- ۱ نظر
- شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۹
همه ی آن هایی که سید را از نزدیک می شناسند، دو خصلت اخلاص و مهربانی را در او می ستایند. الان وقت تعریف کردن از سابقه ی رفاقتمان و لطفی که سال گذشته در مسابقه ی بوی سیب به ما داشت و غیره و غیره نیست.
شنیدن خبر مضروب شدن عکاس بسیجی و غارت اموال و آتش زدن موتورش در بیست و پنجم بهمن به اندازه ی کافی تلخ هست. فکرش را بکن که آن عکاس، سید خودمان باشد.
موبایلش که خاموش است. فعلاً باید به همین عکس خندانش که با کله ی باندپیچی شده منتشر کرده اند بسنده کنیم.
برای انبساط خاطر عرض می کنم که سید جان! این بار لای دروازه ی نیمه بازِ شهادت گیر کردی. ان شا الله دفعه ی بعدی به راحتی از آن عبور کنی!
برای تسکین آلامِ همه ی جانبازان سرافراز مسلمان بخوانید یک حمد تنها...
الان یک سال و هفت ماه از عمر مجید -پراید مدل صبا 88 نقره ای ایران 55- می گذرد و در این مدت خاطرات عجیب و غریبی با هم داشته ایم. سفرهای خاطره انگیز درون شهری، رفت و برگشت های مداوم تهران-قم، چند سفر خانوادگی و برگزاری جلسات متعدد کاری!
لوکیشن خیلی از بداهه گویی های صاد در یک سال گذشته «مجید» بوده است و برخی پریشان بافی ها و پیامک زدن ها و کتاب خواندن ها به نوعی به او نیز مربوط می شود.
حیفم آمد سرفصل موضوعی متمایزی برای او و صندلی دومش که آدم های نازنینِ متفاوتی در این مدت روی آن نشسته اند ایجاد نکنم. حالا این سرفصل جدید، یک سال و هفت ماه حرفِ جامانده دارد که لابلای این روزها به روزش می کنم ان شا الله.
عزیز میگه:
«این استکبار بدبخت جهانی هی میره دندونسازی، باز این احمدی نژاد میاد مشت محکم میزنه تو دهنش.»
یادداشت های مسحورکننده ی کورش علیانی در هفته نامه ی پنجره هفته به هفته بهتر می شود.
نوشته های علیانی از لحاظ قالب برای طیف وسیعی از علاقمندان به زبان و ادب فارسی، نگارش و ویرایش، خبرنگاری و گزارش نویسی، ترجمه و تلخیص، ایجاز و مستندگویی و از لحاظ محتوا برای همه ی محققان در سیاست خارجی (حوزه آمریکا و اسراییل) جذاب و بدیع است.
این یادداشت او را از دست ندهید:
نامه بنویسید:
نامه ای دوستانه به جناب ابواسحاق مختار بن ابوعبید ثقفی بنویسید و از حال و اوضاع زمانه ی معاصر برایش تعریف کنید.
صبح روز یازدهم ذی الحجه، از رمیِ سحرگاهیِ جمرات که برگشتیم، صبحانه خورده و نخورده، خبر قربانی رسید.
یک روز انتظار مضاعف تمام شد و با خوشحالی در منا سر تراشیدیم و اسباب مادّی بروز نورانیت حج در چهره ها فراهم آمد.
*
دو چلّه، یعنی هشتاد روز، از آن روز گذشته است و امروز موهایم آن قدر بلند شده بود که روی صندلی پیرایشگاه بنشینم.
پیرایشگر جوان اما از اول ذیقعده که اصلاح سر بر حاجی مکروه است، سه چلّه مرا ندیده بود. یعنی چهار ماه...
از صبح ویروس کش محترم -ویروس یاب، ویروس گیر، ویروس شناس؟- پیغام می دهد که لایسنس من کوش؟ پاشو کرده تو یه کفش که یاللا لایسنس منو پس بده. وسط کار هی پیغام پسغام میفرسته که اگه لایسنسم رو پس ندی ال میشه و بل میشه و ...
آخه من به چه زبونی بگم که برنداشتمش. خودت اکسپایر شدی میندازی گردن من؟ هر دقیقه یه پنجره ی قرمز وسط صفحه باز میکنی که چی؟ منو بترسونی؟
آخرالزمون که میگن همینه دیگه. یه مشت صفر و یک آدمو تهدید میکنه. یه کاری نکن برم سرت هوو بیارما ...