صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

بچه تر که بودم خیال می کردم کسی که روی دیوار خانه اش تصویر سیدمرتضی آوینی نقاشی کرده باشند، خیلی خوشبخت است.
آن موقع که تازه برچسب های کوچک رنگی شهدا مُد شده بود، نقاشی دیواری به آن بزرگی خیلی چیزِ مهمی حساب می شد.
*
اما گذشتِ زمان به من ثابت کرد که اگر عکس سیدمرتضی آوینی را روی پیراهنت چاپ کنی، روی جلد سررسیدت، حتی اگر چاپخانه ی تصویر سیدمرتضی آوینی داشته باشی و خانه تان توی خیابان سیدمرتضی آوینی باشد و کتاب های سیدمرتضی آوینی را توی کتابخانه ات به ترتیب قد چیده باشی، حتی اگر سری کامل وی اچ اس های روایت فتح را، سی دی و دی وی دی با کیفیت اچ دی همه ی فیلم هایش را توی آرشیوت داشته باشی، روی هاردت صدها تصویر جور واجور و دست خط های اصل و با کیفیتش را اسکن کرده باشی، حتی اگر صاحب سایت اینترنتی سیدمرتضی آوینی باشی و دامنه ی «سیدمرتضی آوینی دات هر چیزی» مال تو باشد، با همه ی این ها ذره ای خوشبخت نیستی.
خوشبختی آن است که سخنش را بشنوی و ذره ای عمل کنی.

الا روح طوفانی مرتضی / سلیمان تسلیم امر قضا
از آن دم که در خون شنا کرده ای / مرا با جنون آشنا کرده ای
جنون را به حیرت در آمیختی / قلم را به غیرت برانگیختی
زهی سعادت، که شهادت است...

# آوینی

# قصه

# شهید

  • :: نغز
  • :: کودکی
عصر دیروز، اختتامیه چهارمین طرح ملی وبلاگ نویسی بوی سیب به همت بر و بچه های رادیو معارف در حرم مطهر سیدالکریم در شهر ری برگزار شد.
بعد از مراسم با یکی از دوستان که امسال و پارسال در برگزاری این مراسم همکارِ هم بودیم، راجع به برتری های برنامه ی امسال حرف می زدیم:
گنجایش سالن خوب بود، امکانات صوتی سالن خوب بود، انتظامات خوب بود، تقسیم وظایف بهتر شده بود، اهدای جوایز منظم تر شده بود، تعداد و حجم جوایز افزایش داشت، تندیس و لوح تقدیر بسیار با کیفیت بود، میهمانان مهم تری آمده بودند، مجری دوم باعث تنوع برنامه شده بود، قرعه کشی سفر کربلا بسیار منظم تر از قبل بود، طراحی سن آبرومندانه و در شأن مراسم بود، پذیرایی و هدیه ی حاضران خوب توزیع شد و ...
*
این حرف ها را که زدیم و از هم جدا شدیم، در تنهایی با خودم فکر می کردم که آیا همه ی این عوامل باعث شد که ما مراسم بهتری داشته باشیم؟ معیار سنجش موفقیت یک برنامه چیست؟ عناوینی که در بالا شمردم چقدر باعث ادخال معنویت در قلب مخاطب شده است؟ چقدر از هدف بوی سیب که اعتلای فرهنگ عاشورایی است با زرق و برق مراسم تأمین می شود؟ کاه و جو چه دخلی به معنویت دارد؟
یاد اصطلاح «بت پرستی مدرن» افتادم که پیش از این برای بازسازی محافظه کارانه ظواهر یک برنامه ی معنوی بدون در نظر گرفتن باطن و محتوا به کار برده بودم. 

# اداره

# مدرسه

  • :: بداهه
  • :: نغز

بیرون پریدن دو خلبان لیبیایی از جنگنده برای خودداری از بمباران مردم، روز چهارشنبه چهارم اسفند موجب سقوط هواپیما بر فراز لیبی شد. (به نقل از همشهری)


دارم فکر می کنم که چند تا خلبان جنگی امکان تجربه ی یه همچین حسی رو تو زندگیشون دارن؟
«اجکت به نشانه ی اعتراض!»

# مدرسه

  • ۷ نظر
  • پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۹
  • :: بداهه
  • :: نغز

وقف در لغت به معنای ایستادن، بازایستادن و یا خودداری از اظهارنظر قطعی در یک مسأله است.
واقفه در اصطلاح عام، ناظر به کسانی است که بر امامی خاص توقف کردند و مرگ او و جانشینی فرد دیگری پس از وی را نپذیرفتند. اما در اصطلاح خاص مقصود از واقفه انحصاراً کسانی هستند که بر امام کاظم توقف کردند و امامان پس از آن حضرت را نپذیرفتند که به آنان موسویه یا ممطوریه نیز می گویند.

... بنابر روایت منابع چنین به نظر می رسد که پاره ای منافع مالی در شکل گیری این نوع از توقف و انکار رحلت امام از سوی کسانی که خود از وکیلان یا افراد مورد اعتماد بوده اند دخالت داشته است.
برای نمونه در روایت طوسی از این سخن به میان می آید که آغاز شکل گیری واقفه آن بود که نزد خاندان بنی اشعث سیصد هزار دینار زکات و دیگر حقوق شرعی فراهم آمده بود و آن را نزد دو تن از وکلای امام کاظم در کوفه بردند. در آن هنگام امام در زندان هارون به سر می برد. از این رو این دو وکیل با اموال یادشده خانه هایی خریدند و قراردادهایی بستند و محصولات کشاورزی نیز خریداری کردند. اما چون امام در زندان درگذشت و خبر به این دو تن رسید، مرگ آن حضرت را انکار کردند و این شایعه را در میان شیعه گستراندند که امام نمی میرد؛ چرا که قائم است! گروهی از شیعه نیز به سخنان آنان اعتماد و استناد کردند و دعوی آنان در میان مردم گسترد. تا آن که سرانجام به هنگام مرگ وصیت کردند اموال یادشده به وارثان امام کاظم سپرده شود و بدین سان برای شیعیان روشن شد که آن دو تن فقط از سر آزمندی نسبت به اموالی که در اختیار داشتند چنان دعوی ای را مطرح کرده بودند.

تاریخ فرق اسلامی(2)، دکتر حسین صابری، نشر سمت، ص 295 و 303

# شیعه

# تاریخ

  • ۶ نظر
  • چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۹
  • :: روایت امروز
  • :: کتاب

...
از آفت‌های تاریخی شیعیان خیل عظیم شیعیان واقفیه در طول چهارده قرن گذشته بوده‌است. عده‌ای امامت چهار امام را پذیرفتند و پنجمی را موعود دانستند. عده‌ای پنج امام را پذیرفتند و دیگری را مهدی دانستند و عده‌ای شش امام را پذیرفتند و فرزند دیگرش را غایب نامیدند.
این آفت تا امروز هم دامن‌گیرِ شیعه است و درحالی که شیعیان لبنان و عراق گوش به فرمانِ نایبِ زنده و برحق حضرت ولی‌عصر (ارواحنا لتراب مقدمه فدا) و ولی‌امر مسلمین در ایران دارند، عده‌ای در همین نزدیکی از عهدِ خونینِ شهدا با پیرِ جماران دم می‌زنند و حتی نامی هم از شاگرد جانباز و پرچمدار استوار روح الله در این بیست سال نمی برند. عهد امروزِ ما با کیست؟ نایب مرده یا نایب زنده؟
ماجرای تلخی است ماجرای غربت این سیدِ خراسانی در میان شیفتگان آن روحِ خدایی. عجبا وا عجبا...
گفتم که هفته‌ی شهدا، هفته‌ی نجیبی است.
...


افتخار می کنم که این جملات را اسفندماه87 نوشتم؛ قبل از خرداد88
هر چند که امروز از جزئیات فرق واقفیه بیشتر می دانم...

# مدرسه

# تاریخ

  • :: بداهه
  • :: روایت امروز


آنک آن یتیم نظر کرده
جلد اول: از تولد تا بعثت
جلد دوم: از بعثت تا هجرت به حبشه
نوشته ی محمدرضا سرشار (رهگذر)
انتشارات آستان قدس رضوی (به نشر)
سال 1380 - 332 + 259 صفحه

# ادبیات

# تاریخ

  • ۴ نظر
  • دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۹
  • :: کتاب
اخیراً یه رفیق خوبی پیدا کردم که هر وقت باهام کار داره، یکی دو روز قبلش این جمله رو پیامک می‌کنه:

اذا احب الله عبداً جعله مفتاحاً للخیر...

یعنی امر خیری پیش اومده که چون خدا دوستت داشته قراره بیای به ما کمک کنی!
خوشم میاد از ادبش.

# تربیت

# دوست

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۹
  • :: نغز
  • :: پیامک
اعوذبالله من الشیطان الرجیم

إِن تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ
فَإِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی مَن یُضِلُّ
وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ

صدق الله العلی العظیم
نحل: 37
باتشکر از امیرحسین

# تربیت

# حبیب

# مدرسه

  • :: ذکر
من و همکارانم بارها از هدایت بندگانی از بندگان خدا نا امید شده ایم. درمانده و عاجز، به ستوه آمده ایم. گریه کرده ایم. توی سر خودمان زده ایم و خون جگر خورده ایم.
چاره چیست؟
چقدر می توان از یک پیام بر واقعی دلسوزتر بود؟
چقدر باید در رساندن پیام، بلاغت به خرج داد، صبر کرد و اصرار داشت؟
مگر ما چقدر از رسولان خداوند شکیباتر و الهی تر و مؤمن تریم؟
مگر ما چقدر توانایی دخل و تصرف در مقدرات الهی را داریم؟ مگر ما که هستیم؟

# تربیت

# مدرسه

  • :: بداهه
چرا پیام بران گاهی از هدایت مردم عاجز می شوند و قهر و نفرین می کنند؟
چرا پیام بران گاهی از هدایت فرزندان خود نیز در می مانند؟
چرا پیام بران گاهی توسط مردم کشته می شوند؟

# مدرسه

# تربیت

  • ۳ نظر
  • پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
  • :: بداهه
علت عدم توفیق پیام بران الهی در هدایت اکثریت مردم جامعه چیست؟
چه پیام بری موفق است و چه پیام بری ناموفق؟
با توجه به واقعه ی سقیفه ی بنی ساعده آیا عملکرد پیام بر خاتم در هدایت مردم را موفق ارزیابی می کنید؟

# تاریخ

# تربیت

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۹
  • :: نغز

همه ی آن هایی که سید را از نزدیک می شناسند، دو خصلت اخلاص و مهربانی را در او می ستایند. الان وقت تعریف کردن از سابقه ی رفاقتمان و لطفی که سال گذشته در مسابقه ی بوی سیب به ما داشت و غیره و غیره نیست.
شنیدن خبر مضروب شدن عکاس بسیجی و غارت اموال و آتش زدن موتورش در بیست و پنجم بهمن به اندازه ی کافی تلخ هست. فکرش را بکن که آن عکاس، سید خودمان باشد.
موبایلش که خاموش است. فعلاً باید به همین عکس خندانش که با کله ی باندپیچی شده منتشر کرده اند بسنده کنیم.
برای انبساط خاطر عرض می کنم که سید جان! این بار لای دروازه ی نیمه بازِ شهادت گیر کردی. ان شا الله دفعه ی بعدی به راحتی از آن عبور کنی!
برای تسکین آلامِ همه ی جانبازان سرافراز مسلمان بخوانید یک حمد تنها...

# دوست

  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۹
  • :: بداهه
...
باز از مسجد شهر، صوت قرآن آید
با نسیم سحری، عطر ایمان آید
باز هم مرغ سحر، بر سر منبر گل
دم به دم می خواند، شعر جان پرور گل
...
 
دریافت

# رؤیا

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۹
  • :: بیت
  • :: کودکی
  • :: بشنو
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

یَا بَنِی آدَمَ
قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشًا
وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ
ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ
لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ

صدق الله العلی العظیم
اعراف: 26

# تقوا

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۹
  • :: ذکر

الان یک سال و هفت ماه از عمر مجید -پراید مدل صبا 88 نقره ای ایران 55- می گذرد و در این مدت خاطرات عجیب و غریبی با هم داشته ایم. سفرهای خاطره انگیز درون شهری، رفت و برگشت های مداوم تهران-قم، چند سفر خانوادگی و برگزاری جلسات متعدد کاری!
لوکیشن خیلی از بداهه گویی های صاد در یک سال گذشته «مجید» بوده است و برخی پریشان بافی ها و پیامک زدن ها و کتاب خواندن ها به نوعی به او نیز مربوط می شود.
حیفم آمد سرفصل موضوعی متمایزی برای او و صندلی دومش که آدم های نازنینِ متفاوتی در این مدت روی آن نشسته اند ایجاد نکنم. حالا این سرفصل جدید، یک سال و هفت ماه حرفِ جامانده دارد که لابلای این روزها به روزش می کنم ان شا الله.

# زندگی

  • :: صندلی دوم

عزیز میگه:
«این استکبار بدبخت جهانی هی میره دندونسازی، باز این احمدی ن‍ژاد میاد مشت محکم میزنه تو دهنش.»

# فرهنگ

  • :: عزیز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون