# آدمیت
- ۳ نظر
- سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۰
یکی
دوستی را که زمان ها ندیده بود
گفت:
«کجایی که مشتاق بوده ام؟»
گفت:
«مشتاق به که ملول»
+ ...
باغبان چرا نازترها و نازنینترها را انتخاب میکند؟ مگر نمیداند قرار است آنها را تلف کند؟
شاید نمی داند.
شاید هم....
این شاید از همهی آن چه تا الان گفتم رقتآورتر است. کاری که باغبان قرار است با گلهای دستچین شده بکند ظالمانهست و طبیعیست که هر مظلومی در برابر ظالم فریاد برآورد. لذا ذهنِ تحلیلگرِ باغبان در یک تکاملِ تدریجی فهمیده است باید ظلم را بر کسی وارد ساخت که صدایش کمتر در میآید. چه کسی مطمئنتر و مطیعتر از نزدیکترها و محبوبترها و معصومترها؟
- گرگ وقتی به گله میزند تا وقتی برهی نوپا در گله باشد به سراغ میشِ نر نمیرود...
آه... این مال نوشته ای دیگر بود-
...
...و تدبیر زمینی مسئولان این گلخانه برای رفع و رجوع بیچارگیهایشان خرج کردن از شادابی گلهاست.
هر سال در فصل چیدن گلها، باغبانِ زمینیاندیشِ گلخانه از میان هر آن چه پرورش داده، نازترها و نازنینترها را دستچین میکند و برای خودش بر میدارد. نه برای این که از نسلشان قلمه بزند یا دوباره بکارد و نه حتی برای این که در گلدان خانهاش بگذارد تا ثمرات زحماتش را هر لحظه تماشا کند و کیفش را ببرد.
دستچین می کند تا پرپر کند به پای روزمرگیها و بیچارگیهایش. گلهای شادابتر و تر و تازهتر را دستچین میکند تا بتپاند در بدنهی سوراخ سوراخ کشتی به گل نشستهاش.
بی توجه به این که خودش چه زحمتی کشیده برای پرورش این گل. بیتوجه به این که چه حیف و میلی میشود این همه هزینه...
هر سال دستچینی تازه و پامالی تازه. گویی باغبان بیچاره همواره در حال گرفتن انتقام از خودش است. بیچاره گلها!
...
أَللَّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَرِیبٍ
خدایا؛ هر غریبى را به وطن باز رسان
أَللَّهُمَّ أشبِع کُلَّ جائِعٍ
خدایا؛ گرسنگان را سیر گردان
*
...
یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ
بِأَکْوَابٍ وَأَبَارِیقَ وَکَأْسٍ مِّن مَّعِینٍ
لَا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا یُنزِفُونَ
وَفَاکِهَةٍ مِّمَّا یَتَخَیَّرُونَ
وَلَحْمِ طَیْرٍ مِّمَّا یَشْتَهُونَ
...
أَللَّهُمَّ أغنِ کُلَّ فَقِیرٍ
خدایا؛ محتاجان را بی نیاز کن
أَللَّهُمَّ سُدَّ فَقرَنَا بِغِنَاکَ
خدایا؛ نیازمندی ما را به بینیازیت جبران کن
وَ أَغنِنَا مَنَ الفَقر
فقر ما را به بینیازی تبدیل کن
بعد از سالها از رادیو یه ترانهی ردیف شنیدم. گشتم دنبالش. فهمیدم تیتراژه یه سریال تلویزیونیه. خوشم اومد از رویشها. رفتم دنبال اصل شعرش. خیلی خوب و منطقی و روون و مناسب حال و احوال ما. شاعر جوونش رو پیدا کردم. اینکارهست. چند تا کار خوب دیگه توی پروندهش هست. اومدم منتشرش کنم که فهمیدم آقا با اسم مستعار برا اونور آبیها هم ترانه میگه. عاشقانههاشو اینجا میخونن و سیاسیهاشو اون طرف.
بیخیالش شدم.
*
استاد پیغام داده که حالا اگه اصرار دارین میتونین برا ملت «ربنا»م رو پخش کنین.
رئیس زده تو دهنش که صد سال! برو برا همون لجنا قر بیا. ما طرفدار تنوعیم!
*
واقعا اصالت با کدومه؟ هنر یا هنرمند؟ بالاخره این هنر است که میماند یا هنرمند؟
«آبشیرینکن» دستگاه سادهی به ظاهر پیچیدهایست. دفعهی اول که دیدم وحشت کردم: چهار تا ورودی-خروجی، پنج تا فیلتر مختلف و استفادهی همزمان از آب و برق؛ چیزی شبیه آزمایشگاه پروفسور بالتازار!
فروشندهای که بار اول آن را نصب کردهبود، آنقدر تند و فرز عمل کرد که نتوانستم چیزی از کارش بیاموزم. ولی امروز که مجبور شدم خودم یکبار از اول متناسب با ابعاد کابینت خانهی جدید، پیاده و سوارش کنم فهمیدم به اندازهای که مینماید سخت نیست. یک ساعته با ابزار ناقص و بدون آموزش راهش انداختم.
تجربه کردهام که عمدهی کارِ دنیا همینطور است:
از دور «نشدنی» به نظر میرسد؛ اما حتماً راهی وجود دارد.