همهی نیروها، همهی قدرتها، در هر جا هستند، محتاج به توجه خاص حضرت رضا سلام الله علیه هستند.
# روحخدا
# مشهدالرضا
- ۲ نظر
- شنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۹
همهی نیروها، همهی قدرتها، در هر جا هستند، محتاج به توجه خاص حضرت رضا سلام الله علیه هستند.
من معتاد شدم.
اومدم نشستم توی یه کافی نت تو خیابون شیرازی و وبلاگ می نویسم.
این هفته عروسی حاجی بود. کجاست که بیاد بزنه توی سرم که آدم باش. مرد که وبلاگ نمی نویسه.
اما من معتاد شدم. توی راه حرم، شب جمعه ای، اومدم و دارم وبلاگ می نویسم.
*
مشهد تنهایی چیز عجیبیه. خدا قسمت همه بکنه تنهایی مشهد اومدن رو. مجرد و متأهل هم فرقی نمی کنه. تنهایی با یه عده غریبه که همدیگر رو نمیشناسید و اونقدر فاصله ی سنی دارید که صمیمی نشید و اون قدر فاصله ی فرهنگی دارید که دو کلوم نتونید با هم حرف بزنید.
الان دو روزه تقریباً با هیچکس حرف نزدم. احتمالاً تا پس فردا هم کسی نیست که باهاش حرف بزنم.
*
من معتاد شدم. معتاد ارتباط با دیگران.
و امام رضا (قربونش برم) سخت در تلاشه تا من رو ترک بده.
برام دعا کنید.
ترم آخر دانشگاه، هر چه قبل از آن در کویر اندوخته بودم در ماجرای غم انگیزی بر باد رفته و پریشانی عجیبی گریبانم را گرفته بود.
پیراهن مشکی پوشیده، بیخداحافظی و بیخبر به جاده زدم.
پنج عصر اتوبوس حرکت کرد و در تمام مسیر، تنهایی و بغض و حیرت با من بود. ذهنم انبوهی از چراییهای قسمت و حکمت را با خود میآورد و دلم همهی محبتهای دریغ کردهی اطرافیان را به دنبال میکشید.
آفتابِ صبح اربعین، تازه از مشرقِ جغرافیای دنیایی سر برآورده بود که گنبدِ آفتابِ هشتمین در چشمم طلوع کرد.
...
همهی روز دور خودم و دور حرم چرخ می خوردم و گیج میزدم. دستههای عزا از دری وارد میشدند و صحن را بر سر و سینه میکوفتند و از در دیگر بیرون میرفتند.
...
پنج عصر اتوبوس حرکت کرد و در تمام مسیر از تنهایی و بغض و حیرت، فقط اشک با من بود.
فروردین هشتاد و سه
این حکایت دومین سفر تنهاییام به مشهد بود که امروز هواییاش شدم. اولین سفر اما حکایتی دیگر داشت...
از قدیم گفتن: موریانه همه چیز رو میخوره، غیر از «غم صاحبخونه»
*
باید اضافه کنم که طی تحقیقات به عمل آمده موریانه «پلاستیک» و «غم مستأجر» رو هم نمیخوره!