‌های درخت نبات بود
که در باغ بالای خانه‌ی مادربزرگ ریشه داشت
و ما هرگز به آن جا نرفته بودیم.
*
امشب از شاخه‌نبات شهرم -آن بانوی با کرامت- برایت میوه‌ای چیده‌ام، که حافظ ت باشد.


پ.ن:
این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد
اجر صبری‌ست کز آن شاخه نباتم دادند

# برادر

# حافظ

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
  • :: پریشان
  • :: کودکی

شهید حسین علی شایسته مهر


... فلیرحل معنا:
+ و + و + و + و +

# برادر

# شهید

# مسعود

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۳
  • :: پریشان

امام صادق علیه السلام فرمودند:
«کلنا سفن النجاة ولکن سفینة جدی الحسین أوسع و فی لجج البحار أسرع»
همه ما اهل بیت کشتی‌های نجاتیم، ولی کشتی جدم حسین علیه السلام وسیع‌تر و در عبور از امواج سهمگین دریاها سریعتر است.

(بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۳۲۲، حدیث ۱۴)

پ. ن:
قانون عشق سوختن است و به قدر درد
محبوب آستانه‌ی محبوب می‌شوی

مانند آفتاب دلم سخت روشن است
من خواب دیده‌ام... به خدا خوب می‌شوی

# برادر

# هیأت

# واحد قم + حومه

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۳
  • :: پریشان

پنجره

حق می‌دهم که ندانی وقتی به پنجره‌ی خانه‌ها نگاه می‌کنم چه حسی دارم: مات پنجره‌ها ماندن؛ و غرق شدن در خاطرات آن‌سوی دیوارها؛ عادت سال‌های نوجوانی...
پشت هر کدام از این پنجره‌ها قصه‌ای نگفته مانده است:
پنجره‌های بسته؛ پنجره‌های شکسته، خاک گرفته، خسته؛
پنجره‌های راستگو؛ پنجره‌های متظاهر و دروغگو؛
پنجره‌های فقیر؛ پنجره‌های دلگیر؛
پنجره‌های باز نشده؛ پنجره‌های بسته شده؛ پنجره‌های تا ابد باز؛
پنجره‌های بی‌پرده، پنجره‌های آهنی؛ پنجره‌های چوبی و بی‌نرده؛
پنجره‌های با صفا و رنگی؛ پنجره‌های دلتنگی؛
پنجره‌هایی که -بجای بزرگراهی پر شتاب یا خیابانی شلوغ- به باغی گشوده می‌شوند؛ به بوستانی -که از قضا- تو دوستش داری.
پنجره‌های خوشبخت...

# برادر

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳
  • :: پریشان

گفته بودم که بعضی حرف‌ها را فقط در دکان جگرکی می‌توان گفت.
اما نگفته بودم که باید لااقل سالی یک‌بار به دکان جگرکی بیاییم.
می‌بینی؟
دقیقاً یک سال گذشته است و چه خبرهای خوبی برایم داری.


پ.ن:
سلفی نمی‌گیرم؛ حتی با تو.
از سن و سال من این کارها بعید است؛ هر چند که گرد پیری بر سر تو هم نشسته.
راستی؛ آخرین عکس یادگاری‌مان کی بود؟

# برادر

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۳
  • :: پریشان
سیداحمد را توی راه گرفتم و تبریک گفتم.
سیداحسان گوشی را بر نداشت؛ آفلاین یادش کردم.
سیدهادی را غافلگیر کردم و حسابی خندید.
سیدحسن در دسترس نبود؛ گذاشتم به حسابش برای بعداً.
سیدمجتبی داشت رانندگی می‌کرد و از مجلسی به مجلس دیگر.
سیدعلی هم التماس دعای ویژه داشت.
سید هفتم تو بودی.
یک سال قبل گوشی را بر نداشتی. دو سال قبل گوشی را بر نداشتی. سه سال قبل گوشی را بر نداشتی. اما الان جواب دادی.
توی حرم، همان جای دلپذیر و دلخواه، مصطفی را خوابانده‌ام روی پایم و شیشه گذاشته‌ام دهانش، که گوشی را بر می‌داری. هفتمین بچه سیدی که امسال شماره‌اش را گرفتم «پریشان» است؛ «برادر» است؛ «الحاقی از گذشته» است و اولین بار است که عیدغدیر تلفنش را جواب می‌دهد. عیدت مبارک برادر.

# اهل بیت

# برادر

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • :: پریشان

+

سعدی به وصل دوست چو دستت نمی‌رسد
باری به یاد دوست زمانی به سر بری


# برادر

# سعدی

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۳
  • :: بیت
  • :: بشنو

من: میشه ببینمت؟
تو: اگر واجب نیست باشه برای ...
من: واجب نیست. حتی مستحب هم نیست.

# برادر

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳
  • :: پریشان
  • :: پیامک

رفاقت طولانی مدت همراه با ارتباط زیاد و هر روزه می‌تواند برای هر دو طرف و حتی همه‌ی اعضای یک گروه دوستی ملالت بار باشد. یک راه ملالت زدایی از روابط به توصیه‌ی سعدی «محجوبی و محبوبی» است که می‌دانی و می‌دانیم که جواب می‌دهد. اما...
مشکلی وجود دارد. راهبرد «دوری و دوستی» متضمن یک نقض غرض اساسی در هدف رفاقت است؛ که هر چند گاهی از آن گریزی نداریم اما -با توجه به شناختی که از فطرت الهی انسان و دقت خداوند در خلقت بنی‌آدم داریم- بعید به نظر می‌رسد که تنها راه گرم نگه داشتن محبت متقابل باشد.
من برای این مشکل یک راه حل تجربی دارم که نام آن را «تعریف پروژه» گذاشته‌ام. ما باید بین خودمان پروژه‌های کاملاً اجرایی تعریف کنیم: از مطالعه و تحقیق و پژوهش گرفته تا کار اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی.
«تعریف پروژه» مثل غضروفی است که در میان دو استخوان فشرده می‌شود، کشیده می‌شود، خم می‌شود، می‌پیچد، اما هم‌چنان پیوستگی دو طرف را حفظ می‌کند. هر بلایی قرار است سر رابطه‌ی دو طرف بیاید،‌ ابتدا تأثیر خود را روی پروژه نشان می‌دهد. اگر فشار قابل تحمل بود، عبور پروژه از امتحان منجر به تقویت رابطه می‌شود و اگر فشار مرگ بار بود، پروژه فدایی آسیب به طرفین است.
بیا با هم «پروژه» تعریف کنیم. هر چند غیر ضروری و غیر فوری.

پ.ن۱:
اگر این نوشته را در گروه پریشان دسته‌بندی می‌کردم آن وقت پایان دیگری می‌داشت.
چه کنم که نغز است!

پ.ن۲:
با احترام تقدیم می‌شود به زائرین روزه‌دار، میهمانان امشب واحد حومه قم: سجاد، مهدی، محمدرضا، آقا مهدی و احسان عزیز.

# افطار

# برادر

# دوست

# سین

# محبت

# واحد قم + حومه

  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۳
  • :: نغز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون