صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

امپراطوری معظم گوگل از شبکه مجازی خود به نام «گوگل‌پلاس» رونمایی می‌کند و ما قحطی‌زدگان ارتباط حقیقی و تشنگان دریای فیلترشده‌ی اینترنت به سویش حمله می‌بریم.
بی آن که لحظه‌ای درنگ کنیم و از خود بپرسیم: «ما به توسعه‌ی ارتباطات مجازی‌مان چه نیازی داریم؟ و چقدر نیاز داریم؟»

# رسانه

  • ۹ نظر
  • يكشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز

رانندگی - قم-تهران - نصفه شب - پمپ گاز - تهران-قم - سحر - قم-تهران - عصر - پمپ بنزین- تهران-قم - صبح - صندلی دوم - خالی - هوا - گرم - سکوت - کویر - رادیو - باد - سکوت.

# قم

  • :: صندلی دوم
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم‌الله الرحمن الرحیم
إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلّهِ
حَنِیفًا
وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
شَاکِرًا لِّأَنْعُمِهِ
اجْتَبَاهُ
وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ
وَآتَیْنَاهُ فِی الْدُّنْیَا حَسَنَةً
وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ
ثُمَّ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا
وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
صدق‌الله العلی العظیم
نحل: 120 تا 123

# هدایت

# تربیت

# تاریخ

  • :: ذکر
تو: خواهم [خواستم] که با تو درد دل کنم  /  گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد...
من: وسعتی به قدر جای ما دو تن /  گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد...
تو: جز تو هیچ میزبان مهربان / نان و گل به میهمان نمی‌دهد...

با صدای شاعر بشنوید



* شاعر -رحمه‌الله‌علیه- سال‌ها پیش این غزل را برای دوستی گفته است که امروز لایق لعنت‌الله‌علیه است. ما را به شاعر و دوستش کاری نیست. شعر را عشق است.

# قیصر

# برادر

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: پیامک
  • :: بشنو

تو: سلام؛ آقا من فردا کنکور دارم. خیلی خیلی برام دعا کنین.
من: سلام؛ فردا فقط تو کنکور داری؟
تو: نه! فردا تمامی بچه‌های رشته‌ی ریاضی فیزیک کنکور دارن!
من: پس چرا این‌قدر خوادخواهی؟
تو: آقا این کجاش خودخواهیه؟ شاید یکی نخواد شما دعاش کنین! هر کسی که می‌خواد دعاش کنین خودش باید بگه. من فقط مسئول وضعیت خودمم!
من: دست بابات درد نکنه با این بچه تربیت کردنش!
تو: آقا خب چرا ناراحت میشین. بنده به شخصه اظهار می‌کنم که غلط کردم. شما همه رو دعا کنین. بنده رو هم دعا نکنین!
من: مهم روحیه‌ی تک‌خوریه که متأسفانه...
تو: آقا بنده تسلیمم!

* حالا نه‌این که فکر کنید بنده امام‌زاده‌ای هستم مستجاب‌الدعوه که سیل درخواست التماس دعا به سویم سرازیر است و چه و چه... اما تلخیِ این گفتگوی پیامکی هنوز از ذهنم بیرون نرفته‌است. چرا آدمی که فردا کنکور دارد فقط خودش را می‌بیند؟ ما با این نسل چه کرده‌ایم؟

# تربیت

# سین

# مدرسه

  • ۵ نظر
  • چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
  • :: پیامک

لابلای کارهای فشرده‌ی اداری، گاهی خواندن یک مقاله کلی به آدم انرژی می‌دهد:

نسل فیس بوک به سندروم محرومیت از اطلاعات دچار است

این عنوان مقاله‌ای است که در شماره‌ی 91 ماهنامه‌ی سیاحت غرب -که قبلاً درباره‌ی آن مفصل نوشته‌ام- چاپ شده. نویسنده‌ی مقاله گزارشی می‌دهد از انجام یک آزمایش با عنوان «قطع ارتباط» و شرایط آزمایش‌شونده‌ها را با دقت و جزئیات خوبی توصیف می‌کند. مثلاً:

بیشتر مشارکت‌کنندگان در این مطالعه، بدون تلفن‌های همراهشان، سردرگم و پریشان بودند و احساس می‌کردند بدون استفاده از فیس بوک، گم‌کرده‌ای دارند، ولی با این همه، نبود موسیقی بیشترین مشکل را برایشان ایجاد می‌کرد

این مقاله هر چند محتوایی خلاصه و تیتروار دارد، اما آموزنده و مغزدار است.

# سبک زندگی

# موسیقی

  • :: کتاب

دوازدهمین قسمت برنامه‌ی سایه‌روشن عصر جمعه از رادیو معارف پخش شد. این برنامه که تدوین طرح‌نامه‌ی اون با همکاری آقاسیدعلی و رفقای هم‌دانشگاهیشون انجام شده بعد از فراز و نشیبی یک‌ساله به مرحله‌ی تولید رسید. هر چند که در مرحله‌ی تولید توفیق همراهی بیش‌تر ایشون رو نداشتیم (نداشتند!)
موضوع این قسمت: «تلفن همراه، فرصت‌ها و تهدیدها» ست. به نظرم بعد از جلسه‌ی ارزیابی که هفته‌ی قبلش برگزار شده‌بود کیفیت برنامه بهتر شده. دست آقای سلیمانی درد نکنه.
سردبیر و تهیه‌کننده: ابوالفضل سلیمانی ؛ گوینده: سرکار خانم شیرعلی و مصطفی اسماعیلی ؛ گزارشگر: سرکار خانم نجاتی ؛ کاری از گروه فرهنگ و ادب رادیو معارف.



# اداره

# سبک زندگی

  • :: بشنو

علی مسخره می‌کند که حتماً می‌خواهی این را هم توی وبلاگت بنویسی؟!!
و خودش خوب می‌داند که خواهم نوشت از بعدازظهری که بعد از عمری، بی‌ترس از دیده‌شدن و خراب‌کردن و شماتت‌شنیدن دست به توپ و تور بردم و هم‌بازیِ آدم‌هایی شدم که بیش از این که با من رفیق باشند، مهربان بودند؛ و باران می‌آمد و وقتْ خوش بود.
غار واقعی این‌جاست برادر. هر چند که برای شما هم‌چنان مرغ همسایه غاز باشد.

# دوست

# پنجشنبه‌ها

# قصه

  • ۳ نظر
  • پنجشنبه ۲ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه

یک نفر از دوستان قدیمی که سال‌ها از او بی‌خبر بودم بی‌مقدمه تماس گرفته و ابزار محبت کرده.
از توی فایل اکسل ذهنم تمام مشخصاتش را یافته‌ام: سن و سال، قیافه و لهجه، قد و قامت، رشته و سواد، علایق و دغدغه‌ها. اما متأسفانه هر چه فایل ورد ذهنم را بالا و پایین می‌کنم که بلکه خاطره‌ای، گفتاری، یادگاری، چیزی از او بیابم نمی‌توانم.
ذخیره کردن اطلاعات آدم‌ها در دو فایل جداگانه‌ی ورد و اکسل همین دردسرها را هم دارد.
حالا من با آدمی طرف هستم که کاملاً می‌شناسمش و هیچ از او به خاطر ندارم.

# دوست

  • ۶ نظر
  • چهارشنبه ۱ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز
  • :: یزد

یه جمله‌ی معروف هست که میگه: «هر دو بار اسباب‌کشی معادل یک بار آتش‌سوزیه!»
البته منظور نظر گوینده میزان خسارت‌هاییه که به اسباب و وسایل -در اثر نقل و انتقال استاندارد و تضمین‌شده‌ی شرکت‌های باربری (!) - وارد میشه.
اما به نظر من: «هر دو بار اسباب‌کشی معادل یک‌بار اردوی جهادیه!»
البته من از نظر معنوی این دو پدیده رو قابل مقایسه نمی‌دونم. اما واقعاً این موارد به نظرم کاملاً قابل مقایسه‌ست:
پیش‌قراولی => جستجوی بنگاه به بنگاه و کوچه به کوچه‌ی خانه‌ی جدید
مذاکره و تفاهم با مسئولین منطقه => عقد قرارداد با صاحبخانه و طی کردن شرایط سکونت
تأمین بودجه و اعتبار برای اردو => جمع و جور کردن مبلغ بیعانه و اجاره و ... از هزار راه نارفته
رفت و برگشت به منطقه => سر و کله زدن با راننده و کارگر حمل و نقل و ... برای جابجایی
اسکان جهادی در منطقه => سازگار شدن با خانه‌ی جدید که کمبودهای اقامتی فراوانی دارد
و البته خستگی و بی‌خوابی و کار بدنی شدید و درگیری لفظی و تنش‌های روانی و ... که همواره جزء لاینفک این دو برنامه‌ست.

# مسکن

# جهادی

# سبک زندگی

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز

مستاجرهاش می‌فهمن!

# سبک زندگی

# مسکن

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه

...
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه​ای بود که بر قامت او دوخته بود
...
گر چه می​گفت که زارت بکشم می​دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
...
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
...

# حافظ

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بیت

این همه بار اسباب‌کشی کرده‌ام و هیچ باری مثل قبل نبوده:
از ک.تکبیری به ک.جعفری، از ک.جعفری به ک.حیدری، از تهران به یزد، از م.فردوس به منزل فاطمی، از منزل فاطمی به منزل شایق، از یزد به تهران، از خ.سردار به خ.پیامبر، از و.224 به و.421، از تهران به قم... و حالا از ک.پاسداران4 به ک.ولیعصر16
هر کدام برای خود ماجرایی و داستانی و هزینه‌ای و تجربه‌ای.
برای فهمیدن زندگی اما این‌ها تجربه‌های اندکی است.

# مسکن

# قم

# سبک زندگی

  • ۳ نظر
  • شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه

از لذت‌های نوشتن در رازدل یکی هم‌‌این است که هیچ حرفی هم که برای گفتن نداشته باشی، ادمین فرزانه بالای صفحه‌ی پیشخوانت رندماً حدیث گرانبها نمایش می‌دهد؛ حرف زدنت می‌آید!
مثلاً الان این بالا نوشته: «نابود شد کسی که ارزش خود را ندانست»
کلید انتشار را که بفشارم یحتمل یک حدیث دیگر نمایش می‌دهد؛ خوش‌سلیقه.
*
این را هم بخوانید که در مقایسه‌ی رازدل و بلاگفا نوشته‌ام.

# رازدل

  • ۸ نظر
  • جمعه ۲۷ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه
اسباب کشیدن مثل درد کشیدن است.
امتداد دارد.
تمام نمی‌شود.

# مسکن

# قم

  • ۶ نظر
  • پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز
در دسترس نیستم؛
در دیدرس هم
.
.
.
در دوردستم.

# دبلیو

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: پریشان
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون