صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

شیرین من!
برای غزل
شور و حال کو؟

# دبلیو

# قیصر

  • :: بیت
  • :: پریشان

تو: سر سفره‌ی دیزی به یادتون هستم!
من: خسته نباشی! اگه زحمتی نیست سر سجاده‌ی نماز به یاد ما باش که غذات رو هم راحت بخوری.

# سین

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۰
  • :: پیامک
بله
درسته
شما دارین به یه احمق نگاه می‌کنین.

# مشهدالرضا

  • ۴ نظر
  • سه شنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه

فردا عصر یک قطار درجه یک از قم به سمت مشهد می‌رود. عصر جمعه هم همین مسیر را بر می‌گردد. یک بلیط به اسم من در این قطار وجود دارد؛ مکان خوبی هم در مشهد در اختیار؛ کلهم رایگان!
احمقم اگر استخاره کنم؟

# مشهدالرضا

  • ۶ نظر
  • دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه

خوب من باز بیا تا نفسی تازه کنیم
از شمیم خوش گل‌ها نفسی تازه کنیم
به دل و دیده و آیینه طراوت بدهیم
تا که در باغ تماشا نفسی تازه کنیم

بشنوید



* آقای آرزم آرم جدید برنامه‌ی نمایشی «باغ تماشا» را با شعری از سرکار خانم سقلاطونی ساخته‌است. باغ تماشا را فعلا هر روز ساعت هفده و سی دقیقه از رادیو معارف بشنوید.

# اداره

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: بشنو

دیروز برای اولین بار برنامه‌ی «گره» را دیدم. تعریفش را از برخی رفقا شنیده بودم. بسیار بسیار بیشتر از تصور قبلی‌ام با دل‌مشغولی‌هایم هم‌خوان بود. اولین جمله‌ی مجری در شروع برنامه چیزی شبیه این بود: «این برنامه برای اوناییه که از بوجود اومدن پدیده‌ای به اسم انقلاب اسلامی خوشحالن اما از خروجی‌های اون راضی نیستن»
برای من شنیدن این جمله‌ی جسورانه از «خرس قطبی» شگفت‌انگیز، باورنکردنی و دلچسب بود. برنامه با انتقاد از سبک زندگی آمریکایی شروع شد و بعد پرداختن به «فرهنگ مصرف پلاستیک» و «حضور بی‌ضابطه‌ی رسانه‌های دیجیتال در زندگی» به موضوع «حجاب» پرداخت و یک خانم ره‌یافته‌ی استرالیایی و یک خانم ایرانی محجبه رو پای میز گفتگو نشوند.
امروز کمی جستجو کردم و میلاد دخانچی را در اینترنت پیدا کردم.
وحید یامین‌پور و یکی دو نفر دیگر هم در این‌باره چیزهایی نوشته‌اند. گره را ببینید.

# رسانه

# سبک زندگی

  • :: بداهه
«بدقولی» از جمله شئون صنفی برادران «خیاط» و «نجار» است.
کابینتی که اقرار کرده بود دو روزه نصب می‌کند، ده روز کار داشت.
تکه کلامش هم «ارباب» بود. جوانک به زور بیست سال داشت و به من می‌گفت ارباب!
نمی‌دانم الان از این تأخیرِ نفس‌گیر ناراحت‌ترم یا از ارباب ارباب شنیدن از جوانک.

# قصه

  • :: بداهه

رازدل می‌گوید این نوشته‌ی چهارصدم صاد است.
اگر این نوشته‌ی چهارهزارم صاد هم بود فرقی نمی‌کرد.
اصولاً شمردن دردی را دوا نمی‌کند.
تو کجایی؟

# صاد

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه

دیشب عروسی «علی‌آقا مربی» بود و من دست‌کم صد و هشتاد کیلومتر فاصله‌ی جغرافیایی داشتم با تالار محترم مراسم و البته فاصله‌ی غیر جغرافی‌ام را کسی چه می‌داند؟
حساب‌کردن فاصله‌ها، جمع و تفریق پول و سرمایه، برآورد کردن انواع پارامترهای ریاضی و فیزیکی را بیش از هر کس مدیون «علی‌آقا مربی» هستم. سرگروه با حوصله‌ای که بیش از «یاد گرفتن» به «یاد دادن» عشق می‌ورزید و شاید همین تنها نقطه‌ضعفش باشد؛ هر چند که همین نقطه‌ی ضعف، امروز خریدار فراوانی دارد.
مهربان بودن را نمی‌شود یاد گرفت. مهربان بودن توی خون آدم است؛ و سرگروه من ذاتاً مهربان بود و هیچ دلگیر نمی‌شد اگر چهار بار مشتق و انتگرال می‌گرفتی و به جایی نمی‌رسیدی. بار پنجم دوباره تلاش می‌کرد تا پشت معادله را به خاک بمالی.
«معلم شدن» نانی بود که او در دامنم گذاشت و «مربی بودن» حاصل معاشرتِ عمیق، ولو منقطع ده ساله‌مان است؛ میهمانی‌ها، سفرها، جلسه‌ها، جهادی‌ها...
حیف بود این عروسی که از دست رفت. باشد لای کتابِ حسرت‌های این عمرِ ناتمام.

# دوست

# قصه

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه

«آب‌شیرین‌کن» دستگاه ساده‌ی به ظاهر پیچیده‌ای‌ست. دفعه‌ی اول که دیدم وحشت کردم: چهار تا ورودی-خروجی، پنج تا فیلتر مختلف و استفاده‌ی همزمان از آب و برق؛ چیزی شبیه آزمایشگاه پروفسور بالتازار!
فروشنده‌ای که بار اول آن را نصب کرده‌بود، آن‌قدر تند و فرز عمل کرد که نتوانستم چیزی از کارش بیاموزم. ولی امروز که مجبور شدم خودم یک‌بار از اول متناسب با ابعاد کابینت خانه‌ی جدید، پیاده و سوارش کنم فهمیدم به اندازه‌ای که می‌نماید سخت نیست. یک ساعته با ابزار ناقص و بدون آموزش راهش انداختم.

تجربه کرده‌ام که عمده‌ی کارِ دنیا همین‌طور است:
از دور «نشدنی» به نظر می‌رسد؛ اما حتماً راهی وجود دارد.

# سبک زندگی

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز

دومین سال‌گرد ورودم به قم؛ پس‌لرزه‌های اسباب‌کشی؛ درگیری‌های اداره؛ وداع با پیام‌بری...
امسال هم فقط یک جمله: «آبِ قم، دیگر نمک ندارد.»

# هجرت

# قم

  • ۵ نظر
  • دوشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه

امپراطوری معظم گوگل از شبکه مجازی خود به نام «گوگل‌پلاس» رونمایی می‌کند و ما قحطی‌زدگان ارتباط حقیقی و تشنگان دریای فیلترشده‌ی اینترنت به سویش حمله می‌بریم.
بی آن که لحظه‌ای درنگ کنیم و از خود بپرسیم: «ما به توسعه‌ی ارتباطات مجازی‌مان چه نیازی داریم؟ و چقدر نیاز داریم؟»

# رسانه

  • ۹ نظر
  • يكشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز

رانندگی - قم-تهران - نصفه شب - پمپ گاز - تهران-قم - سحر - قم-تهران - عصر - پمپ بنزین- تهران-قم - صبح - صندلی دوم - خالی - هوا - گرم - سکوت - کویر - رادیو - باد - سکوت.

# قم

  • :: صندلی دوم
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم‌الله الرحمن الرحیم
إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلّهِ
حَنِیفًا
وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
شَاکِرًا لِّأَنْعُمِهِ
اجْتَبَاهُ
وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ
وَآتَیْنَاهُ فِی الْدُّنْیَا حَسَنَةً
وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ
ثُمَّ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا
وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
صدق‌الله العلی العظیم
نحل: 120 تا 123

# هدایت

# تربیت

# تاریخ

  • :: ذکر
تو: خواهم [خواستم] که با تو درد دل کنم  /  گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد...
من: وسعتی به قدر جای ما دو تن /  گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد...
تو: جز تو هیچ میزبان مهربان / نان و گل به میهمان نمی‌دهد...

با صدای شاعر بشنوید



* شاعر -رحمه‌الله‌علیه- سال‌ها پیش این غزل را برای دوستی گفته است که امروز لایق لعنت‌الله‌علیه است. ما را به شاعر و دوستش کاری نیست. شعر را عشق است.

# قیصر

# برادر

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: پیامک
  • :: بشنو

تو: سلام؛ آقا من فردا کنکور دارم. خیلی خیلی برام دعا کنین.
من: سلام؛ فردا فقط تو کنکور داری؟
تو: نه! فردا تمامی بچه‌های رشته‌ی ریاضی فیزیک کنکور دارن!
من: پس چرا این‌قدر خوادخواهی؟
تو: آقا این کجاش خودخواهیه؟ شاید یکی نخواد شما دعاش کنین! هر کسی که می‌خواد دعاش کنین خودش باید بگه. من فقط مسئول وضعیت خودمم!
من: دست بابات درد نکنه با این بچه تربیت کردنش!
تو: آقا خب چرا ناراحت میشین. بنده به شخصه اظهار می‌کنم که غلط کردم. شما همه رو دعا کنین. بنده رو هم دعا نکنین!
من: مهم روحیه‌ی تک‌خوریه که متأسفانه...
تو: آقا بنده تسلیمم!

* حالا نه‌این که فکر کنید بنده امام‌زاده‌ای هستم مستجاب‌الدعوه که سیل درخواست التماس دعا به سویم سرازیر است و چه و چه... اما تلخیِ این گفتگوی پیامکی هنوز از ذهنم بیرون نرفته‌است. چرا آدمی که فردا کنکور دارد فقط خودش را می‌بیند؟ ما با این نسل چه کرده‌ایم؟

# تربیت

# سین

# مدرسه

  • ۵ نظر
  • چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
  • :: پیامک
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون