صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۲۲۳ مطلب با موضوع «نغز» ثبت شده است

گوسفندها را خیلی دوست می‌داشت.
مانده بود منتظر جواب استخاره:
گرگ باشد یا چوپان؟

# قصه

# تربیت

  • ۲ نظر
  • شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۱
  • :: نغز
بذل «دارایی» در راه خدا با هدف «تزکیه نفس» را «زکات» گویند و «دارایی» اعم از «مال» است. چنان که امیر بیان علیه السلام فرموده است:
زَکَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ
زَکَاةُ الْجَاهِ بَذْلُهُ
زَکَاةُ الْحِلْمِ الِاحْتِمَالُ
زَکَاةُ الْمَالِ الْإِفْضَالُ
زَکَاةُ الْقُدْرَةِ الْإِنْصَافُ
زَکَاةُ الْجَمَالِ الْعَفَافُ
زَکَاةُ الظَّفَرِ الْإِحْسَانُ
زَکَاةُ الْبَدَنِ الْجِهَادُ وَ الصِّیَامُ
زَکَاةُ الْیَسَارِ بِرُّ الْجِیرَانِ وَ صِلَةُ الْأَرْحَامِ
زَکَاةُ الصِّحَّةِ السَّعْیُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ
زَکَاةُ الشَّجَاعَةِ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ
زَکَاةُ السُّلْطَانِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ

(مستدرک الوسائل، محدث نورى، مؤسسه آل‌البیت، قم، ج7، ص46)
*
می بینی؟
زکات جمال، عفت است.

عید شما مبارک

# اهل بیت

# رمضان

# سبک زندگی

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۱
  • :: نغز
  • :: بیت
  • :: نغز
رسانه‌های گروهی و اجتماعی پنجره‌ای به جهان حقیقی هستند؛
پنجره‌ای به بخشی از جهان حقیقی.
نباید یادمان برود که از این پنجره نمی‌توان همه‌ی حقیقت را دید؛
و هر آن‌چه از این پنجره می‌بینیم لزوماً مطابق با حقیقت نیست.
متأسفانه یادمان می‌رود.
فذکر ان نفعت الذکری.

# رسانه

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه
  • :: نغز

مردان قبیله سرخ پوست از رییس جدید پرسیدند: «آیا زمستان سختی داریم؟»
رییس جوان قبیله که تجربه نداشت، جواب داد: «برای احتیاط هیزم جمع کنید»
بعدش رییس زنگ زد به هوا‌شناسی و پرسید: «آقا امسال زمستان سردی در پیش داریم؟»
هواشناسی گفت: «این‌طور به نظر میاد.»
رییس به مردان قبیله دستور داد هیزم بیشتری جمع کنند.
بعدش برای اینکه مطمئن بشود، دوباره زنگ می‌زند به هوا‌شناسی و می‌پرسد: «شما نظر قبلیتان را تایید می‌کنید؟»
هوا‌شناسی می‌گوید: «صددرصد»
رییس دستور می‌دهد همه برای جمع کردن هیزم همه توانشان را بگذارند.
بعد از مدتی دوباره زنگ می‌زند به هوا‌شناسی و می‌پرسد: «آقا شما مطمئنید امسال زمستان خیلی سرد است؟»
هوا‌شناسی می‌گوید: «بگذار این‌جوری بگویم: سرد‌ترین زمستان دوران معاصر»
رییس می‌پرسد: «شما از کجا می‌دانی؟»
هوا‌شناسی جواب می‌دهد: «چون سرخپوست‌ها دیوانه‌وار دارند هیزم جمع می‌کنند.»

هر بار که این داستان عبرت‌آموز را می‌خوانم، یاد حال و روز فعالان رسانه‌ای خودمان می‌افتم که بخشی از واقعیت را برای استفاده‌ی عوام انتخاب و بزرگ‌نمایی می‌کنند. بعد خودشان به تماشای همان واقعیت بزرگ‌نمایی‌شده از رسانه‌ها می‌نشینند و باورشان می‌شود که این همه‌ی واقعیت است. غافل از آن‌که یک فعال رسانه‌ای باید منابع موثقی برای کسب اطلاعات داشته باشد. موثق‌تر از آن‌چه خودش و امثال خودش در رسانه‌ها منتشر می‌کنند.

# رسانه

  • ۵ نظر
  • دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: بداهه
  • :: نغز

کسی تا «شناسنامه» نداشته باشد «پاسبورت» نمی‌گیرد.

مسعود فراستی

# فرهنگ

# رسانه

  • ۲ نظر
  • شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: روایت امروز
  • :: نغز

تو: یه حذف بدون اضافه توی حلقه‌ی دوستان نیازه... داغونم کرده... خیلی سخته...
من: رفیق دستمال کاغذی نیست که وقتی کثیف شد بندازیش دور. خود دانی!
تو: آخه خیلی‌ها اونی نیستن که فکر می‌کردم...
من: هیچ‌وقت هیچ‌کس اونی نیست که می‌خوای. رفیق ساختنیه؛ یافتنی نیست. حرف‌های تکراری...
تو: اگه تغییر نکنه، اگه نخواد که تغییر کنه چی؟ اصلاً شما کِی یکی از رفقاتون رو حذف می‌کردید یا می‌کنید؟
من: ... تصمیم حذف به این زودی گرفته نمیشه. چیزی که زیادش کمه، رفیق خوبه. آدم‌ها به مرور زمان تغییر می‌کنن. احتمال بده که در آینده اشتباهاتشون رو جبران کنن. هیچ رابطه‌ای رو به این راحتی قطع نکن. بذار راکد بمونه برای روز مبادا.

# دوست

# محمدم

  • ۷ نظر
  • سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: نغز
  • :: پیامک
تا پیش از این
واحد شمارش «عاشق» را
«دل»
می‌دانستم.
حالا
مدتی‌ست
نظرم عوض شده
:
یک
«شهر»
تا
به من
برسی
عاشقت
شده‌است
.

# تو

# فاضل

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: پریشان
  • :: نغز
«سینما» «سرزمین موعود» نیست.
«سینما» «منجی موعود» هم نیست.
«سینما» باید در خدمت «منجی موعود» باشد.
*
«سینما» «سیب زمینی» نیست؛
«قله‌ی دماوند» نیست؛
«تفنگ» نیست؛
«سینما» «رسانه» است.

# فرهنگ

# رسانه

  • ۴ نظر
  • سه شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۰
  • :: نغز
یاد او -وجود او، ذکر او-
کشتی نیست؛
دریاست.
با او به آرامش نمی‌رسی؛
در او غرق می‌شوی؛
پاک می‌شوی.

# هیأت

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۰
  • :: نغز

دیروز روی میز مدیر مدرسه، خیلی اتفاقی چشمم به کارنامه‌ی ترم اول یکی از بچه‌های پایه سوم افتاد. پر از نمره‌های خوب؛ درجه یک.
این رفیقمون سال اول بهترین شاگرد کلاس بود. حتی توی این دو سال گذشته هیچ شاگردی به خوبی اون توی کلاس نداشتم. درجه یک واقعی.
پارسال هم که یه کلاس اختیاری باهاشون داشتم گل کلاس بود. راستش اصلاً کلاس رو برای این یک نفر تشکیل داده بودم؛ از بس که با استعداده. اما خب حضور برای بقیه هم آزاد بود و به همه‌مون هم خوش گذشت.
*
از دیروز توی فکرم که اگه این رفیقمون یه جای دیگه زندگی می‌کرد، مثلاً تهران، الان چه حال و روزی داشت؟ با این قوت درک و تخیل عالی و هنر سرشار، آیا زندگی بهتری داشت؟ آیا بیشتر دیده می‌شد؟ آیا زودتر پیشرفت می‌کرد؟ سری بین سرها در می‌آورد؟
یا زمینه‌های انحرافش بیشتر می‌شد؟ جذب کارهای بیهوده و آدم‌های بیهوده و راه‌های بیهوده می‌شد؟ غرور می‌گرفتش؟ خدا رو بنده نبود؟
اگه مثلاً یه خانواده‌ی مد روز داشت و زندگی‌ش پر از زباله‌های تکنولوژیک بود و رفیقاش همه شیتان‌فیتان بودن و ولش‌تاین براش می‌گرفتن و صبح تا شب ول‌گردی و وب‌گردی می‌کرد و ایکس‌ و ایگرگ می‌زد به روح و بدنش، الان خوش‌بخت‌تر بود؟ کیف بیشتری می‌کرد؟
*
از دیروز خدا رو شکر می کنم که یه بار دیگه به من نشون داد چطوری «شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد» و چطوری «رزق مقسوم» میذاره تو دامن بنده‌هاش.
خدایا هر چی دادی شکر؛ هر چی ندادی صد شکر!

# تهران

# توحید

# قصه

# قم

# مدرسه

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز
مهمان را خدا می‌آورد؛ خدا هم می‌برد.
صاحبخانه باید عاقل باشد و زود بفهمد که خدا چرا این مهمان‌ها را آورد و چرا آن مهمان‌ها را برد.
قرن‌هاست که باب وحی مستقیم الهی به انسان بسته شده و خداوند از طریق نشانه‌های روزمره با بشر صحبت می‌کند.
صاحبخانه باید گوشش و هوشش تیز باشد.
* در ذکر حالات شبی که با برگزاری اختتامیه‌ی بوی سیب و آشپزی و مهمان‌داری گذشت...

# توحید

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز

این را توی هیچ کتاب روانشناسی نخوانده‌ام. هیچ استاد فرزانه‌ای هم این را به من نیاموخته‌است. سال‌های مدرسه، سال‌های دانش‌گاه و سال‌های معلمی این را تجربه کرده‌ام. خودم به‌دقت مشاهده کرده‌ام؛ نتایج را ثبت کرده‌ام و در کنار هم گذاشته‌ام. تجربه‌ی من شاید خطاپذیر باشد، اما بارها تکرار شده و به گمانم تکرار می‌شود:
«نوشتن داستان تخیلی اول شخص -در جوانی- یک هشدار است. یک هشدار جدی به خود و دیگران»
رستگار شد آن‌که این هشدار را شنید و جدی گرفت و تلف شد آن‌که تلف شد.

* مشیت الهی بر این قرار گرفت که این را هفدهم دی‌ماه منتشر کنم تا با یک تیر چند نشان زده باشم.

# برادر

# چراغونی

  • :: نغز
«تاریخ» همان «قصه» است
که آن را به عنوان حقیقت می‌نویسند؛
و
«قصه» همان «تاریخ» است
که آن را به عنوان دروغ نقل می‌کنند.

# تاریخ

# قصه

# نوشتن

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۰
  • :: نغز

آدم‌های متّقی،
هر چقدر هم که سعی کنند زیبایی‌های جسم‌شان را از چشم اغیار بپوشانند؛
هرگز نمی‌توانند جلوی انتشار زیبایی‌های روح‌شان را بگیرند.
هیچ کس نمی‌تواند.

# جاذبه

# تقوا

  • :: نغز

سوال یک:
چگونه مذهب تشیع هویت خود را بدون جذب شدن در عامه حفظ کرد؟
سوال دو:
چگونه مکتب حقیقی اهل‌بیت ویژگی‌های خود را از شاخه‌های افراطی شیعیان مشخص کرد؟

تشیع در مسیر تاریخ
دکتر سید حسین محمد جعفری
ترجمه دکتر سید محمدتقی آیت‌اللهی
دفتر نشر فرهنگ اسلامی

# امتحان

# اهل بیت

# تاریخ

# سبک زندگی

  • :: نغز
  • :: کتاب
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون