صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

+ : «مردم باید اینها را بدانند. من به مسئولان کشور توصیه میکنم که در زمینه‌ى اهمیت ارتقاء سهم بهره‌ورى در رشد اقتصادى کشور با مردم حرف بزنند؛ بگویند ارتقاء سهم بهره‌ورى در رشد اقتصادى کشور و همچنین کاهش فاصله‌ى درآمدى دهکهاى بالا و پائین جامعه - این شکاف درآمدها، شکاف اقتصادى بین بخشهاى مختلف جامعه - چقدر اهمیت دارد. این فاصله‌ها و شکافها مطلوب ما نیست؛ اسلام این را نمى‌پسندد...»

# رهبر

# فرهنگ

  • ۰ نظر
  • جمعه ۵ فروردين ۱۳۹۰
  • :: روایت امروز

+ : «... آنچه که در این زمینه با عنوان شاخص وجود دارد و مهم است، رشد پرشتاب کشور به میزان تعیین شده‌ى در برنامه‌ى پنجم است که اعلام شده است؛ یعنى حداقل رشد هشت درصدى. در این رشد، سهم بیشتر مربوط به بهره‌ورى است؛ یعنى ما بتوانیم از امکانات کشور به شکل بهترى استفاده کنیم...»

# رهبر

# فرهنگ

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۰
  • :: روایت امروز
ما باید روی «بهره وری» متمرکز شویم.

# فرهنگ

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۳ فروردين ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز
بیست و دو سال شعار دادیم: وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد...

حالا حکم جهاد صادر شده. این گوی و این میدان!

# رهبر

# فرهنگ

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲ فروردين ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز
این جا از نظر شما فقط یک وبلاگ ساده است. از نظر من هم همین طور است. هر چند که صاد برایم کارکردهایی بیشتر از یک وبلاگ ساده داشته و دارد. لذا هر از چند گاهی شیطنتم گل می کند و کمی با ظاهر و باطنش بازی می کنم.
از سال 1390 می توانید برای ورود به صاد یا لینک دادن و یا مرور کردن مطالب منتشر شده در این سررسید از آدرس مستقل آن استفاده کنید: هفده صفر هفت نقطه آی آر.
البته همچنان بلاگفای محترم میزبان این نوشته ها خواهد بود و آدرس قدیمی هم پابرجاست.

# صاد

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۱ فروردين ۱۳۹۰
  • :: بداهه
بعد از سی و شش ساعت دویدن و شستن و روفتن و مهمانداری، بالاخره رضایت داد که کلید محل برگزاری مجلس را تحویل صاحبش بدهیم.
ساعت ده شب چراغ ها را خاموش کرد و در را بست. منتظر بودم روی صندلی دوم بنشیند تا راه بیافتم. اما جلوی در چشمش افتاد به  بقایای گل های مریم و شب بو توی کیسه ی زباله. همانجا روی زمین نشست. وا رفتم. دست کرد توی کیسه زباله و با حوصله یکی یکی غنچه ها و برگ های سالم را درآورد و کنار گذاشت. زیر لب می گفت:
-: «گناه داره. این ها تازه ست. چرا اسراف میکنین؟ زبون بسته ها نفرین میکنن...»
گل ها را می گفت.

# قصه

# تربیت

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۹
  • :: عزیز
همه ی آن هایی که ازدواج ایده آل را تنها در به هم رسیدن یک دختر و پسر جوان و متناسب زیر یک سقف می دانند، از قدرت جادویی کانون خانواده غافلند.
ازدواج عبارت است از افزودن حلقه ای محکم به سلسله حلقات تو در توی نظام خانواده. در حقیقت ازدواج صحیح، قدمی مؤثر برای ترمیم شکاف لایه های مختلف اجتماعی و تقویت بنیه ی پدافند غیرعامل کل جامعه است.

# خانواده

# ازدواج

  • ۰ نظر
  • شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۹
  • :: نغز
بیشمار نفر تا حالا جمله ی «ایشاللا عروسیت جبران کنیم» رو به سعید گفتن.
کجان پس؟

# ازدواج

# خانواده

# دوست

  • ۵ نظر
  • پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۹
  • :: بداهه
اوضاع بحرین کم کم دارد شبیه فلسطین می شود؛ شبیه غزه.
هیچ کاری نمی توانیم بکنیم.
آش این قدر شور است که مش رجب هم فهمیده قصه ی بحرین دارد شبیه غصه ی کربلا می شود.

واقعاً هیچ کاری نمی توانیم بکنیم؟

# فرهنگ

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۹
  • :: بداهه

از وقتی تن بیمار بانو را به قم آوردند تا وقتی در فراق برادر جان می داد، فقط هفده روز در هوای قم تنفس کرد.
حالا قرن هاست که تصور قم بی تنفس او محال است.
*
شام رحلت، بعد از نماز مغرب و عشا توی صحن کوچک طلا یک گروه دانش آموزی برای بانو سرود می خواندند. مردم هم حلقه زده بودند و صفا می کردند: «یا فاطمه، یا فاطمه، یا فاطمه ی معصومه...»
از دور تماشا می کردم. حال عجیبی داشتند. سرود که تمام شد، مربی شان جلو رفت که سرود بعدی را هماهنگ کند. از همان دور با خودم می گفتم اگر جای مربی بودم سرود بعدی را در هوای امام رئوف انتخاب می کردم.
سرود دوم شروع شد: «قربون کبوترای حرمت...»
.
.
.
ممنونم مربی.

# حرم

# مدرسه

# قم

# تاریخ

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹
  • :: بداهه
در جلسه ی گپ و گفت و ملاقات غیرمنتظره ای که امروز پیش آمد، بار دیگر فهمیدم که شناختن یک نفر از روی نوشته هایش چقدر با دیدار رو در روی او تفاوت دارد.
امید حسینی، نویسنده ی وبلاگ آهستان (که از نظر من چهره ی سال 89 وبلاگستان فارسی است) اصلاً شباهتی به نوشته هایش ندارد. بسیار آرام و سر به زیر و حتی خجالتی است. هر چند که در پرسیدن جسور  و در گوش دادن صبور است، اما مهارتش در نوشتن به مراتب بیش از مهارتش در گفتن است.
وقتی منتظر دیدن یک جوان پرانرژی و اهل بگو مگو و انقلابی باشی و در عوض عاقل مردی کم حرف و متین و مؤدب روبرویت بنشیند، همین طوری می شوی که من و «رئیس متوسط سابقم» شدیم: انگشت به دهان!

# آدم‌ها

# اداره

# قم

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹
  • :: بداهه

شکر خدا یک دقیقه بیشتر از پارسال با رضوان بودم.
همین یک دقیقه دیدار در عوارضی قم هم برایم افتخاری است.

# رضوان

# جهادی

# قم

# دوست

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۹
  • :: بداهه

رفته ام برای خداحافظی با «راحلان قافله ی عشق» پای اتوبوس. بچه های دانشگاه عازم اهوازند و من می خواهم بروم جهادی، زابل.
امین یقه ام را می گیرد و می کشد بالا. در را پشت سرم می بندد و اتوبوس راه می افتد.
حتی کاپشن تنم نیست. شانس آوردم دمپایی نپوشیدم. هنوز موبایل اختراع نشده. در اولین توقفگاه به بچه ها خبر می دهم که برای شام منتظرم نباشند؛ چند روزی به مسافرت رفته ام.
روزهای عجیبی است. هفتم محرم الحرام است. تاسوعا دوکوهه، عاشورا اروندکنار... علقمه...
*
با یک هفته تأخیر می رسم زابل؛ تنهای تنها.
از یزد تا اهواز تا آبادان تا اندیمشک تا تهران تا یزد تا زاهدان تا زابل تا بم تا کرمان تا تهران تا یزد؛ بیست روز؛ تنهای تنها.

اسفند81 - فروردین82

# سبک زندگی

# سفر

# فرمانده

  • ۴ نظر
  • شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۹
  • :: یزد
آدم عاقل وقتی از قطار جا می مونه، دنبالش نمیدوه.
تاکسی می گیره و توی ایستگاه بعدی بهش میرسه.

# عقل

  • ۳ نظر
  • پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹
  • :: نغز
قبل از این شرح مختصر وظایف من در اداره عبارت بود از: «بکارگیری ماشین برای تسهیل روابط انسانی»
الان دو هفته است که از نظر شغلی پیشرفت کرده ام. یعنی از عنوان شغلی کارشناس، به عنوان شغلی کارشناس مسئول ارتقا پیدا کرده ام و متأسفانه شرح وظیفه ام تبدیل شده به: «بکارگیری روابط انسانی برای تسهیل امور ماشینی»
از نظر همکاران این یک پله صعود است. از نظر خودم البته یک پله سقوط. به قول معروف:
ترقی های عالم رو به بالاست  /  من از بالا به پایین می ترقم!

# اداره

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹
  • :: بداهه

تیری که
سیزدهم خرداد هشتاد و هشت
از چله ی کمان رها شده بود
عاقبت
هفدهم اسفند هشتاد و نه
به نشانه نشست.

# فرهنگ

  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون